فروش لاستیک، پیچ و مهره در قلب پایتخت
روزنامه شهروند نوشت: قلب تهران تصویری دور از گذشته تاریخی خود گرفته است؛ هزاران مغازه و پاساژ، بافت تاریخی بیجان را محاصره کردهاند و لباس و پلاستیک و ظرف و هزار کالای دیگر بیشتر به چشم میآید تا فرهنگ و هنر و تاریخ. پیدا نیست که تجارت چه زمانی اینچنین با منطقه ١٢ گره خورد.
اما سالهاست کارشناسان میگویند این تغییر کاربری، قلب تهران را مستعد خطر کرده است؛ یک آتشسوزی همان و شعلهور شدن انبارهای کالا و آوار شدن ساختمان همان. چه از ولیعصر و چه سر جمهوری و چه فردوسی؛ هیبت سرد پلاسکو از هر طرف پیدا بود و حالا نیست. ساختمان بلندبالا که هیچ رنگی از معماری ایرانی نداشت، وسط بافت تاریخی و در یکی از قدیمیترین خیابانها جا خوش کرد و نمادی از تهران مدرن شد اما بعد از نیمقرن، در چند دقیقه به تلی از خاک و آهن بدل شد. پلاسکوی ١٧ طبقه با فروریختنش فریاد زد که بافت تاریخی جای تجارت نیست و نمادی از سستی مرکز تاریخی تهران شد.
لاستیکفروشی در منطقه تاریخی چه میکند
مراکز تاریخی دنیا هم به اندازه آنچه در منطقه ١٢ تهران رخ داده، تجاری میشوند؟ سعید ساداتنیا، بنیانگذار جامعه مهندسی شهرسازی و عضو هیأتمدیره انجمن مهندسان مشاور معمار و شهرساز در پاسخ به این سوال میگوید: «در پیشرفتهترین کشورهای دنیا، مراکز تاریخی شهری از پردرآمدترین و جذابترین نقاط هستند. تجارت در این مناطق نه تولیدی و سریدوزی و انباری، که به نسبت نیاز داشتن کافه، رستوران، گالری، سالن تئاتر و سینماست. لاستیکفروشی در منطقه تاریخی چه میکند؟ در مراکز تاریخی کشورهای مختلف بخش مسکونی هم سرزنده است و هتلآپارتمانها و هتلها هم پررونقاند، حتی استانبول که بیخ گوش ماست، صادرکننده لباس هم هست اما البسهاش را وسط مرکز تاریخی تولید نمیکند.»
ساداتنیا از زمانی یاد میکند که لالهزار در کودکی او بزرگترین مرکز جذب مردم به شمار میرفت اما «میشد هم در آن خریدی خوب کرد و هم به سینما و تئاتر رفت» و البته «مردم هم در آن سکونت داشتند. این حضور روزانه و شبانه مردم با امنیت و شادابی همراه بود.» منطقهای که تا ٣٠سال پیش از محلات زنده و قدیمی تهران بود به مرور دچار مرگ و حتی بعضی نقاط آن به مراکز بزهکاری تبدیل شد.
او میگوید تجاری شدن شهر چارچوب دارد و هر بخش شهر بنا به طرح و برنامه رشد میکند؛ طرحهای جامع تفصیلی، طراحی شهری که از مقیاسهای خرد تا کلان سلسله مراتب دارد: «رشد و تغییرات کاربری براساس این روال و تجاری شدن هم در همین چارچوب باید رخ دهد. از طرف دیگر میزان فضای تجاری باید براساس نیاز و طرح شهری انجام شود و وقتی از این چارچوب خارج میشود و به جای استفاده از طرح و اندیشهسازی متخصصان و برنامهدار شدن شهر، توسعه شهر را با «مالبازی» میگذرانیم، نتیجه فاجعه است. مشکلات با ساکن شدن بیبرنامگی خود را نشان میدهد.»
