ماجرای دردناک تجاوز به پسربچه ها در افغانستان
آن پسر نوجوان هنوز داشت با آسیب روحی و روانی که به او تحمیل شده بود، دست و پنجه نرم میکرد. او بدون اینکه حرفی بزند، در کنار پدرش نشسته بود و هنوز هم نمیتوانست ماجرای دردناکش را به زبان بیاورد.
از بس زنگ زدم که دیگر داشتم بیخیالش میشدم. به جای پخش شدن پیام معمولیِ "مخاطب در دسترس نمیباشد،" مدام صدای یک آهنگ پیشواز مذهبی را میشنیدم که بسیار پر همهمه بود.
اما وقتی هم که پدرش جواب داد، در کمال تعجب، از صحبت کردن با من خودداری میکرد - شاید از روی ترس یا شاید هم از روی شرم. تماس تلفنی ما پر از "نویز" بود، ولی پیش از آنکه قطع کند به من گفت: «گزارش شما هیچ چیزی را نمیتواند تغییر دهد.»
به خودم که آمدم، متوجه شدم در حال گوش دادن به صدای چهچهه پرندههای روی درخت هستم؛ انگار داشتم تقلا میکردم که از یک دیوار سکوت نامرئی عبور کنم. در جایگاه یک روزنامه نگار و در مسیر تحقق یک روایت هیچگاه چنین حس تنهایی را تجربه نکرده بودم؛ روایت یا داستانی که هیچ کس دوست ندارد در مورد آن صحبت کند. داستانی که بوی گنداب شرم با تار و پودش گره خورده است.
در طول ماههای پس از آن ماجرا، تصمیم گرفتم تا به دنبال قربانیان سو استفاده جنسی از پسران افغان بروم ولی آن سناریو خود به خود چند باری پیچیده شد. اما احساس کردم که باید به کارم ادامه دهم. این روایت میبایست منعکس میشد.
در تابستان 2016 میلادی، گزارشی در مورد سو استفاده طالبان از بردههای جنسی مذکر نوشتم که به عنوان ترفندی برای کشتن مقامات پلیس توسط طالبان به کار گرفته میشوند. این ماجرا از قربانی شدن دوگانه پسران افغان توسط طرفهای درگیر این کشور حکایت دارد. آن گزارش که توسط خبرگزاری فرانسه منتشر شد، موجی از واکنشها را در پی داشت.
اشرف غنی، رئیس جمهور، برنامه جامع تحقیقی را به راه انداخت و وعده داد که برای نیروهای افغان که کودکان را مورد سو استفاده جنسی قرار دهند، اشد مجازات را اعمال خواهد کرد. واکنش اشرف غنی موجب شد تا برخی از قانونگذاران آمریکایی درخواست اتمام "بچه بازی" نهادینه شده یا همان آزار جنسی پسران توسط نیروهای افغان تحت حمایت ایالات متحده را مطرح و پیشنهاد اعمال تحریم بر علیه نیروهای پلیس مجرم را مطرح کنند.
بین خودمان بماند که برخی از مقامات عصبانی افغانستان مرا متهم کردند که «تلاش میکنم اسم و رسم بدی برای افغانستان رقم بزنم» که خب البته بحثش اینجا نیست.
نجات به کجا؟
فقدان یک موضوع در مکالمات صورت گرفته بسیار آزار دهنده بود: موقعیت خطرناک کودکانی که به بردگی گرفته شدهاند، خانوادههایشان و تلاشهای رسمی (یا شاید هم فقدان آن) برای نجات پسران از دست سو استفاده گرهایشان.
در همین رابطه، یک مقام غربی در جلسهای خصوصی در کابل به من گفت: «اما نجات به کجا؟ اروپا که به خاطر بحران مهاجرت در حال انفجار است.»
فکم افتاده بود. توجیه آن مقام رسمی برای پاک کردن صورت مسئله مرا بسیار اذیت میکرد. زمانی هم که تلاش کردم تا از جامعه دیپلماتیک برای پرونده سو استفاده جنسی یک کودک در نقطهی محرومی از ولایت اوروزگان - پسری لاغراندام با چشمانی غمناک که به مدت دو سال برده جنسی یک فرمانده پلیس بود - کمک بگیرم، تنها چیزی که دستگیرم شد بالا انداختن شانههای افراد مسئول بود.
اصل چیزی که به من گفته شد این بود: فرهنگشان این است. حل درگیریهای شدت گرفته اولویت اول آنها است؛ سو استفاده جنسی کودکان را میتوان گذاشت برای بعد.
