جهان در حال زایش راست ها و پوپولیست ها
گوران تربورن جامعه شناسی سوئدی است که در حال حاضر در دانشگاه کمبریج مشغول تدریس است. وی سال های متمادی در دانشگاه های سراسر دنیا، از جمله کشورهای اروپای شرقی، بسیاری از کشورهای اروپای غربی، آمریکای شمالی و لاتین، استرالیات و آسیا- تهران و سئول- تدریس کرده است.
همواره احزاب جناح راست در اروپا وجود داشته اند؛ برخی افراطی و بعضی از آنها میانه رو بوده اند. جریان کنونی راست جدید که در بسیاری از موارد چندان هم متاخر نیست و برخی از نمونه ها به بیست، 20-25 سال قبل باز می گردد، می توان با استفاده از دو موضع تعریف کرد. اول از همه، دیدگاه ضدمهاجرتی و شدیدا اسلام هراس این جریان است. به علاوه جریان مذکر ملی گرا و مخالف یا منتقد همگرایی فراملی اروپاست.
در غرب اروپا، این جریان بخشی از حکومت در فنلاند و نروژ، جزئی اساسی از پایگاه پارلمانی دولت دانمارک و بخشی از دولت در هلند، بلژیک و ایتالیا بوده است. این جریان در انتخابات ریاست جمهوری اتریش شکست سختی خورد و طبق نظرنسجی ها دومین نیروی سیاسی فرانسه است.
احزاب راست افراطی در اروپا، حزب جبهه ملی در فرانسه، حزب فجر طلایی در یونان، پوپولیست یا مردد نسبت به اتحادیه اروپا مانند جنبش پنج ستاره در ایتالیا، پودموس، حزب فنلاندی های واقعی، حزب استقلال انگلستان (یوکیپ) یا حزی بدیلی برای آلمان هستند. از نظر شما، نقاط اختلاف و واگرایی در میان احزاب راست جدید در اروپا چه مواردی هستند؟ آیا شما این جنبش ها را جنبش های همگن می انگارید یا جنبش های ناهمگن؟ آینده آن ها را چگونه می بینید؟
شما نباید پودموس که یک جنبش چپ گرایانه و نه یک حزب است در موارد ذکر می کردید. جنبش پنج ستاره در ایتالیا نیز خود را بیگانه هراس و سالام هراس [یا ستیز] تعریف نمی کند. این جنبش یک جنبش پوپولیستی مختص ایتالیاست که هر دو گرایش دست راستی و جناح چپی را با خود دارد.
این احزاب خاستگاه های تاریخی بسیار مختلف و متفاوتی دارند ولی در مقطع کنونی تفاوت اصلی میزان اهمیت و احترام آنهاست. سه حزب اسکاندیناوی و حزب استقلال انگلستان مایل نیستند درکنار بلوکی که سرکردگی آن را جبهه ملی فرانسه بر عهده گرفته است، قرار گیرند زیرا آنها را بسیار افراطی یا دست کم نزد عامه مردم بی اعتبار و منزلت می پندارند.
این احزاب در آینده نزدیک از میان نخواهندرفت. در سال های آتی آنها بسیار به دست گرفتن دولت در اتریش، فرانسه و هلند نزدیک می شوند ولی در آخرین دور انتخاباتی شکست خواهند خورد.
آیا راست افراطی در اروپا «اثر ترامپ» را تجربه می کند؟ مارین لوپن دبیر کل حزب راست افراطی فرانسه گفت که آنچه اروپاییان «اثر ترامپ» می خوانند- که همان ملی گرایی جناح راست ناشی از خشم برانگیخته نسبت به نخبگان سیاسی و بی اعتمادی به مهاجران است- طلیعه دوره ای است که او برای انتخاب ریاست جمهوری کشورش در ماه مه می خواهد. او پیروزی انتخاب ترامپ را «خبر خوبی» برای فرانسه دانست. خرت ویلدرز، سیاستمدار راست افراطی که در نظرسنجی انتخابات سراسری ماه مارس پیشتاز است، پیروزی ترامپ را «انقلابی» دانست که به هلند خواهدرسید. در نظر شما، در اروپا پس از پیروزی ترامپ، گرایش به راست جدید افزایش داشته یا با کاهش رو به رو بوده است؟
پیروزی ترامپ قطعا برای جریان راست جدید در اروپا الهام بخش بوده است ولی من فکر نمی کنم این سبب افزایش آرایش جرایان راست جدید شود.
