درس های سیاسی فراموش نشدنی از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ماه نوامبر برای نظریات متعدد در روابط بین الملل و علم سیاست و روزنامه نگاری سیاسی یک شوک بزرگ بود. سوال این است که انتخابات آمریکا برای دانشمندان علم سیاست و نویسندگان سیاسی از این انتخابات چه معنایی می تواند داشته باشد؟
۱- حزب، در انتخاب رییس جمهور تصمیم نمی گیرد. این خلاف نظریه «حزب تصمیم می گیرد» است که اندیشمندانی نظیر مارتی کوهن، دیوید کارول، هانس نوئل و جان زالر است که در سال ۲۰۰۸ نوشتند: خودی های غیرمنتخب در هر دو حزب اصلی در آمریکا، مدت ها قبل از آن که مردم رای های خود را به صندوق بیندازند، نامزدهای هر دو حزب را انتخاب می کنند.
شما نمی توانید نویسندگان یک کتاب تاریخ سیاسی با عنوان «نامزدهای ریاست جمهوری قبل و بعد از اصلاحات» را به دلیل این که نمی توانند آینده را پیش بینی کنند، سرزنش کنید. اما به نظر نمی رسد اعتبار الگوی «حزب تصمیم می گیرد»، تنها دلیلی بوده که افرادی چون نیست سیلور، نیت کوهن، جاناتان چیت و دانشمندان دیگر علوم سیاسی شانس برنده شدن دونالد ترامپ را حتی در انتخابات مقدماتی جمهوریخواهان رد کنند.
۲- دومین درسی که می توان آموخت این است که آیا ترفند پیش بینی انتخابات با استفاده از پیش بینی رای دهندگان به جای نیت های رای دهندگان کاربرد دارد؟ به نظر می رسد این ترفند کارآمد نیست. اقتصاددانانی نظیر دیوید روچیلد و جاستین وولفرز، استدلال کرده اند که بهترین راه برای پیش بینی انتخابات این نیست که از مردم بپرسید شما می خواهید به چه کسی رای بدهید، بلکه باید از آن ها پرسید که شما فکر می کنید چه کسی برنده خواهدشد.
۳- جواب ندادن به نظرسنجی ها هم خودش یک مسئله است. بسیار سخت و دشوار است که بتوان به نمونه ای از رای دهندگان دست یافت و استدلال کرد که نوسانات منتسب به نظرسنجی به دلیل این نیست که ممکن است افراد نظر خود را تغییر بدهند، بلکه به دلیل تغییرات در کسانی است که به این نظرسنجی ها پاسخ داده و یا پاسخ نداده اند. به طور خلاصه، خبر خوب برای یک نامزد انتخاباتی زمانی است که بیشتر طرفدارانش به نظرسنجی ها پاسخ داده باشند. داگ ریورز، دیوید روچیلد، شارد گلو و من با بررسی برخی از نظرسنجی ها در سال ۲۰۱۲ به این نتیجه رسیده بودیم و به نظر می رسد که این فرضیه در دوره انتخاباتی اخیر اعتبار خود را نشان داد.
۴- نتایج این انتخابات مطابق با نهادگرایی بوده است. مدل های مختلف، پیش بینی می کرد که نتایج انتخابات را نباید براساس نظرسنجی ها پیش بینی کرد، بلکه باید آن را برمبنای استفاده از شاخص های اقتصاد ملی (نظیر تورم و یا افزایش درآمد افراد در دو سال منتهی به انتخابات) یا متغیرهای سیاسی سنجید.
این اطلاعات می تواند در روش های مختلف ترکیب شود. براساس مدل برساخته شده توسط داگ هابیس، دانشمند علوم سیاسی، من شانس پیروزی هیلاری کلینتون را 52 درصد می دانستم. وقتی شاخص های آن را با مدلی با پارامترهای اندکی متفاوت تر در پولینزر تطبیق می دهم، احتمال پیروزی کلینتون 49 درصد بود. در ماه اکتبر یک مجله علوم سیاسی چندین مقاله در پیش بینی نتایج انتخابات آمریکا از جمله مقاله ای از باب اریکسون و کریس ولزین منتشر کرد که به این جمع بندی رسیده بودند: احتمال تاثیرات بیشتر ناشی از تبلیغات انتخاباتی بیش از آن چیزی است که معمولا مشاهده می شود و این مسئله اطمینان و اعتماد ما را در پیش بینی انتخابات این دوره محدود کرده است.