همین بیتفاوتیها بود که مرا وا داشت تا تحقیقات چند ماههام در سه ولایت افغانستان را آغاز کنم: جستجو برای قربانیان سو استفاده جنسی و خانوادههایشان.
اظهارات مستندی که بیشتر از نواحی جنوبی ولایت هلمند، مناطق شمالی ولایت بغلان و ولایت اوروزگان جمعآوری شده بود، باعث شد تا ضمیمهای دردناک به پژوهشهای اولیهام اضافه شود. تمام آن شهادتها که از بسیاری از جوانب با هم شباهتهایی داشتند، باعث شد تا روزنهای بیمانند به سوی جهان پرتنش خانوادههای درمانده افغان برای آزادی پسران و اقوام نزدیکشان از چنگال عارضه فرهنگی شوم بردگی جنسی و تجاوز باز شود.
آن اظهارات بالاخص نسبت به منشأ شکلگیریِ سو استفادههای جنسی کودکان پرده افکند. فرضیه همگانی بر آن است که خانوادههای فقیر فرزندانشان را به فرماندههای صاحب قدرت میفروختند و یا اینکه آن اشخاص با میل شخصی و به طمع هدایا و پول، زندگی نوکرمابانه را انتخاب میکردند.
اما در 13 مورد از آن گزارشهایی که تهیه کرده بودم، ردپای شیوع مخفیانه "آدم ربایی" را دیده میشد.
این پسران در روز روشن از خانههایشان، مزارع کشت تریاک و یا زمین بازی ربوده شدهاند.
نکته غمانگیز این است که فرماندهان پلیس که باید مجرمین را تعقیب قانونی کنند، خودشان مرتکب چنین جنایاتی میشوند. این مسئله موجب میشود تا خانوادههای قربانیان هیچ راه فرار قانونی برای مبارزه با بچه بازی در اختیار نداشته باشند؛ هیچ ساز و کاری برای آنها وجود ندارد تا علیه پلیسهای سو استفادهگر اعلام شکایت کنند زیرا آنها طرف به ظاهر مثبت درگیریهای افغانستان محسوب میشوند.
مردی اهل ولایت هلمند که برادر زن نوجوانش توسط پلیس ربوده شده بود، به من گفت: «برای کمک باید نزد چه کسی برویم؟ طالبان؟»
عمل "بچه بازی" که در افغانستان به چشم همجنسگرایی به آن نگاه نمیشود، باعث شده تا فرماندهان پلیس برای اثبات برتری خود به یکدیگر به شکلی رقابتی به این فرهنگ خشن و زننده روی بیاورند زیرا هر فرمانده تلاش میکند تا پسر دارای ظاهر بهتری را برباید.
یکی از مقامات ارشد امنیتی ولایت هلمند به من گفت: «بسیاری به دنبال "پسران آفتاب ندیدهاند." اصطلاحی که برای زیباییشان به کار میرود.» در جامعهای که بین جنسیتها کاملا حصار کشیده شده، دارا بودن پسران زیبا با لباسهای "زنانه" میتواند به شکلی نشانه جایگاه اجتماعی، قدرت و مردانگی این افراد باشد.
همین مسئله موجب شده تا خانوادهها لباسهای کثیف و گِلی بر تن پسرانشان کنند تا از گزند پلیسها در امان بمانند. یک فعال حقوق بشر در ولایت هلمند به من گفت: «شیوع بچه بازی در حال تخریب جامعه ما است. فرزندانمان دارند به شکلی بزرگ میشوند که فکر میکنند تجاوز به پسرها امری عادی است.»
برخی از ماموران پلیس حتی "تاراج" خود را به صورت عمومی به رخ دیگران میکشند.
غمانگیزترین و دردناکترین روایت را از زبان "سردار والی" شنیدم. او پس از چند ماه جستجو برای یافتن پسر ربوده شدهاش، به ناگهان توانست در بازار شلوغ منطقه گرشک در ولایت هلمند پسرش را ببیند. من هم بیشتر پروندهها را در همین منطقه تهیه کردم.
سردار والی از اعماق وجود دلش میخواست به سمت پسرش برود تا او را نزد خودش نگه دارد، اما اصلا جرات نزدیک شدن نیروهای پلیس اطراف پسرش را نداشت. سردار والی به من گفت: «نگاهش کردم تا اینکه کاملا محو شد. مادرش مرتب غم و غصه میخورد و یک بند گریه میکند: پسرمان را برای همیشه از دست دادهایم.»
درد از دست دادن فرزند در بردگی جنسی با نگرانی نحوه اسارتش دو چندان میشود زیرا آدمربایان برای اینکه آنها را بیشتر مطیع خود کنند، به افیون معتادشان میکنند.
