زنجانپور درباره خسروی: در تئاترهایش قیامت میشد
اکبر زنجانپور، بازیگر و کارگردان نامآشنای ایرانی، در دو کار از رکنالدین خسروی بازی کرده است و در چند کار دیگرش نیز ماهها تمرین کرده اما به نتیجه نرسیدهاند. با او درباره این همکاری و دوستی گفتوگو کردهایم.
شما در چه نمایشهایی از جناب خسروی بازی کردهاید و درباره نقشهایتان بگویید؟
من در دو نمایش «ابراهیم توپچی» و «آقابیک»، (نوشته: منوچهر رادین، ۱۳۵۴) در نقش ابراهیم توپچی و در نمایش «سی زوئه بانسی مرده است»، (نوشته: آثول فوگارد، ١٣٥٧) بازی کردم و چند کار که متأسفانه به نتیجه نرسیدند.
کدام کارها به نتیجه نرسیدند و چرا؟
«از پشت شیشهها» (نوشته: اکبر رادی، ١٣٤٨) که قبلا کار شده بود و ما میخواستیم برای بار دوم آنرا در سالهای ٥٥ یا ٥٦ برای تلویزیونکار کنیم که نشد و علتش را هم به یاد ندارم. دومین کار هم یک نمایش چند اپیزودی بود که بعد از انقلاب در سالهای ٦٥ یا ٦٦ کار میکردیم که فکر میکنم بهدلیل کاملنشدن عوامل به نتیجه نرسید. یکی از نویسندگانش محمود استادمحمد بود و من و جمشید لایق، بهروز بقایی و جمشید جهانزاده قرار بود در آن که بازی کنیم.
چگونه کار میکردید؟
ما روزی چهار، پنج ساعت تمرین میکردیم و او خیلی با حوصله تمرینها را پیش میبرد و این برعکس تمرینهای این روزهاست که همهچیز را خیلی زود میخواهند جمع کنند. او دلش میخواست انسان جدیدی را بشناسیم و برای همین دلمان نمیآمد بهظاهر گریهکردن و معلقزدن و خندیدن یک انسان را خلق کنیم.
چگوه کارگردانی بود؟
او تأثیرگذارترین، شاخصترین و بلدترین انسانی بود که سعی میکرد انسان را از طریق کارهایش بشناساند. من خیلی از او یاد گرفتهام و خیلیخیلی از سلیقه و وسواسش در خلق میزانسنها و نحوه بازیکردن و رسیدن به نقش آموختهام.
چگونه نقشها را برای یک متن ایرانی یا آفریقایی خلق میکردید؟
فضاسازی میشد و ما برای رسیدن به نقش آفریقایی مجبور میشدیم هوای گرم و شرجی و نفس خیس آدم را حس کنیم و اینگونه نقش سیاهپوست در آفریقایجنوبی را به خود نزدیک میکردیم و این فقط با حفظکردن دیالوگ و ورجهوورجهکردن انجام نمیشد. ابراهیم توپچی هم یک مرد مربوط به دوره مشروطیت و آن دورهها بود که باز هم با فضاسازی آن را از آن خود میکردیم.
بنابراین تئاتر ایران مرهون حضور اوست؟
بسیار تأثیرگذار بوده است. واقعا تئاتر ایران و تئاتر متفکری که الان هنوز هم حضور دارد و حتی تئاتر حرفهای در ایران از او تأثیر بسیار گرفته است و او به ما یاد میداد که ما نسبت به کاری که میکنیم و در مقابل تماشاگر مسئول هستیم.
بازتاب کارهایش در آن زمان چگونه بود؟
خیلی خوب بود و همیشه با اقبال مواجه میشد و در هر دو کاری که برایش بازی کردم، قیامت میشد.
چقدر خودت را وامدار خسروی میدانی؟
من اگر دارم کار درستی را انجام میدهم، چه وامدار او باشم و چه نباشم، از او تأثیر گرفتهام و بسیاری از ما که از نزدیک با او کار کردهایم خواهناخواه این تأثیر را حس میکنیم. او طوری به ما راه را نشان میداد که راحت بازی کنیم و به ما میآموخت سر تماشاگر کلاه نگذاریم و هدفش این بود که به درک حقیقی از انسان در هر نقشی برسیم، بیآنکه بخواهیم از زندگی کپیبرداری کنیم و این همان مسیر درسترسیدن به نقش بود.
آیا از او آنگونه که باید قدردانی شده است؟
نه همکارها و نه شاگردانش فکر نمیکنم قدردانش بوده باشیم. ما فقط این روزها عزادارش میشویم چون دیگر نیست، اما انگار کاری هم از دستمان برنمیآمده است. من فقط گاهی زنگ میزدم که حالش را بپرسم چون آلزایمر داشت همیشه هم راحت نبود. گاهی که حالش بهتر بود، با او حرف میزدم. انگار قرار نیست هیچکس قدردان معلمش باشد.
آیا در جریان چرایی رفتنش از ایران هستید؟
نمیدانم. واقعا نمیدانم. آنموقع من سر سریال ولایت عشق بودم و هیچ ارتباط نزدیکی در آن روزهای رفتنش نداشتم. شرافتمندانه بگویم نمیدانم.
بعدها نپرسیدید؟
نه... من پس از بیماری آلزایمرش به او زنگ میزدم و از خانمش حالش را میپرسیدم و اگر خودش هم حال بهتری داشت با من حرف میزد.
چقدر تعطیلی نمایش ارزشمند «باغ آلبالو» در این قهر یا کوچ مؤثر بوده است؟
خبر ندارم... .
مخلص کلام درباره رکنالدین خسروی؟
ایشان آمیزهای از معلم درجهیک، استاد درجهیک و هنرمند درجهیک بود. همه اینها را با هم داشت؛ مثلا موسیقی را میشناخت نه اینکه بخواهد سازی را بنوازد، اما میدانست که چه موسیقیای را برای کارش انتخاب کند. او موسیقی را میفهمید و خوب درکش میکرد و برای همین کارهایش را به بهترین شکل اجرا میکرد.
ارسال نظر