داودنژاد: ارتباطم با نسلهاي مختلف قطع نشده
چهل سال از ساخت نخستين فيلم سينمايي عليرضا داوودنژاد ميگذرد اما او هنوز وقتي در مقام كارگردان پشت دوربين قرار ميگيرد، با همان انرژي ٤٠ سال پيش فيلم ميسازد.
آقاي داوودنژاد اينقدر سرحال هستيد كه با اين سن و سال چنين فيلم سختي را ميسازيد، به نسبت همسن و سالهايتان خيلي انرژيتان بيشتر است، چطور اين انرژي تمام نميشود؟
من خودم نميدانم و احساس تفاوتي نميكنم، مگر اينكه آينه را ببينم يا اينطوري جلوي من بنشينند و مثل شما بگويند كه انرژي زيادي دارم، ولي معمولا خودم زياد تفاوتي احساس نميكنم، همان تجربهاي كه هميشه داشتم الان دارم.
«فراري» ديگر به آن اندازه فيلم تجربي نبود؛ آن شيطنتهاي فيلمهاي قبلي در آن كمتر بود.
نميشود گفت فيلم تجربي نبود ولي دلم ميخواست از تجربياتي كه در فيلمهاي اخيرم داشتم و رسيد به يك فيلم تكنفره مثل «روغن مار»، ببينم چطور ميشود آن تجربيات در يك گروه حرفهاي توليد انبوه كرد و چطور ميشود از آن استفاده كرد. به خاطر همين از تجربياتم هم در وجوه صوتي و هم بصري فيلم استفاده كردم.
ترجيح نميداديد همان شيوه تجربي را دنبال كنيد؟ چون چند فيلم با آن شيوه كار كرده بوديد.
اتفاقا بعد از مدتها برايم جذاب بود كه با دوستهاي خيلي خبره و حرفهاي بتوانم كار كنم و از نظرياتشان استفاده كنم و واقعا همه در شكلگيري فيلم موثر بودند. خود اين برايم تجربه بود كه از آن وضعيت تكنفره و تنهايي برگردم به يك وضعيتي كه يك كار مشاع دارد انجام ميشود و همه در آن مشاركت دارند و برايم جالب بود.
يعني فيلم بعدي را هم به همين شيوه ميسازيد؟
نميدانم. بگذاريد اين فيلم را اكران كنم و ببينم شرايط فيلمسازيام به كدام سمت ميرود. برحسب شرايط بايد تصميم بگيرم.
در فيلم «فراري» با يك بازيگر خيلي جوان، كسي كه متولد ١٣٧٧ است، سروكار داشتيد. وضعيت كار كردن با چنين بازيگري چطور بود، سخت بود؟
نه خيلي هم خوب بود. اتفاقا شدت علاقه و انرژي بالا و انگيزه و ذوقي كه براي كار دارند به كار كمك ميكند. يعني همهچيزهايي كه دلم ميخواهد، با آنها امتحان ميكنم. براي كار با هنرپيشه هم خيلي حوصله دارم و هم ايدههاي زيادي دارم. انواع بازي و تمرينها وقت زيادي ميبرد و تا خانه هم ادامه پيدا ميكند. مثلا يك روز گفتم اين بازيگر از صبح تا عصر با كولهپشتي در خيابان ول بگردد و پسرم را با او فرستادم تا از او فيلم بگيرد. با اين بازيگر از آن تجربه زيستي كه كرده بود و از آن شكل بصري كه در فيلمها گرفته بود با هم حرف زديم. بالاخره جوانها اين خاصيت را دارند كه ميشود با آنها تمرينهاي گرهگشا كرد و نتيجه هم داد.
انعطافپذيرند؟
وقتي علاقهمندند و مطمئن باشند كه به نتيجه خوب ميرسند، معمولا خيلي انرژي ميگذارند. آنهايي كه مطمئن ميشوند حاصل خوبي دارد، خوب انرژي ميگذارند.
محسن تنابنده چطور؟ چرا سراغ او رفتيد؟
گفتم كه تجربه با آدم حرفهاي را ميخواستم در اين فيلم داشته باشم و با محسن هم يك سالي ميشد رفتوآمد داشتيم و مينشستيم راجع به يك شخصيتي حرف ميزديم و آرام آرام آن شخصيت در گفتوگوهايي كه با همديگر داشتيم سروكلهاش پيدا شد و براي جفتمان آن آدم، آدم خيلي جالبي بود. به خصوص اينكه اين آدم را در ارتباط با ترلان هم قرار دادم و تمرينهاي دونفرهشان خيلي خيلي جالب بود. يعني براي من تجربهاي خيلي شيرين و لذتبخش بود.
فيلم ساختن درباره نسل جديد كار سختي است؟ اصلا مخاطب اين فيلم را بيشتر در چه نسلي ميتوان پيدا كرد؟ متولدان دهه ٧٠ و ٨٠؟
مخاطب عمومي دارد. مخاطب خاصي ندارد. فكر ميكنم فيلم، همهچيزي براي گفتن دارد.
چقدر بايد دنيايشان را بشناسيد تا بتوانيد راجع به آنها فيلم بسازيد؟ به هر حال شخصيت اصلي دختري است كه يكسري علايق دارد.
تماس من با نسلهاي مختلف قطع نشده است. يعني از بچه ٤ يا ٥ ساله تا آدم ٨٠ ساله ارتباط دارم. با آنها نشست و برخاست دارم، حرف ميزنم، گوش ميدهم و در واقع مهمتر از همه گوش دادن است؛ به حرفهاي آنها گوش ميدهم. در نتيجه با آنها بيگانه نيستم. زندگي دور و برمان است و وقتي داريم زندگي ميكنيم چطور ميتوانيم از كساني كه زندگي را ميسازند فاصله بگيريم مخصوصا وقتي ميخواهي كاري كني كه به زندگي هم نزديك باشد. طبيعتا آدم از اين رابطهها استقبال ميكند. هم داري زندگي ميكني و هم ميداني كه بعدا يك بهره ذوقي و خلاقه برايت دارد.
ارسال نظر