از آن بدتر اینکه ممکن است این پسران به خطوط مقدم جنگ اعزام شوند زیرا شمار تلفات پلیس در جنگ با طالبان افزایش یافته و آنها مشکل کمبود نیرو دارند. حتی ممکن است که آنها در جریان تیراندازی و حمله شورشیان طالبان به ایستگاههای بازرسی کشته شوند.
یک مقام رسمی با توجه به حملات پیشین اضافه کرد: «گاهی اوقات تنها راه ممکن برای فرار پسران برده جنسی معامله با طالبان است: مرا آزاد کنید و در عوض به شما کمک خواهم کرد تا سر و اسلحه فرمانده سو استفادهگر را مال خود کنید.»
با این وجود، تنها دلخوشی دردناک برخی از خانوادهها این است که میدانند تنها نیستند. روستاهای مختلف مملو از قربانیان "بچه بازی" است؛ بسیاری از این قربانیان هنگامی که ریشهایشان درآمد، آزاد شدند؛ البته امکانش وجود دارد که آنها در آینده به عنوان سو استفادهگر و نه قربانی وارد این چرخه باطل شوند.
اما تقریبا تمام خانوادههایی که با آنها گفتگو داشتم، تمام امیدشان را از دست داده بودند - تنها یک خانواده خوششانس موفق شده بود که به کمک یکی از مامورین اطلاعاتیِ آشنا و صاحب نفوذ پسر ۱۱ سالهشان را پس از ۱۸ روز آزاد کنند.
آن مامور اطلاعات به من گفت: «خانواده قربانی خواهان اجرای عدالت بودند اما به آنها توصیه کردم که هر چه زودتر از هلمند فرار کنند زیرا آنها دوباره سراغ پسرشان خواهند آمد. بچه بازی در افغانستان جرمی نیست که مجازاتی داشته باشد.»
تیم خبرگزاری فرانسه پس از هفتههای جستجو آن پسر را در مکانی مخفی و دورافتاده در جنوب افغانستان پیدا کرد. وی همچنان با گذشت دو سال از آن ماجرا در خفا زندگی میکند.
آن پسر نوجوان هنوز داشت با آسیب روحی و روانی که به او تحمیل شده بود، دست و پنجه نرم میکرد. او بدون اینکه حرفی بزند، در کنار پدرش نشسته بود و به سمت سینی چای و شکلات خم شده بود. آن پسر هنوز هم نمیتوانست ماجرای دردناکش را به زبان بیاورد.
ملاقات با او نشان داد که حمایت روانی از چنین پسرانی که اغلب قربانیان تجاوز جنسی هستند، در افغانستان تا چه اندازه کم است. در نهایت میتوان گفت تمام پروندههایی که جمعآوری کردم تنها نمونههای مختصر از این مشکل شایع و ریشهدار در افغانستان است.
من به کمک فعالان، ریشسفیدان قبایل و رهبران اجتماعی مردم توانست با بسیاری از این خانوادهها آشنا شوم. حتی از طریق برخی از خانوادهها موفق شدم با خانوادههای دیگر آشنا شوم. همچنین برخی از خانوادهها در مناطق دورافتادهای زندگی میکردند که به دلیل عدم پوشش آنتن موبایل و همچنین محدودیتهای امنیتی امکان سفر به آنجا وجود نداشت. برخی از خانوادهها نیز مانند پدر خانواده ساکن ولایت اوروزگان تمایلی به همکاری و صحبت کردن نداشتند.
برخی از فعالان نیز در ابتدا تمایل به همکاری داشتند اما مدتی بعد از ترس به مشکل خوردن با مقامات از هرگونه همکاری خودداری کردند. آنها اطلاعات زیادی در اختیار دارند اما هیچ کاری انجام نمیدهند.
مشکل به این زودیها از بین نخواهد رفت و بعید است اکثر قربانیان و خانوادههایشان طعم عدالت را بچشند. در این بین، تنها کورسوی امید این است که سکوتِ پیرامون مسئله بچه بازی احتمالا در آینده شکسته شود.
اخیرا یک میزگرد تلویزیونی حول محور آخرین گزارش من در افغانستان برگزار شد که تقریبا با تمام میزگردهای قبلی تفاوت داشت.
شاید، فقط شاید، در آینده سکوت دیگر یکی از گزینهها نباشد.
نظر کاربران
وقتی بیماری جنسی در جامعه ای اپیدمی میشه این جور وحشی گری ها و عفونت ها دیگه جرم تلقی نمیشه.
