پوست اندازی خطرناک
از آن دست فیلمسازهایی است که بعد از یکی دو تجربه در فیلمهای اجتماعی سراغ این فضا آمد و کارش را خوب انجام داد. هاتف علیمردانی به نسبت سنوسالی که دارد کارنامه قابل قبولی از خودش به جای گذاشته است.
آقای علیمردانی شما در فیلم جدیدتان سراغ سالهای دهه ٦٠ و دغدغههای یک خانواده در آن سالها رفتهاید. با این وجود بهنظر میرسد کارتان در همان مسیری جلو میرود که مثلا «بهخاطر پونه» و «کوچه بینام» را ساخته بودید. چرا تا این حد به ایجاد گره در قصه علاقهمند هستید؟
شما وقتی دارید در مورد درام صحبت میکنید حتما میدانید که گره و بحران جزء لاینفک این فضاست. بحران وقتی وارد میدان میشود زندگیها از ریتم معمولشان میافتند و حتی ممکن است همهچیز را تحتالشعاع خودشان قرار دهند. برخی از همکاران شما درباره غیرواقعی بودن فضای فیلمهای من صحبت میکنند. آنها درحالی از وجود بحرانهای غیرعادی سخن میگویند که گویی به نظرشان زندگی، یک قصه آرام و یکنواخت است. برای کسی چون من که از چهل سالگی در این فیلمها عبور کرده اصلا بیشتر از آنچه باید ناسازگاری و بحران وجود ندارد. خانوادهای که من در فیلمهایم مورد توجه قرار میدهم فارغ از طبقه اجتماعی که دارد، بخشی از جامعه من است. گویی من ذرهبینم را برمیدارم و آن چیزهایی را که ممکن است هزاران آدم در طول روز ببینند و از کنارشان رد شوند، واکاوی میکنم.
در «آباجان» هم همین کار را کردهاید؟
در «آباجان» هم همینطور است. قصهای که شاهدهش هستیم در گوشه و کنار این شهرها جا مانده و من فقط میخواهم روایتش کنم. حالا چه در دهه ٦٠ باشد چه در دهه ٩٠. اگر راحت از کنارش گذشتهایم اصلا به معنای غیرواقعی بودنش نیست. ما برای اینکه بتوانیم این واقعیت را نشان دهیم به همدان رفتیم و در تهران نماندیم. لوکیشینی که من میخواستم برای رسیدن به آنچه نشانش میدهیم در آنجا دست نخوردهتر بود. نمیگویم کاملا دست نخورده اما در تهران به هیچوجه نمیشد آن جاها را پیدا کرد به همین خاطر هم ماهها دور از تهران فیلمبرداری را ادامه دادیم.
با وجود آنکه در جزییات ساختههای شما نقد برخی مشکلات طبقه متوسط و متوسط رو به پایین هم دیده میشود اما علاقهمندی شما به این طبقه (دستکم در میزان توجه فیلمهایتان به آنها) دلیل خاص خودش را دارد. علت این ماجرا چیست؟
من گاهی در فیلمهایم با وجود نقد چیزهایی که درون خانوادهها ممکن است وجود داشته باشد و طرح میشود، از گفتن خوبیهای گذشته هم کوتاهی نمیکنم، یعنی سعیام آن است که بگویم چه داشتهایم و حالا مدرنیته آن هم در شکل ابزاریاش چطور دارد بیشتر داشتههایمان را درحالیکه غافل هستیم برمیدارد و میبرد. من نمیتوانم بهطور دقیق بگویم در فیلم چه میگذرد اما همیشه این نکته برایم مهم بوده که از آن داشتههای بکر و زیبایی که خانوادههای طبقات فرودست دارند هم سخن به میان بیاورم، حتی اگر قرار باشد برای اینکه حرفم را بزنم بدیهای احتمالی را هم مطرح کنم.
بهعنوان کسی که به قول خودش فیلمهایی که ساخته با جامعه زندگی میکند و پیش میرود، مهمترین هراس اجتماعیتان در این سالها چیست؟
یکی از هراسهای اجتماعی من این است که روزی برسد که با توجه به تغییرات ساختاری و محتوایی که زندگی دارد تجربیشان میکند، دیگر نشود آدمها را بهروزرسانی کرد. پوستاندازی سریع و عجولانه از آن مواردی است که جامعه از قبل آن دچار مشکلات جدی میشود. در گذشته بهنظرم دستکم از این منظر شرایط کمی راحتتر بود. با این توضیحات در قدیم و مثلا برای پدربزرگ من وسعت اخبار درحد محله و خیابان محل زندگی خودش بوده و درگیر اتفاقات روی داده برای همسایه بغلی خودش بوده است. اما دامنه اخبار امروز انسان را درگیر دایره باطلی میکند که خود انسان و منیت او در آن دایره فراموش شده و انسان در آن گم میشود.
خودتان به خلق چه شخصیتهایی علاقه دارید؟
راستش من علاقه زیادی به بازآفرینی شخصیتها دارم، یعنی با همان توضیحی که در سوالهای قبلی دادم بهنظر من شخصیتهای کاملا انسانی در جریان یک قصه سینمایی قرار گرفتهاند. در مورد رسیدن به این هدف اما باید ببینیم بازخوردها از سوی مردم چطور است.
راستش بهنظر من گاهیاوقات واکنش و پاسخ مخاطبان به یک موقعیت در فیلم یا کل فیلم آنقدر متفاوت است که اصلا نمیشود به یک جمعبندی نسبتا دقیق رسید... مثلا یکی در یک صحنه میخندند و دیگری بعد از تماشای همان صحنه اشک میریزد. اینها را چطور میشود تفسیر کرد؟
در مورد واکنش مخاطبان مختلف من این تفاوتها را میپذیرم و بهنظرم واقعا هم تفاوت وجود دارد. به هر صورت باید پذیرفت که ریاکشنهای مخاطبان با هم متفاوت است. من در فیلم «بهخاطر پونه» سکانسی داشتم که فرهاد اصلانی داشت ریشش را میزد و همزمان گریه میکرد. در آن صحنه صورت اصلانی طوری دفرمه میشد که برخی از بینندهها با دیدنش گریه میکردند و بعضی دیگر میخندیدند. من میتوانستم جلوی این وضع را حتی در تدوین بگیرم. وقتی تمسخر دارد، یعنی بیننده میتواند پلان را مسخره کند، باید از آن فرار کرد ولی گاهی ضرورتا تمسخری وجود ندارد و بیننده دارد ریاکشنش را ارایه میدهد.
ارسال نظر