بنیانگذار جامعه مهندسی شهرسازی که سابقه فعالیتی بیش از ٢٥سال در مرکز تاریخی تهران دارد، میگوید: «تمام این سالها گفتیم که قلب تهران یک مرکز تاریخی و فرهنگی ارزشمند است و نباید با تغییر کاربری نامتعارف از آن سوءاستفاده شود. این مهمترین مشکل مرکز است؛ به جای اینکه منطقهای سرزنده، شاداب، مفرح و فرهنگی باشد، تبدیل شده به مرکزی برای کاسبکاری و انباری و تولیدی. کاربری لبههای اصلی این منطقه قیمتهای آنچنانی پیدا کرده و این به لایههای پشتی و دوم و سوم بدنه رسیده و آن را دچار شبمرگی کرده و اکنون از زندگی تهی است.»
اینطور که او توضیح میدهد، لبهای مثل منطقه حسنآباد را ٢٥سال پیش بازسازی کردیم تا مرکز فرهنگی و گردشگری باشد، اما تبدیل شده به مرکز لوازم خانه و پیچ و مهره و اینها و آرامآرام صنوف چنان به آن رخنه کردهاند که بدنه تاریخی را اشغال کرده و حتی به لایههای دوم و سوم رسیده و لایههای پنجم و ششم هم درحال تبدیل شدن مرکز تبادل کالاست.»
اما چه کسی اجازه داد لالهزار جولانگاه وسایل الکتریکی شود. این تصمیم با کدام برنامه و اندیشه انجام گرفت؟ «اندیشه توسعه باید بر محور منافع خصوصی و عمومی شهری و شهروندی شکل بگیرد، با این حال به جای آن یک نوع سوءاستفاده از شهر شکل گرفت و هر روز بد و بدتر شد تا پلاسکو از هم پاشید؛ پلاسکویی که در طبقات پایینش سرقفلیهای میلیاردی داشت.»
ساداتنیا اضافه میکند: «مسأله اصلی این است که چشم ناظر مردم بر مدیریت شهری بسته شده است و مردم بر مدیریت شهری کنترلی ندارند و درخواستی هم نمیکنند. مدیریت هم شفاف نیست. شفافیت که نباشد، تکلیف روشن است. هر کس هر طور که بخواهد رفتار میکند. دلیل مهم دیگر این است که نهادهای انتخابی، نماینده واقعی مردم نیستند. شورایی که قرار است کنترل توسعه شهری را به دست بگیرد باید بهترین متخصصان شهر، اقتصاددانان، معماران، کارشناسان شهری، برنامهریزان و مدیران شهری باشند نه کسانی که تحت عنوان هنرمند و ورزشکار و قهرمان بی هیچ تخصصی به شورا وارد شدهاند.»
به گفته او، تمام این اتفاقات را از دو سرچشمه میبینم؛ یکی اشکال در اجرای قانون یا پیچیدگی و دست و پا گیر بودنش و دیگری نبود مدیریت کارآمد و فرهیخته که توان پاسخگویی به نیاز توسعه شهری داشته باشد.
بافت تاریخی باید از تجارت خالی شود
انتقاد به تمرکز تجارت در قلب تاریخی تهران مسأله تازهای نیست اما عجیب است که با وجود قانونی که ساخت پاساژ و تغییر کاربری را ممنوع میکند، چطور همچنان این کار در تهران تاریخی ادامه دارد؟ مهدی معمارزاده، کارشناس پیشکسوت میراث فرهنگی، منطقه ١٢ تهران را قلب اقتصادی تهران و کشور معرفی میکند که زمانی یکی از ٤ محله تاریخی دوره صفوی به شمار میرفت و زندگی در آن جریان داشت: «خیلی از تجار اینجا خانه داشتند و خانه حاج کاظم ملک که از تجار بزرگ دوره فتحعلی شاه بود، هنوز در بینالحرمین باقی است. بهجز تجار، مردم عادی هم بودند و بعضی از خانههایشان باقی مانده است. وجود مردم باعث شد در دوره پهلوی اول، مدرسههای زیادی اینجا ساخته شود. کاربری فضاها براساس معماری سنتی تعیین شده بود و حجرهها و کاروانسراها و تکایایی بود که دیگر نیست. همینطور از آبانبارها و فضاهای تجاری چون تیمچه و قیصری هم اثری نیست. آخرین آن سرای دلگشا بود که تخریب شد تا پاساژی جای آن ساخته شود.»
به گفته او، سال ١٣٥٦ وقتی بازار با تلاش کسانی مثل استاد پیرنیا و مهندس سیحون ثبت ملی شد، ضوابطی هم برای حفاظت آن در نظر گرفته شد؛ یکی ممنوعیت تغییر کاربری و دیگری ممنوعیت ساخت پاساژ. تا «فرم سنتی معماری حفظ شود» و «زندگی در منطقه جریان داشته باشد.»
