دسیسه دموکرات ها برای خلع ترامپ
دموکراتها تلاش دارند اتهاماتی را به دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب آمریکا نسبت دهند؛ اتهاماتی نظیر اینکه او با همکاری روسها رئیس جمهور شد.
خبرگزاری مهر: دموکراتها تلاش دارند اتهاماتی را به دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب آمریکا نسبت دهند؛ اتهاماتی نظیر اینکه او با همکاری روسها رئیس جمهور شد.
دانیل مک کارتی در مقاله ای در سایت تحلیلی نشنال اینترست، به تلاشهای دموکراتها و برخی از جمهوریخوان برای تضعیف ترامپ و نهایت خلع او پرداخته است. در ادامه متن کامل این مطلب می آید:
اوباما رئیس جمهور چندان موفقی نبود. اما حامیانش اصرار دارند که او نباید بخاطر شکستهایش سرزنش شود. آنها می گویند او از روز اول با آبستراکسیون جمهوریخواهان مواجه بود، رقبایش جوانمرانه بازی نکردند و مشروعیت او را زیرسوال بردند و در سطحی عمیق تر، حتی ادعا کردند او به طور مخفیانه یک کنیایی یا اندونزیایی و در هر صورت، یک مسلمان است.
اما اگر تلاشها برای غیرمشروع جلوه دادن رئیس جمهور اصولا ناجوانمردانه بود، چرا اکنون دموکراتها دست به بازی مشابه ای زده اند و روشهایی را بر ضد دونالد ترامپ به کار گرفته اند که پیشتر آنها را مردود می دانستند؟ نماینده جمهوریخواه، جان لِویس، اوایل این ماه به نشریه Meet the Press گفت: «ترامپ یک رئیس جمهور مشروع نیست، زیرا روسها به او کمک کردند انتخاب شود، و روسها به خراب کردن کمپین هیلاری کلینتون یاری رساندند.» او چیزی را که صدها نفر از چپگرایان و کارشناسان در طی هفته ها در توییتر می نوشتند جلوی دوربین گفت.
ترامپ منچوریایی، که صرفا بخاطر دسیسه پوتین رئیس جمهور شد، نسخه ۲۰۱۶ باراک اوبامای مسلمان کنیایی است. نمی گوییم روسیه در سیاست داخلی امریکا منافعی ندارد و در این زمینه فعالیت نمی کند؛ دولتهای خارجی عادت دارند در انتخابات ما دخالت کنند: بنیامین نتانیاهو در سال ۲۰۱۲ آشکارا به نفع میت رامنی فعالیت می کرد. باراک اوباما خود، اندکی بعد از کاندید شدن در سال ۲۰۰۸، به اروپا و خاورمیانه سفر کرد و از رهبران و تصمیم گیرندگان جهان خواست به او در انتخابات کمک کنند.
این اتهام که ترامپ انتخاب شدنش را مدیون مسکو است (و از روسها تبعیت می کند) با هیچ سند و مدرکی همخوان نیست. در زمان اوباما کنایه هایی مطرح می شد که هدفشان نشان دادن عدم وفاداری او به امریکا بود. اکنون نیز، اختلافات ایدئولوژیک اولیه نه به عنوان چیزی که امریکایی ها می توانند با آن مخالف باشند بلکه به عنوان نشانه ای از براندازی تلقی شده و در نتیجه به عنوان بهانه ای برای نامشروع دانستن رئیس جمهور مورد سوء استفاده قرار می گیرد. اگر اوباما رویکرد نرم تری نسبت به تهدیدات اسلامگراها داشت یا با کشورهای در حال توسعه دوستی می کرد_که من معتقدم این طور نبود_ علتش این بود که او یک لیبرال جهان گرا بود، نه یک جهادی مخفیِ به دنیا آمده در خارج از امریکا. ترقی خواهان باید بهتر از هر کسی بفهمند که چرا پوتین احتمالا ترامپ را به هیلاری کلینتون ترجیح می دهد و اینکه چرا ترامپ، بر عکس چپگرایان، پوتین را یک چهره شیطانی نمی داند: ترامپ و پوتین هر دو ملی گراهایی هستند که لیبرالیسم جهان گرا را تحقیر می کنند. لازم نیست ترامپ تحت تاثیر کسی باشد تا پوتین را فردی بیابد که می توان با او راه آمد. دوستی با روسیه هیچگاه کارت برنده ای در
انتخاباتهای امریکا به حساب نمی آمده است.
ترقی خواهان از اینکه ترامپ خود نتایج انتخابات ماه نوامبر را زیر سوال برد و گفت رای های غیرقانونی باعث شده او اکثریت آرای مردمی را به دست نیاورد، خشمگینند. در اینجا یک رویکرد دوگانه مشاهده می شود. دموکراتها براساس ادعاهایی در رابطه با سیاست خارجی، ترامپ را نامشروع می دانند. اگر این نوع بازی، جوانمرادانه است، چرا ادعای ترامپ مبنی براینکه اعداد دموکراتها غیرقانونی است چرا که افراد غیرشهروند به نفع او رای داده اند، تکان دهنده تعبیر می شود؟ آنچه در مورد هر دو طرف شاهدیم، افزایش جنگ لفظی است. این امر امروزه در سیاست تا حدی طبیعی است، اما حتی طرفداران پر و پا قرص هم در جایی کوتاه می آیند.
