شرق نوشت: معتقد است که اظهارات و دیدگاههای ارائهشده از سوی ترامپ درخصوص ایران تماما ناشی از فقر اطلاعات و نبود داده بوده است و ما باید میان «ترامپ کاندیدا» و «ترامپ برگزیده» با «ترامپ رئیسجمهور» تفکیک جدی قائل شویم. امید ملکی، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل بینالملل که پژوهشهای بسیار زیادی در رابطه با پروسه تحریمهای ایران از سوی ایالات متحده انجام داده است، در ادامه تأکید میکند که در دوره رئیسجمهور جدید آمریکا نیز بازی بزرگ تهران و واشنگتن که بر پایه «تخاصمهای دوجانبه» بنا شده است، همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند. او با رد امکان بازبینی یا توقف اجرای برجام در دوره ریاستجمهوری ترامپ بر این باور است که در این دوره بازبینی در برجام صورت نخواهد گرفت، بلکه فشار بر اجرای سختگیرانه مفاد آن افزون خواهد شد تا ایران را به جایی برسانند که برجام را نقض کند و بعد همهجا جار بزنند که این ایران است که قابلاعتماد نیست.
آقای ترامپ در زمان تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بهدفعات بحث لزوم بازنگری در برجام را مطرح کرده بود. با آغاز دوره ریاستجمهوری او، اجرای این سیاست تا چه اندازه امکانپذیر است؟
قطعا عملکرد ترامپ بهعنوان «کاندیدای انتخابات» با ترامپ بهعنوان «رئیسجمهور برگزیده» و ترامپ «رئیسجمهور» متفاوت است. در وهله نخست ما باید میان این سه فرد و موقعیتهایی که در آن قرار داشته و دارند، تفکیک جدی قائل شویم. اظهارنظرها و احتمالا انتقادهایی که تا به امروز راجع به ایران شنیده شده از سوی ترامپ کاندیدا و بعد ترامپ منتخب بوده است؛ ما هنوز در رابطه با ایران موضعگیری رسمی از سوی ترامپ رئیسجمهور مشاهده نکردهایم. شاید بتوان موضعگیریهای ترامپ کاندیدا را هم ناشی از فقر اطلاعات او درباره ایران دانست؛ این فرد یا هر فرد جمهوریخواه دیگری تا زمان ورود به کاخ سفید قطعا موضعگیریهای مشابهی داشتهاند. بهعبارت دیگر به جهت آنکه ترامپ به همه اطلاعات طبقهبندیشده دسترسی نداشت، نمیتوانست ارزیابی و تحلیل درستی درباره ایران داشته باشد. بعد هم باید توجه داشت که دنیای سیاست، دنیای پیشبینی است و نه پیشگویی و با عنایت به سناریوهای «امکانی» و نه «احتمالی» در سیاست، هر کنشی، واکنشی را به دنبال دارد. به این موضوع توجه کنید که دیدگاههای امکانی گذشتهنگر نیستند، بلکه نگاهی به آینده دارند.
یعنی با ارائه دادههای جدید به ترامپ از ایران، در سطح تحلیلها و اظهارنظرهای او هم تغییراتی ایجاد میشود؟
بله همینطور است. از این پس اظهارات رئیسجمهور جدید آمریکا براساس دادههایی که در اختیار او قرار میگیرد، بیان میشود. بعد هم نباید فکر کنیم که یک سیاستمدار، اختیار تام برای ارائه هر نوع اظهارنظری دارد و دیگران در مقابل او فعالمایشاء هستند. با عنایت به همان سناریوی امکانی که به آن اشاره کردیم، برای کنشهای احتمالی حتما واکنشهایی نیز وجود دارد، بنابراین اگر من بهعنوان رئیسجمهور آمریکا کنش A را انجام دهم، رئیسجمهور یا رئیس یک نظام سیاسی دیگر نیز کنش B را از خود بروز خواهد داد.
اما حتی کلیدیترین اعضای کابینه رئیسجمهور جدید آمریکا نیز از همین حالا بر طبل مخالفت با مفاد برجام میکوبند و بر بازنگری در آن تأکید دارند.
باید توجه داشته باشید که از این پس هر گزارشی که در اختیار ترامپ یا اعضای کابینه او قرار میگیرد، با واکنشهای ایران و سایر اعضای ۵+۱ همراه خواهد بود. این واکنشها فارغ از این ماجراست که مثلا مشاور امنیت ملی کاخ سفید یا وزیر دفاع یا وزیر خارجه دولت ترامپ چه کسی است و به کدام جناح سیاسی تعلقخاطر دارد. زیرسؤالبردن و نقض برجام موضوعی است که مورد پذیرش ایران و اکثریت ۵+۱ نیست. همین خصومتهایی که شما به آنها اشاره میکنید، درباره ایران کموبیش میان اعضای کابینه آقای اوباما نیز وجود داشت، چراکه روابط ایران و آمریکا برپایههای تخاصم بنا شده است و وضعیت عادی ندارد.
