دوراهی های انحرافی در انقلاب اسلامی
سالگرد انقلاب اسلامي بهانهاي است تا به ابعاد مختلف آن از زواياي گوناگون پرداخته شود و به نسل امروز منتقل گردد. مواجهه با دوراهيهاي انحراف بخشي از تجربه انقلاب اسلامي است.
۱ ـ شرقي ـ غربي : انقلاب اسلامي در كوران جنگ سرد و جهان دو قطبي متولد شد؛ جهاني كه وجه سومي نداشت و همه كشورها در دو بلوك موجود سامان يافته بودند. روشنفكران بر اين باور بودند كه لازمه حيات سياسي در جهان آن روز پيوستگي و همسويي با يكي از دو بلوك موجود است، اما امام راه سوم را برگزيد و اصل نه شرقي و نه غربي را با تكيه بر جامعيت اسلام طرح و بر آن ايستادگي كرد و استقلال سياسي ايران را به معني واقعي كلمه به نمايش گذاشت و البته هزينههاي آن را هم پرداخت نمود.
۲ ـ تعهد ـ تخصص : در سالهاي اوليه انقلاب از يك سو نياز به ادارهكنندگاني بود كه به اسلام و مباني آن معتقد باشند و از سوي ديگر پيچيدگيهاي زندگي مدرن امروز نياز به تخصص داشت. گفتمان تخصص يا تعهد به مثابه دو قطب ناهمسو طرح شد. انقلاب اسلامي بر اين باور بود كه براي اداره كشور هيچ يك از دو گفتمان به تنهايي كارآمد نخواهد بود، لذا حرف انقلاب اين شد كه ما براي اداره كشور نياز به متعهديني داريم كه از تخصص لازم برخوردار باشند.
۳ ـ اسلامگرايي ـ مليگرايي : در برههاي از تاريخ، ايرانگرايي را مقابل اسلام سياسي طرح كردند، ملتگرايي و ناسيوناليسم را با دو شكل تجدد و باستان ارائه كردند و در برههاي ديگر التقاطي از اسلام و باستانگرايي در درون حاكميت خودنمايي نمود. حرف انقلاب اين بود كه مليت را به رسميت ميشناسيم، اما ايراني بودن ملاك تحقير ملتها و نژادهاي ديگر نيست. انقلاب اسلامي «حب وطن» را ذيل اسلام دانست و الگوي ايراني ـاسلامي پيشرفت را طرح كرد كه همه تجربيات مثبت اسلام و ايران را در بر ميگيرد.
۴ ـ اسلام سياسي ـ سكولاريسم : بعد از جنگ تحميلي روشنفكران «ايدئولوژيزدايي از حاكميت» را در دستور كار قرار دادند و بنيانهاي اعتقادي اسلام تشيع را آماج نقد و حملات خود كردند تا بتوانند به «اسلام حداقلي» يا سكولاريسم برسند. خواستار عقبنشيني دين از عرصه اجتماع و فرهنگ شدند و ليبراليسم را به صورت علني طرح كردند. اسلام را فاقد مدل و الگوي اداره دانستند و به مباني تئوريك نظام حمله كردند. در نقطه مقابل، انقلاب اسلامي راه تمدني و مراحل آن و الگوهاي بومي همچون الگوي اسلامي - ايراني پيشرفت، سند چشمانداز ۲۰ ساله و اقتصاد مقاومتي را طرح كرد و به راه اسلام سياسي ادامه داد و در منطقه نيز قدرت اسلامي خود را به رخ غرب كشيد.
۵- اصلاحات- انقلاب : اصلاحات در علم و عرف سياست نقطه مقابل انقلاب تعريف ميشود. گرچه اصلاحطلبان تا سال ۱۳۸۳ از تعريف اصلاحات خودداري كردند، اما از روزنامهها، سخنان، مواضع و كتابهاي آنان چنين برميآمد كه تبديل پروسه انقلاب اسلامي به يك پروژه تمام شده مدنظر است و عرفي كردن دين و تزئيني خواستن ولايت فقيه و پذيرش استانداردهاي حيات سياسي- اجتماعي غرب در دستور كار قرار گرفته است.
عجله اصلاحطلبان در رسيدن به نقطه نهايي مدنظر باعث گرديد به در و ديوار نظام برخورد كنند و داستانهاي غمانگيز سالهاي اخير رقم بخورد.
۶- تحريم- تسليم : در سالهاي اخير غرب به صورت عريانتر وارد ميدان شد و هويت انقلاب اسلامي را در دامنه حملات خود قرار داد. آنان به اين باور رسيدند كه اقتصاد مهمتر از فرهنگ و سياست است، چراكه همه ملت ايران را درگير ميكند و شموليت آن در تراز ملت است. بنابراين براي به سازش كشاندن انقلاب اسلامي، دوگانه تسليم يا تحريم را طرح كردند كه انقلاب اسلامي با دو راهبرد «نرمش قهرمانانه» و «اقتصاد مقاومتي» بدان پاسخ داد.
ارسال نظر