5- دوقطبی شدن جامعه آمریکا، مسئله ای واقعی است. دیگر این طور نیست که دموکرات ها برای دموکرات ها و جمهوریخواهان به جمهوریخواهان رای بدهند و تلاش نامزدها فقط برای جلب رای افرادی باشد که تعلق حزبی نداشته باشند و خط و مرزهای حزبی داشته باشند. ترامپ در این انتخابات محدود به پایگاه ها یحزب خود نبود و همین رمز موفقیت ترامپ بود و درسی که هر دو حزب باید برای انتخابات سال 2020 از آن فرا بگیرند.
6- مقوله جمعیت، دیگر سرنوشت ساز و تعیین کننده نیست. در برخی نظرسنجی ها دیده می شد که مثلا میان لاتینی ها 74 درصد به کلینتون و 16 درصد به ترامپ رای می دهند. صندوق های رای نشان می داد که آن ها 66 به 28 به ترامپ رای داده اند. اما مشخص است که از این پس نباید بر روی جمعیت خاصی متمرکز شد.
۷- یک نکته مهم در انتخابات آمریکا این بود که افکار عمومی از دیدگاه نخبگان تعبیت نمی کند. این شاید بزرگ ترین شکست برای این دیدگاه علوم سیاسی باشد که رای دهندگان همواره تابع نخبگان هستند. در انتخابات سال ۲۰۱۶ نخبگان ترامپ هراسی راه انداختند و او را ستمگر، خطرناک و دیکتاتور خواندند. حتی نخبگان جمهوریخواه از جمله میت رامنی و جان مک کین هم در انتخابات مقدماتی از هیچ دشنامی علیه ترامپ دریغ نکردند.
۸- در انتخابات آمریکا یک بعد اقتدارگرایانه سیاست دیده شد. در حالی که بسیاری از نخبگان جمهوریخواه و دموکرات از رسات افراطی گرفته تا چپ هایی نظیر برنی سندرز تلاش می کردند در چهارچوب سیاسی سخن بگویند، اما ترامپ این مسئله را ناددیه گرفت و به راحتی همه عقایدش را می گفت و دشمنانش را با بدترین الفاظ خطاب قرار می داد. البته در تاریخ آمریکا افرادی نظیر جو مک کارتی و جورج والاس با همین ادبیات وجود داشته اند، اما آن ها هرگز در بالاترین مقام آمریکا قرار نگرفته بودند.
۹- وقتی شما به تغییرات یک ایالت از یک انتخابات به انتخابات دیگر نگاه می کنید به این نتیجه می رسید که ایالات آمریکا بیشتر به ملی شدن تمایل پیدا می کنند. انتخابات یکدهه گذشته نشان می دهند ملی گرایی آمریکایی تقویت شده است.
۱۰- درباره صحنه بازی مبالغه شده بود. دموکرات ها فرض را بر این گذاشته بودند که با استفاده از توانایی های خود در هدف قرار دادن رای دهندگان به صورت انفرادی می توانند در انتخابات پیروز شوند اما مشخص شد نمی توان دیدگاه افراد را به راحتی تغییر داد.
۱۱- تشخیص اخبار واقعی از اخبار دروغ دشوار شده است. انتخابات سال ۲۰۱۶ نشان داد که سازمان های خبری سنتی در یک طرف قرار دارند و اخبار جعلی هم که توسط توییتر و فیس بوک کنتشر می شود، در یک طرف دیگر اما معلوم نیست که مردم به کدام بخش اعتماد بیشتری دارند. این انتخابات البته نشان داد که به نظر می رسد مردم به رسانه های سنتی اعتماد کمتری دارند.
۱۲- در انتخابات آمریکا با وجود انتشار اخبار بسیار بدی علیه ترامپ، مردم هیجانی تصمیم نگرفتند این نشان می دهد مردم در مقایسه با گذشته کمتر تحت تاثیر هیجانات بودند.
۱۳- دیگر مسئله ایالات آبی و ایالات قرمز و سرمایه گذاری سیاسی روی آن تمام شد. جمهوریخواهان همیشه میان ثروتمندان رای بهتری داشتند و دموکرات ها در میان اقشار فقیرتر جای داشتند. جز در انتخابات سال ۱۹۵۲، ۱۹۵۶ و ۱۹۶۰، افرادی میانه رو نظیر دوایت آیزنهاور نامزد جمهوریخواهان و جان کندی، نامزد دموکرات، این مسئله صادق نبود. در انتخابات ۲۰۱۶ هم این قاعده تغییر کرد.
۱۴- در انتخابات سال ۲۰۱۶ الکترال کالج به یک بمب ساعتی تبدیل شد که هر لجظه احتمال انفجار آن وجود دارد.
آندرو گیلمن- باب اریکسون
مترجم: تهمینه بختیاری
نظر کاربران
کلا ایران کشور تکی هست و دیگر کشورها باید از ما درس بگیرن نه ما از اونا. درسهای اونا به درد ما نمیخوره. ما از پس درسهای خودمون به زور بر میایم.