اما شاید دشمنی اعضای کابینه رئیسجمهور پیشین آمریکا تا به این اندازه نبود.
شاید اینطور باشد، اما براساس چارچوب سیاست خارجی ایالات متحده که به اعتقاد بنده ساختارمحور است تا کارگزارمحور، کارگزارها نمیتوانند تأثیر چندانی بر بازی بزرگ داشته باشند. بازی بزرگ، بازیای است که میان ایران و آمریکا جریان دارد و بر پایه «تخاصمهای دوجانبه» بنا شده است. بعد هم باید دقت داشته باشید که از حالا نمیتوان نسبت به واکنشهای وزیر خارجهای که سابقهای در این حوزه ندارد، پیشداوری و قضاوت کرد. هرچند که چینش دیگر اعضای کابینه ترامپ در وزارت دفاع و جایگاه مشاور امنیت ملی این کشور نشان میدهد که شاید در این دوره نیز مانند برخی از ادوار گذشته سیاستهای دستگاه سیاست خارجی آمریکا از جانب پنتاگون هدایت و راهبری شود. این در حالی است که در دوره ریاستجمهوری آقای اوباما و بهویژه وزارت خارجه آقای کری، وزارت خارجه آمریکا بیشتر پیرو سیاستهای شخص رئیسجمهور بود.
بنابراین امکان برنامهریزی برای تخاصم جدید از جانب اعضای کابینه ترامپ دور از انتظار نیست.
اینطور نیست. معتقدم آقای ترامپ تمایلی ندارد تا آمریکا را وارد جنگ جدیدی کند، چراکه این ماشین جنگ هیچ سود و منفعتی برای او ندارد.
نزدیکی ترامپ به پوتین و ستایش او نیز شاید در عدم ورود آمریکا به وضعیت جنگی جدید تأثیرگذار باشد.
براساس «الگوی مرشایمر» زمان «هژمونیهای جهانی» گذشته است؛ سیاست خارجی آمریکا باید علیه «هژمونیهای منطقهای» قد علم کند. براساس این الگو، در شرایطی که هیچ قدرتی نمیتواند حریف آمریکا در محدوده جغرافیای اطرافش شود، اما این کشور برای حفظ و توسعه قدرت خود باید در برابر قدرتنماییهای هژمونهای منطقهای موجود ایستادگی کرده و آن را مهار کند. در حال حاضر مهمترین هژمونی منطقهای چین است و به اعتقاد بنده، دلیل نزدیکشدن ترامپ به روسیه نیز برای مهار همین هژمونی است.
اما ممکن است در این نزدیکی ایران متحمل ضرر شود. یعنی روسها برای بهدستآوردن امتیازات بیشتر ایران را تنها بگذارند.
ایران نایب هژمون هیچ کشوری در منطقه نیست نه روسیه و نه هیچ کشور دیگری. ایران بازیگر فعال منطقهای است و به صورت مبتکرانه البته در تعامل با روسیه بهویژه در سوریه فعالیت میکند. حتی اگر در بدبینانهترین حالت بپذیریم روسیه میخواهد با مهره ایران بازی کند، در صورتی که روسیه بخواهد مجری سیاستهای آمریکا در منطقه باشد، چرخش آن نسبت به ایران چه خواهد بود؟ از ادامه فعالیت نیروگاه اتمی بوشهر خودداری کند؟ دست از جنگ در سوریه بردارد و اجازه نفوذ بیشتر آمریکا در منطقه را بدهد؟ در آن صورت با چه قدرتی در منطقه ائتلاف خواهد کرد؟
شاید عربستان.
ایران تنها قدرت منطقهای ممکن برای ائتلاف با روسیه است.
بههرحال، در بازی قدرت امکان ائتلاف روسیه و عربستان دور از انتظار نیست.
چطور ممکن است. روسیه و عربستان تعارض منافع دارند. این دو کشور در همه حوزهها در سوریه، یمن و عراق حتی در موضوع مهمی مانند فروش نفت و گاز منافع متعارض جدی دارند.
اما شاید این تعارض منافع از نزدیکی با ایران باشد و روسها به خودی خود مشکلی با سعودیها نداشته باشند.
در این صورت روسها باید در مرحله نخست با کنارهگیری اسد از قدرت موافقت کنند. بعد هم به تعادل شیعه و سنی در عراق به نفع اهل سنت تن دردهند و درنهایت طرح آمریکاییها را در سوریه بپذیرند تا در سوریه تعادلی سهجانبه برقرار شود که در آن علویها، سنیها و کردها هرکدام یکی از اقطاب این مثلث بوده و یکدیگر را مهار کنند.
روسیه یک کشور فرامنطقهای است و جدا از عدم موافقت با کنارهگیری اسد، تعادل شیعه و سنی چه منفعتی برای مسکو دارد؟
بههمخوردن این تعادل دقیقا در جهت منافع آمریکا است و بازی قدرت را به نفع واشنگتن پیش خواهد برد.