جورج دبلیو بوش نیز با چالشهایی درباره مشروعیت دولتش مواجه بود. فعالان ترقی خواه در سال ۲۰۰۰ می گفتند او در انتخابات پیروز نشده، بلکه گزینش شده است. اما حملات علیه مشروعیت وی کاری نیفتاد. این حملات بعد از ۱۱ سپتامبر، بی اثر بودند، هنگامی که محبوبیت بوش کاهش پیدا کرد، علتش سیاستهای وی بود، به خصوص جنگ عراق، نه عدم مشروعیت او. جمهوریخواهان تا این حد به بیل کلینتون حمله نکردند، اما دائما یادآوری می کردند که او صرفا با اکثریت نسبی توانسته در انتخابات سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۶ به کاخ سفید راه یابد و حتی امروز این شایعه بر سر زبانهاست که این «راس پروت» بود که مانع از انتخاب مجدد جورج بوش(پدر) شد. این شایعات باعث اعتماد به نفس بالای جمهوریخواهان در برخورد با کلینتون شد؛ چیزی که به فاجعه ۱۹۹۸ انجامید که طی آن جمهوریخواهان می خواستند با وارد کردن اتهام به کلینتون، او را خلع کنند، اما موفق نشدند. نتیجه آن شد که جمهوریخواهان در انتخابات میان دوره ای آن سال، بخش زیادی از کرسی هایشان را از دست دادند و نیوت گینگریچ، رئیس مجلس نمایندگان و جانشین او، باب لیوینگستون، هر دو استعفا دادند.
دموکراتها، اگر بتوانند دوباره در مجلس نمایندگان و سنا اکثریت را کسب کنند، به دنبال راهی برای اتهام وارد کردن به ترامپ خواهند بود. همچنین تلاشهایی در راه است برای تحت تعقیب قضایی قرار دادن ترامپ با استفاده از ماده های مربوط به دستمزد [رئیس جمهور] در قانون اساسی و با اتکا به این منطق که رئیس جمهور با تجارتهایی که انجام می دهد، از مشتریان خارجی دستمزد دریافت می کند. این اقدامات از جنس همان حملاتی هستند که علیه مشروعیت او صورت می گیرند - اگر ترامپ مشروع نیست، پس با هر وسیله ای می توان او را به زیر کشید.
ولی آیا مردم واقعا می خواهند سیاست به این شکل ادامه یابد؟ خیر، در دهه ۱۹۹۰، در زمان جورج دبلیو بوش یا در زمان اوباما، آنها چنین چیزی را نمی خواستند. اوباما به آسانی حملات شخصی و تلاشها برای نامشروع جلوه دادن دولتش را تحمل می کرد. اما سیاستهای او، باعث شد حزبش در اولین انتخابات میان دوره ای پس از انتخاب شدنش، کنترل مجلس نمایندگان و سنا را از دست بدهد. حسابهای اوباما نادرست از کار در آمد: او از موفقیتش در انتخابات ۲۰۰۸ به عنوان وسیله ای برای حمایت از هر آنچه می خواست انجام دهد استفاده کرد. در حقیقت، علت اصلی انتخاب شدن او تا حد زیادی به ناموفق بودن جورج دبلیو بوش بازمی گشت. ولی در طی سالهایی که اوباما در کاخ سفید بود، دموکراتها نتوانستند سیاستها و جاذبه های جدیدی مطرح کنند که نظر رای دهندگان را در ایالاتی مثل ویسکانسین جلب کند.
ترامپ در حالی دست به ابتکار زد که دموکراتها - و رقبای جمهوریخواه او- دچار رکود و انفعال بودند. او بین خود و رقبایش در هر دو حزب، تمایزی اساسی قائل شد: هم در مسائل مربوط به تجارت، هم در سیاست خارجی و هم در مسائل مربوط به مهاجرت. او از ابتدا توسط ساختار سیاسی و مطبوعات مسخره شد، با این منطق که او کاندیدایی جدی و مشروع نیست. در مقابل، هیلاری کلینتون مظهر صلاحیت و مشروعیت ساختاری بود - و در نهایت با شکستی قاطع مواجه شد.
هیچ کس نمی تواند با طرح کردن مسئله مشروعیت، با ترامپ یا هر سیاستمدار موفق دیگری رقابت کند. سیاست به معنی اعم کلمه، بازی ای قانع کننده و برنامه ای برای کل کشور است، و دموکراتها در زمینه تدوین برنامه ای کارا، تلاش نکردند چرا که قدرت را بخاطر شکستهای بوش به دست آورده بودند. آنها با نامزد کردن هیلاری کلینتون، سرنوشت حزبشان را به تصوری که از مشروعیت داشتند سپردند؛ هزینه هایی پرداختند و در آینده نیز خواهند پرداخت، مگر اینکه بفهمند ترامپ چرا انتخابات را به شکلی جوانمردانه و بی شائبه برد.
ارسال نظر