اما عملا این اتفاق نیفتاد و منطقه ١٢ و بازار، علاوه بر اینکه شبها خالی از زندگی است، روزها هم جمعیت بیش از ظرفیتش را تحمل میکند و احتمال وقوع حوادثی مثل ریزش ساختمان، نشست زمین و آتشسوزی به دلیل وجود مواد قابل اشتعال، بارها کارشناسان را به هشدار واداشته است. به ضوابط عمل نشد و در عوض منطقه تاریخی تهران مشکل بزرگ پایتخت شد و فاجعهای چون پلاسکو رخ داد.
معمارزاده با انتقاد از این وضع، مدیران مسئول در میراث فرهنگی و شهرداری را در اینباره مقصر میداند که در مقابل «دور زدن قوانین، ساختن پاساژ و سرازیرکردن جمعیت به قلب تاریخی پایتخت» سکوت کردهاند: «با این شرایط رخ دادن آتشسوزی و زلزله یعنی کشته شدن جمعیتی زیاد و از بین رفتن اموال ملی. مسألهای که اکنون درحال تسری به بافتهای تاریخی مثل سنگلج و عودلاجان است. این مناطق دیگر ظرفیت بارگذاری ندارد.»
این کارشناس ارشد میراث فرهنگی، پلاسکو را نمایشی از میزان توانایی در مقابله با بحران میداند و میگوید مقابله با این رخداد درحالی است که با وجود ساخت بدون ملاحظه برجها روی گسل، در صورت وقوع حوادث طبیعی، خسارت بسیار گستردهتر از این خواهد بود: «مگر چقدر نیروی آتشنشان جان بر کف داریم که از عهده حوادث گسترده احتمالی بربیایند؟ باید تعارف را کنار گذاشت. تهران دیگر ابرشهر شده و وقت آن است که به زیرساختها و مقاومسازی رسیدگی شود. باید به مقاومت مرکز تاریخی پایتخت اندیشید نه مثل منطقه سنگلج که ساختمان یک طبقه را خراب کردند و بیتوجه به ظرفیت، ٧ طبقه ساختند.»
او معتقد است باید از سوداگری در ساختوساز جلوگیری شود و با برنامهریزی پیش رفت: «طرح تفصیلی تهران پرمعضلترین طرحی است که تهیه شده، در این طرح ضوابط رعایت نشده و توپوگرافی و ساختار تهران در نظر گرفته نشده است. اگر افراد متخصص و دلسوز تصمیمگیری نکنند این مشکلات اپیدمی خواهد شد. این همه زمین هست، چه اصراری است که برجها را در بافت تاریخی، بنبستها و کنار روددرهها بسازند؟ این کار به غیراز سوداگری چیزی نیست. آیا به سرنوشت شهروندان اندیشیده شده؟» این کارشناس میراث فرهنگی معتقد است اینها همه باید از مرکز تاریخی تهران خارج شوند و این منطقه باید در عوض «در راستای اهداف فرهنگی، مذهبی و گردشگری و براساس ارزشهای بافت» توسعه پیدا کند. همچنین «تراکمفروشی» متوقف و «کاربریهای نامتناسب» هم از منطقه خارج شود.
او با این پرسش که آیا پلاسکو توان ٥٣٠ کارگر و ٦٠٠ تولیدی را داشت؟ میگوید: «ساختمانهای شبیه پلاسکو که نابود شد، در خیابان جمهوری زیاد است اما باید کنترل شود که این ساختمانها به لحاظ عملکرد اولیه و کنونی، آیا تحمل دارند یا نه؟ اگر خیر باید کاربریشان عوض شود.»
معمارزاده برای نبود زندگی در منطقه تاریخی تهران مصداق میآورد: «در لالهزار تنها یک خانواده سکونت دارد که آن هم از اتباعی است که سرایدار شده. اینجا نزدیک به ٢هزار مجوز فروشگاه الکتریکی دادهاند اما در خیابانی با آن عرض اگر اتصالی بشود و آتشسوزی اتفاق بیفتد، فاجعه است.»
ارسال نظر