سی سال پیش، اغلب اروپاییان چند فرهنگ گرایی- پذیرش یک جامعه دربر گیرنده و متنوع- را پاسخی برای مشکلات اجتماعی اروپا می پنداشتند. امروزه متفکران راست جدید درباره آنچه به عنوان خطرات ذاتی جوامع چندفرهنگی و چندنژادی می پندارند هشدار می دهند. برخی اندشمندان می گویند که چند فرهنگ گرایی مرده است. بسیاری از منتقدان چندفرهنگ گرایی اظهار می کنند مهاجرت به اروپا در دنیای امروز شباهت با آنچه در دوره های پیشین مشاهده شده است ندارد. شما چه فکر می کنید؟ چرا چندفرهنگ گرایی در اروپا شکست خورده است؟
پاسخ: اروپا به مدت ۴۵۰ سال تا دهه ۱۹۶۰ قاره مهاجرت به بیرون بوده است. ملی گرایی مدرن اروپا کشورهای شدیدا تک فرهنگی و تک زبانی ایجاد کرد. تنوع چندفرهنگی قابل ملاحظه باریکه شرق مرکزی اروپا میان روسیه و آلمان از خلیج فنلاند تا دریای سیاه با وقوع دو جنگ جهانی به خاستگاه های خود خرد شده است و به وسیله نازیسم و پیامدهای آن ویران شد. مهاجرت مردم با فرهنگ های مختلف یک تحول شگرف بود. جوانان و بخش های مترقی طبقه متوسط شهری نسبت به پدیده مهاجرت دید مثبتی داشتند و موسیقی، آشپزی و دیدگاه های فرهنگی جدید را پذیرفتند.
هنر، سرگرمی، ورزش ها غنا یافتند و تعداد زیادی از مهاجران مشاغل مناسب و موفقی در سیاست و رسانه های اروپایی به دست آوردند. بدین ترتیب به یک معنا چند فرهنگ گرایی یک موفقیت به حساب می آمده است. هر چند چندفرهنگ گرایی بر سنگر تک فرهنگ گرایی نهادین و مستحکم اروپا حمله برد. ملی گرایی جمهوریخواه فرانسه به شدت علیه هر اجتماع فرهنگی غیر از اجتماع فرهنگی فرانسویان است.
استدلال آلمانی ها تا حدی متفاوت است ولی انگیزه ضد چندفرهنگ گرایی یکسانی دارد. در حالی که فرانسه به دلایل جمعیتی و به دلیل وجود جنبش های مردمی در داخل امپراتوری مورد استثنایی در اروپا در ارتباط با تجربه مهاجرت محسوب می شود. ویژگی خودمحورانه آلمان بدین گونه تعریف شده است: «آلمان کشور مهاجران نیست».
این دیدگاه از دهه 1960 که آلمان غربی شروع به وارد کردن نیروی کار کرد، تعدیل شد. با این گروه از کارگران بسیار بهتر از کارگران عرب رفتار می شد ولی آن ها برای مدت ها «کارگران مهمان» در نظر گرفته می شدند که هیچ حق اقامتی در آلمان نداشتند. تنها در پنج تا 10 سال اخیر دولت آلمان دریافته که این کشور به یک کشور مهاجرپذیر تبدیل شده است ولی فرهنگ خاص آلمان می بایست حفظ شود.
چه رابطی میان جهانی شدن و ظهور راست جدید در اروپا وجود دارد؟ آیا شما آن را واکنشی به جهانی شدن یا در تداوم آن در نظر می گیرید؟
جریان راست جدید به وضوح واکنشی در برابر جهانی شدن، و در درجه اول علیه مهاجرت جهانی ولی مخالف تجارت آزاد، تحرک بی حد و مرز سرمایه و جهانی شدن فرهنگ است.
