اصغر زاده: در زمان هاشمی کوچکترین نقدی از سمت ما تحمل نمی شد
در مجلس سوم هرگاه نقدی بر رویکرد اقتصادی دولت مانند سقف یا حجم استقراض خارجی صورت میگرفت اغلب با واکنش عتابآلود دولت مواجه میشد. کوچکترین انتقادی از طرف ما تحمل نمیشد ولی دائما در برابر تقاضای جریان راست عقبنشینی صورت میگرفت.
خلاصه ای از گفتوگوی ابراهیم اصغرزاده درباره هاشمیرفسنجانی با روزنامه شرق:
اوج اختلاف نظر من با آقای هاشمی بر سر معرفی فلاحیان بهعنوان وزیر اطلاعات در کابینه اول ایشان بود. به نظرم آقای فلاحیان قبل از آن معاون امنیت وزارت اطلاعات بود. در ملاقاتی که با آقای هاشمی داشتم نسبت به معرفی فلاحیان اعتراض کردم زیرا فلاحیان را بیترمز و آدم ریسکپذیری میشناختم. گفتم با فلاحیان مخالفم. گفت خب مخالف باش!سردار سازندگی عنوانی بود که برای توصیف کارنامه اقتصادی هاشمی به کار گرفته شد. ما هم آن را به کار میبردیم چون اهتمام ایشان به ایجاد زیرساختهایی نظیر ساخت سد، نیروگاه و فرودگاهها تا راهاندازی کارخانههای صنعتی بازمانده از تولید را بسیار ضروری میدانستیم. چپ آن زمان بیشتر روی سیاست ازجمله سیاست ایشان حرف و حدیث داشت.
اختلاف اساسی با آقای هاشمی بر سر مسائل سیاسی بود. البته بعدها اقتصادی هم شد چون سیاست تعدیل اقتصادی در تضاد با عدالت اجتماعی شد که خود ایشان قبل از ریاستجمهوری در خطبههای نماز جمعه مطرح میکرد. شوک ارزی دولت به سونامی تورمی نزدیک ۵۰ درصد و رشد بیسابقه قیمتها انجامید. نرخ رسمی دلار با رشدی نزدیک به ۲۰ برابر از ۹ تومان به ۱۷۵ تومان رسید و در بازار آزاد نیز حدودا چهارونیم برابر شد. احساس فقر و حس تنگدستی دامن همه بهخصوص طبقه متوسط وفادار به دولت را گرفت. بعد از چند شورش خیابانی ماه عسل جناح راست با هاشمی خاتمه یافت و سیاست تعدیل نیمهتمام رها شد. حتی ژنرالهای تعدیل نیز هرکدام به نوعی از دولت دوم هاشمی رانده شدند. در مجلس سوم هرگاه نقدی بر رویکرد اقتصادی دولت مانند سقف یا حجم استقراض خارجی صورت میگرفت اغلب با واکنش عتابآلود دولت مواجه میشد. کوچکترین انتقادی از طرف ما تحمل نمیشد ولی دائما در برابر تقاضای جریان راست عقبنشینی صورت میگرفت.
البته آن زمان نقدهای روشنفکران، دانشجویان یا مطبوعاتی مانند روزنامه سلام و اظهارت انتقادی نمایندگان مجلس را تحمل نمیکرد در حالی که در سالهای اخیر خویشتنداری فراوان از خود نشان میداد. سکوت ایشان در برابر آزادی عمل نیروهای خودسر در داخل و خارج از کشور بود که هدفش جز ضربه به اعتبار دولت و حیثیت انقلاب اسلامی نبود معنا نداشت. این رفتارهای خودسرانه باعث شد رابطه ایران با کشورهای اروپایی در دولت دوم هاشمی به پایینترين سطح دیپلماتیک خود کاهش یابد و اغلب سفرای اروپایی کشور ما را ترک کردند.
ضمن رعایت انصاف نباید گرفتار افسانهپردازی شویم. برخی دوستان ما معتقدند اصلاحات محصول و معلول سیاست و برنامههای آقای هاشمی است. این گزاره بخشی از حقیقت را نشان میدهد. فلسفه اصلاحات بر پایه بسط جامعه مدنی و توسعه سیاسی است. در حالی که فلسفه سیاسی آقای هاشمی در بنیاد ریشه در نخبهگرایی صرف و تمرکز قدرت داشت یعنی انجام اصلاحات با تکیه بر تکنوکراسی و بوروکراسی از بالا آن هم به منظور حفظ وضع موجود. ترجمه اصلاحات از بالا همان تکیه بر چانهزنی و لابی پشت پرده در لایههای فوقانی قدرت مشابه رویکرد امیرکبیر است. در حالی که اصلاح امور از نظر اصلاحطلبان، مستلزم تکثر و توزیع قدرت، گزینش سیاسی بر پایه رقابت سیاسی، قدرتبخشیدن به جامعه مدنی و احترام به حقوق شهروندانی که در برابر قانون برابرند و دفاع از آزادیهای سیاسی که مستلزم احزاب و مطبوعات مستقل از دولت است. چون در مثل مناقشه نیست یک مثال تاریخی بزنم که بر سرنوشت کشور اثر گذاشت.
