زیباترین سریال ابرقهرمانی روی آنتن رفت
در حالیکه تلویزیون ابرقهرمانی به حد بحرانی خود رسیده، اسپین آفی جدید از دنیای «اکس-مِن» که داستانش در یک بیمارستان روانی اتفاق میافتد، این ژانر را به سطحی حقیقتا حیرتانگیز و تازه جهش می دهد.
به نقل از گاردین، ابرقهرمانها همه جا هستند، اما در تلاقی پراجتماع این قهرمانان نقاب دار در سریال های مختلف تلویزیونی و کراس اوورهای مختلف از جمله اپیزود مشترک موزیکال اخیر سریال های «فلش» و «سوپرگِرل» و سریال «مشت آهنین» نت فلیکس که به زودی از راه میرسد، اسپین آف جدید «اکس-مِن» که «لژیون» نام دارد، کاملا متمایز است. با وجود اینکه این سریال با اقتباس از یکی از شخصیت های کوچک موجود در اساطیر گسترده انسان های جهش یافته مارول ساخته شده است، هیچ ارتباط واضحی با فرنچایز فیلم های سینمایی این کمپانی ندارد. در حقیقت، اگر به خاطر X مخفی پشت حرف O در لوگوی سریال نبود، به سختی میشد هیچ ارتباط خاصی بین این دو پیدا کرد.
این مسئله باعث می شود «لژیون» کمی آزادی مورد نیاز داشته باشد، البته وقتی که ما شخصیت اصلی داستان یعنی دیوید هالر را برای نخستین بار میبینیم، او به هیچ وجه آزادی ندارد. (نقش دیوید را دن استیونز بازی می کند، مردی که بعد از سه فصل نقش آفرینی در سریال «دانتون ابی» در نقش متیو کراولی یکی دو چیز درباره آداب و رسوم اجتماعی می داند). بعد از اینکه به هالر گفته می شود شیزوفرنی دارد، او را در بیمارستان روانی کلاک وُرکس بستری می کنند، تیمارستانی که در آن بیماران لباس های گرمکن های مدل قدیمی می پوشند.
دیوید در سرش صدا میشوند و چیزهایی را می بیند که آنجا نیستند. این را میدانیم چون ما هم آن ها را میشنویم و می بینیم. در لحظات بحرانی، به نظر می رسد که توهمات او قابلیت های عجیبی به وجود میآورند، از جمله یک سکانس به یادماندنی اسلوموشن که در آن او موجی از تلکینسیس از خود رها میکند که به اندازهای قدرت دارد که یک آشپزخانه را کامل به هم می ریزد. البته مامورانی که از طرف گروه مخفی و به ظاهر دولتی «دیویژن» از او بازجویی می کنند، می خواهند این قابلیت ها را ضعیف جلوه بدهند. وقتی یک بیمار جدید به نام سیدنی بَرِت از راه می رسد، روتین روزانه دیوید متوقف می شود. (حتی اگر خود استن لی، خالق دنیای «اکس-من» هم بود که عاشق این لقب های ابرقهرمانی است، از این اشاره بامزه به خالق پینک فلوید ذوق می کرد.) با وجود اینکه سید لبخندی خجل دارد و از لمس کردن دیگران می ترسد، ذهن دیوید را باز می کند.
اما تمام این ها حتی نیمی از تمام اتفاقاتی که در اپیزود نخست طولانی این هفته سریال افتاد هم نیستند. با عقب و جلو رفتن های متوالی در زمان، ما گذشته دیوید را می بینیم، اتفاقاتی که ظاهرا بعد از یک بحران در کلاک ورکس رخ می دهند را تماشا می کنیم، می بینیم که سربازهای مسلح با لباس کامل رژه می روند و چیزی که شبیه به یک مه شیطانی می ماند هم مشاهده می شود. در سریال «لژیون»، تک تک شات ها می توانند مشوش کننده باشند و دوربین در حرکتی بین دقت میلیمتری سریال «آینه سیاه» و یک حالت توهم مانند خفیف پیش می رود.