من فکر می کنم که پوپولیست های جناح راست در ارتباطات سیاسی خود از وجوه منفی بهره می گیرند. «توجیه های سیاسی» مورد انتظار و گفتمان های غالب دشمنان آشکار و علنی پوپولیست های جناح راست و در عین حال بزرگترین دوستان آنها هستند.
من فکر می کنم حق با شماست و بسیاری از رهبران راست افراطی در اروپا عوام فریبان ماهری هستند که مهارت خاصی در جذب توجهات رسانه ای دارند. با این حال ترامپ، در این ارتباط وجهه خاص خود را دارد که با تجربه طولانی او به عنوان مجری شوهای تلویزیونی تقویت شده است.
نئوفاشیست ها خود را از مهاجران با اشاره به فرهنگ خود به عنوان میراث اشراف و دعوت به حذف همه «اغیار» متمایز می کنند. آیا شما جریان راست جدید را یک فاشیسم جدید می انگارید؟
نه واقعا. زیرا بیگانه هراسی و اسلام ستیزی اغلب آن ها از خشونت بیهوده و باطل فاشیسم کلاسیک بهره نمی گیرد و آن ها همگی در چهارچوب نظام های انتخاباتی دموکراتیک عمل می کنند. حزب فجر طلایی یونان و حزب یوبیک مجارستان گرایشان شدیدا فاشیستی دارند. آنچه همه آنها انجام می دهند ترویج هراس، توهین و نفرت قومی- فرهنگی است که اغلب به ترغیب به اعمال تبیعض و خشونت های محلی می انجامد. همین مسئله هم زشت و کریه است.
امروزه، در پرتو بحران واحد پولی اروپا و ورود پناهجویان به اروپا، پوپولیسم به نفع احزاب رادیکال و افراطی جناح راست عمل می کند و احزاب جریان اصلی نتوانسته اند راهبردهایی برای مقابله موثر با این پوپولیسم توسعه دهند. تحیلی شما از این مسئله چیست؟
نخبگان سیاسی اروپا ارتباط خود را با طیف گسترده از مردم از دست داده اند و به زبانی سخن می گویند و در طرح هایی ایفای نقش می کنند که مردم عادی درک نمی کنند. در عین حال دغدغه های مردم در زمینه بیکاری، فقر نسبی و ناامنی را نادیده می گیرند. با این حال فرصتی برای گونه دیگری از پوپولیسم که بیشتر دربر گیرنده و جهان شمول است تا حذفی و نژادگرایانه وجود دارد. ما این مسئله را در انتخابات دو رهبر حزب، جرمی کربین از حزب کارگر انگلیس و در بازتاب کارزار انتخاباتی برنی سندرز در آمریکا و موفقیت ائتلاف های تحت اداره پودموس در بارسلونا و مادرید مشاهده کردیم.
به عنوان آخرین پرسش، اغلب ناظران بر این باورند که این روزها زمان های خارق العاده ای برای اروپا هستند و واقعیت های سیاسی ممکن است به زودی بسیار متفاوت به نظر برسند. در حالی که غیرممکن است پیش بینی کنیم چگونه بزرگ ترین پروژه سیاسی در تاریخ زیر فشارهای وجودی از داخل و خارج تحول نخواهدیافت، تمامی این فشارها زمانی که مسئله آینده اروپا مطرح می شود، به یک جهت و مسیر معین اشاره می کنند. شما آینده اروپا را چگونه پیش بینی می کنید؟
پروژه اروپا [همگرایی اروپا] اهمیت و رونق خود را از دست داده است. از چندین سال قبل، هدف تشکیل «اتحادیه نزدیک تر از مردم اروپا» کاملا بی رونق شده است. با این حال اتحادیه اروپا یک نهاد منعطف است که بارها اثبات کرده توانایی مدیریت و کنترل بحران های مختلف را دارد. اتحادیه اروپا تا آینده قابل پیش بینی به حیات خود ادامه خواهدداد.
گفت و گو و ترجمه: محمدتقی شریعتی
زکیه علی زاده
ارسال نظر