در آخرین سال دولت اصلاحات یعنی سال ١٣٨٣ که کشور آماده انتخابات ریاستجمهوری میشد. بهرغم وجود چهرههای سیاسی و فرهنگی جوانتر و حزبیتر آقای هاشمی مجددا اعلام کرد شایستهترین فرد برای مملکتداری است. ایشان اواخر شهریور ٨٣ گفت «اگر همه به این نتیجه برسند که من برای ریاستجمهوری بهترینم، برای حضور در انتخابات تصمیم میگیرم» آن زمان ایشان بارها از احتمال عدم حضور خود در انتخابات خبر داد و تصریح کرد تنها اگر به این نتیجه برسد که فرد دیگری شایسته نباشد به خاطر منافع اسلام و انقلاب به صحنه خواهد آمد. اما در کمال تعجب در آستانه انتخابات ٨٤ بهرغم وجود اجماع بر سر ایشان چون گروهها و احزاب چه اصلاحطلب چه اصولگرا کاندیداهای خود را اتفاقا از میان سرشناسترین و برجستهترین چهرههای سیاسی معرفی کرده بودند باز از نظر ایشان آن فرد دیگری که شایستهتر باشد پیدا نشد و ایشان ناچار شد بیاید و شد آنچه نباید میشد. رأیها متفرق شد و از منتهیالیه جناح راست که نابرابری و تبعیض را اساسا ذاتی و مقدس میشمارد جوانی جویای نام با شعار عدالت و برابری به قدرت رسید. هاشمی شد مظهر الیگارشی نخبگان حاکم، حفظ وضع موجود و مهارکننده جامعه
مدنی و در برابر احمدینژاد شد رابینهودی که آمده تا وضع موجود را تغییر دهد و نان را تقسیم کند. بیتردید رؤیابافی و پوپولیسم جذابیت رومانتیک خودش را دارد و برای تودههای محرومیت کشیده، عملگرایی و نخبهپروری کسالتآور و زجرآور است. بگذریم. راجع به پاسخ سؤال شما بعضیها گشایشهای اندک سیاسی و فرهنگی دولت دوم هاشمی را فشار طبقه متوسط میدانند.
در هر صورت مردم تصویر تحول یافته هاشمی را جدی گرفته بودند که اینچنین شکوهمند او را بدرقه کردند. او با عزت از دنیا رفت و درگذشتش به جامعه سیاسی ایران تحرک و آگاهی بخشید. ابعاد حضور میلیونی در روز وداع در مقایسه با موارد مشابه، این پیام صریح و قاطع را مخابره کرد که مردم توجهی به برخی رویکردهای تکفیری ندارند. مردم ستایشگر سیاستمدارانی بودند که پس از احمدینژاد بتوانند ثبات سیاسی و اقتصادی و اعتبار سیاست خارجی را به کشور بازگردانند
ببینید آقای هاشمی در زمانی که نفوذ پررنگش در داخل سیستم همواره به دنبال تنظیم تناسب قوا بود که انتظار ما از یک مصلح نیز چیزی جز این نیست. اما از زمانی که ایشان حضورش کمرنگ شد بهخصوص پس از رد صلاحیت ٩٢ درک جدیدی از توازن نیروهای اجتماعی و اهمیت آن پیدا کرد و در جهت بالندگی جامعه مدنی گام برداشت. از اینجا آقای هاشمی جدا از سیاست عملی به لحاظ نظری و تئوریک تلاش میکرد در لحظه موعود تأثیر خود را بر روند تصمیمات خبرگان بگذارد.
ببینید آقای خاتمی همچنان جانانه از قانونگرایی و قانون اساسی و محوریت مقام معظم رهبری در پیشبرد امور انقلاب و کشور سخن میگوید. یادمان نرود او در بهقدرترساندن روحانی با مرحوم هاشمی همداستان شد. در مورد پیامدهای غیرقابل کنترل تحریمها و انزوای کشور که ناشی از ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل بود بارها ابراز نگرانی کرد و تذکر داد. به حمایت صریح از مذاکرات دیپلماتیک ایران با گروه ١+٥ و بهخصوص دستاورد تفاهم تاریخی برجام پرداخت. به نظرم دلایل کافی وجود دارد که انتظارات از پرکردن خلأ ناشی از فقدان مرحوم هاشمی برآورده خواهد شد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
متن بسیار کارشناسانه و مبتنی بر حقیقت است
هیچ فرقی باهم ندارید!؟