ننگ برحامعه ایی که به اخلاقیات پای بندنباشد.این موضوع تلخ وشرم آورجنگ با حدودالهی است که البته عقاب سختی دارد.
جدا از بحث اخلاقیات ، باید راهکاری داشت تا بخش بزرگی از جامعه که ممکن است دچار انحراف جنسی شوند در مکانهایی به تخلیه انرژی منفی خود بپردازند. این یک حقیقت است که باید پذیرفت.
پاسخ ها
باشه برا تو میگیم بزارن
امیدوارم این موضوع رو نندازیم گردن خودشون,اون افغان هایی رو که پیشرفت کردن هم ببینیم,الان میشناسم شاگرد اول دانشگاهمون افغانیه,پزشکی که جزو هییت علمی دانشگاه بود و تو خندوانه اوردش. کاش اینو بپذیریم که همه جا همه جور ادمی داره.
پاسخ ها
ولی افغانستان بچه باز زیاد داره و شاید هم مربوط به ژن میشه که به سن دوازره سیزده سالگی میرسن احساس میکنن که اینکار رو باید بککنن.
مرگ بر اون ادمایی که کشور هارو به این روز میندازن.که اونقدر عقب بمونن که یه همیچین کثیفیایی رو شاهد باشیم. مگه اون بچه ها حق پیشرف ندارن اخه.اه.
جدایی افراط گونه زن و مرد در جوامعی مانند افغانستان منجر به بروز ناهنجاری ها و بیماری های جنسی در جامعه می شود. ضمن اینکه متاسفانه جنبه های منفی فرهنگ افغانستان مانند خشونت و انحراف جنسی، عدم تحمل انتقاد؛ هیچ امیدی برای این کشور حداقل در کوتاه مدت باقی نمی گذارد.
پاسخ ها
دقیقا . آفرین . جدایی افراط گونه رو خوب اومدی
اه
افغانستان فقط اخبارش محدود به تجاوز و انفجار میشه
اصلا ادم عصبی میشه با این همسایه های کشور مون
جز بدبختی و فقر. وفساد هیچ چیز دیگه ای ندارند
پاسخ ها
فکر میکنی مردم کشورای غربی اسم ایران رو میشنون خیلی حال سرخوشی بهشون دست میده؟
ما هم اگه سال ها تحت سلطه وحشیای طالبان و... با اون
حجم از مشکلات بودیم اینطوری میشدیم شاید
چند وقت پيش مستندي رو ديدم كه خانواده هاي افغان كه تعداد زيادي دختر دارند و بدون فرزند پسر هستند، دختران خودشون را تا زمانيكه امكان داره پوشش پسرانه ميپوشانند و اين روند رو ادامه ميدند تا فرزند پسر بيارند. با بدون نام ١٤:٤٠ كاملا موافقم، متاسفانه ريشه مشكلات جنسي در افغانستان فراوانه و فقط اگاهي و دانش ميتونه بهشون كمك كنه
بعد چرا با اون روحیه خراب میان ایران مردم ما رو آزار میدن
قابل توجه کسانی که فکر می کنند پای آمریکا به هر کشوری باز بشه اون کشور شروع به پیشرفت می کنه و از فقر نجات پیدا می کنه .
افغانستانی های بیچاره از فلسطین هم بدبخت تر شدن. امیدوارم راه نجاتی براشون پیدا بشه . هر چند راهش مبارزه ست برای آزادی باید جانفشانی کرد.
پاسخ ها
چه ربطی داره ؟ اینکار یک رسم زشت در برخی طوایف است که صدها سال است انجام میگیرد. یعنی اگه طآمریکا به افغانستان حمله نمیکرد الان بچه بازی تو افغانستان نداشتیم ؟
چرا م خرف میگی ؟ بچه بازی افغانها چه ربطی به ارتش آمریکا داره ؟ یعنی اگه حمله نمیکردن این مشگل حل میشد ؟
اینجور کارا تو امریکا هم هستش منتها با شگردهای پیچیده ای وارد میشن که کسی نتونه چیزی بگه یا حرفی بزنه. و طوری میشه که شاید خیلی بدفرم تر از افغانستان با آدم برخورد کنند .
چقدر کثیفن!!!!بیچاره پسر بچه ها!!!! خدایا کمکشون کن
متاسفانه مدتی است شاهد حضور این افراد در ایران هستیم و پسران نوجوان افغانی را به بهانه کار به ایران میآورند و در اختیار افراد مختلف قرار میدهند.
ازن یک رسم بسیار بد و زننده در بین اطفال نیز طبیعی شده و انگار هر پسر بچه باید چند سال سیاه را در زندگی بگذراند !