طراحی صحنه فیلم در درجه وس اندرسون زیبا، خوش سبک و دقیق است، از تکنولوژی های قدیمی عجیب گرفته (در یک جا سه تکنیسین که کلاه های یکسان به سر دارند یک اسیلوسکوپ غول آسا را وارد می کنند) تا استفاده گسترده از رنگ ها. آهنگ های سریال از آهنگ های محبوب دهه شصت از گروه های هو گرفته تا رولینگ استونز هستند و موسیقی متن آن هم غیرقابل پیش بینی است. بعضی مواقع شبیه صدای یک ماشین بستنی فروشی می ماند که باتری اش دارد تمام می شود. «لژیون» به صورتی بی پایان و عمدی، گیج کننده است. دیگر سریال هایی که روی طناب باریک «آیا این واقعی است؟» راه می روند، اغلب خود را با دیالوگ های زننده مرموز غرق می کنند. طنز و نقش آفرینی پرمایه استیونز «لژیون» را روی آب نگه می دارند.
این سریال تا حدی شلوغ است که ابتدا روی آن تسلط پیدا کردن غیرممکن است. مخاطب باید خود را تسلیم ذهن خلاق پشت آن کند که در این مورد نوآ هاولی است، مردی که پروژه برنده جایزه اسکار «فارگو» را را از یک فیلم تکی برادران کوئن به یک سریال تلویزیونی بسیار محبوب و خوش نقد تبدیل کرد. برای «لژیون»، به نظر می رسد او از آزمایش های آماده سازی روانی سورآل فیلم کلاسیک «زندانی» ساخته پاتریک مک گوهان الهام گرفته باشد و باید گفت که تجربه ای بسیار نیروبخش است.
در حالیکه تلویزیون ابرقهرمانی دارد به حد بحرانی خود نزدیک می شود، هاولی به این ژانر کمک کرده یک گام تحولی ضروری بردارد و به چیزی به شدت باوقار و هنرمندانه جهش بیاید. او همچنین به اندازه ای باهوش هست که طوری جلوی آن دسته از هوادارانی را بگیرد که می خواهند داستان مرموز دیوید و سرنوشتش را حل کنند و از روی عمد، آن ها را یک قدم عقب تر نگه می دارد.
اگر هالر در حقیقت یک آدم قدرتمند با قابلیت تلپاتی باشد، صداهای داخل سرش فقط می توانند بروزی از قدرت های او باشند. یا آیا تمام این اتفاق ها داخل ذهن دیوید می افتند؟ آیا شخصیت هایی مثل رفیقش لنی (با بازی آبری پلازا) واقعی یا خیالی هستند؟ حتی یکی از صحنه های اکشن اوجی سریال هم که به نظر می رسد بدون شک این مسئله را به تصویر می کشد که اینجا دنیایی است که در آن ابرقدرت ها وجود دارند، چنان موجی ناگهانی از اکشن پر هرج و مرج است که شبیه یک رویا یا فانتزی خشونت وار به نظر می آید.
آیا چنین سریالی که تا این حد از نُرم جدا و بیش فعال است می تواند در محیط فعلی تلویزیون زنده بماند یا حتی رشد کند؟ به نظر می رسد هاولی روی این شرط بسته که هواداران جان سخت کتاب های کمیک جاهای دیگر چیزی که دقیقا میخواهند را دریافت نمیکنند، بنابراین سال ۲۰۱۷ بهترین زمان برای به راه انداختن پروژه ای است که هم دیوانهوار است و هم در قید و بند استمرار قرار ندارد. با توجه به اینکه تنها هشت اپیزود در فصل اول هست، حتی لازم نیست برای به پایان رساندن داستان وقت آنقدر زیادی هم صرف کرد. «اکس-من» قرار است نماینده بشری باشند که متحول شده و پیشرفت کرده است. «لژیون» هم شاید دقیقا بتواند همین کار را برای تلویزیون ابرقهرمانی بکند.
سریال «لژیون» از روز هشتم فوریه در شبکه فاکس در ایالات متحده و از نهم فوریه در بریتانیا و استرالیا روی آنتن رفت.
ارسال نظر