در کشاکش بازی جدید قدرت میان روسیه و آمریکا، کشورهای اروپایی چه نقشی دارند. یا در همین موضوع برجام که همه قدرتهای جهانی در دستیابی به آن تلاش کردند.
اروپاییها از همان زمان اعمال تحریمهای ISA در سال ۱۹۹۷، آمریکا را تهدید کردند در صورت تحت فشار قراردادن شرکتهای اروپایی از سوی واشنگتن با آن مقابله خواهند کرد. اما همین کشورها با تلاشهای چهارساله اوباما با تحریمهای جامع ایران موافقت کردند، چراکه آمریکا در دوران ریاستجمهوری اوباما توانست ائتلافی را علیه ایران در جهان به وجود آورد. از آن پس هم تحریمهای ایران را به بازی «انتخاب عقلانی» کشاند و اعلام کرد بانکها و شرکتهای خارجی میتوانند در ایران حضور داشته باشند اما هزینه کارکردن با تهران را نیز بپردازند و این هزینهها آنقدر بالا برد که هیچ کشوری در برقراری معادل هزینه - فایده کارکردن در ایران در مقایسه با خروج از ایران برایش محلی از اعراب نداشته باشد.
با این اوصاف، اروپاییها نمیخواهند وارد بازار ایران شوند؟
حضور آنها بعد از برجام در بازار ایران در حال افزایش است.
نه در این حد و اندازه. در یک اشل و اندازه بزرگتر.
ببینید معلوم نیست این انتظار از سوی دولتمردان در جامعه شکل گرفته یا مردم بهطور خودجوش فکرشان این شده که با برجام همه مشکلات موجود از سر راه توسعه ملی ایران برداشته خواهد شد. یکی از عمدهترین مشکلات ما با کشورهای اروپایی، مشکل عدم شفافیت فعالیتهای اقتصادی خودمان است. همین موضوع TFTA بحثی جدی است که در پیوستن ایران به دنیای تجارت آزاد مشکلاتی ایجاد خواهد کرد. ایران پذیرفته تا آن را اجرا کند اما لازمه این کار شفافیتهای مالی است که ما در تمام این سالها توجهی به آن نداشتهایم. همین حالا همه نمادهای بانکی در بورس کشور بسته است. فکر میکنید چرا؟
برای اینکه باید همه صورتهای مالی این بانکها استانداردسازی شود. استانداردسازی صورتهای مالی ضرر و زیانهای وحشتناکی را در بانکهای کشور نشان میدهد. کار به جایی رسیده که شورای عالی بورس از رئیسجمهور خواسته است تا دراینباره تصمیمگیری کند، چراکه از یکسو بانک مرکزی برای اصلاح صورتهای مالی بانکهای کشور (براساس قوانین بینالمللی) اعمال فشار میکند و از سوی دیگر، در صورت این شفافسازی قیمت سهام همه بانکهای ایران به صورت غیرقابل قبولی سقوط خواهد کرد.
علاوه بر موارد فوق، ما اعتراضاتی هم نسبت به تمدید اجرای قانون داماتو داشته و آن را برخلاف مفاد برجام تلقی کردهایم.
تمدید این قانون بهوضوح نقض برجام است و خوشبختانه در این توافق به امور ناقضین آن هم اشاره شده است. کمیسیونی نیز برای این امر در نظر گرفته شده است که به امور مورد نظر رسیدگی میکند؛ البته با عنایت به دیدگاهها و اظهارنظرهای مقامات کشورهای مختلف به نظر نمیرسد هیچیک از این کشورها به دنبال برهمزدن برجام باشند و حتی گمان نمیکنم که آقای ترامپ نیز واقعا بخواهد و بتواند آن را انجام دهد؛ برجام یک قرارداد دوجانبه نیست که رئیسجمهور آمریکا خواهان زیرسؤالبردن آن شود.
بههرحال آمریکا میتواند به صورت یکجانبه از اجرای آن خودداری کند.
این امکان وجود دارد؛ بههرحال هیچ توافق جهانی ازلی و ابدی نیست؛ اما ابتدا باید به ارزیابی میزان سود و زیان آمریکا از اجرانكردن برجام بپردازیم و بعد امکان تحقق آن را مطرح کنیم. شاید بهتر باشد به این سؤال اینگونه پاسخ دهم که اگر ترامپ بخواهد تلاشهای چندین و چندساله اوباما در ایجاد یک ائتلاف جهانی برای محدودکردن ایران و در ادامه توافق جامع هستهای را زیر سؤال برد آیا واقعا میتواند یک بار دیگر همان کشورها را برای تمدید تحریمهای ایران با خود همراه کند. همین حالا به وضعیت انگلیس پس از «برگزیت» بنگرید.
نخستوزیر این کشور خودش برای یافتن مشتریهای جدید تجهیزات نظامی خودش به کشورهای متعددی اتفاقا در همین خاورمیانه سفر داشته است. حال در این اوضاع بد اقتصادی چگونه باید شرکتی چون BP را از مزایای حضور و سرمایهگذاری در ایران بازدارند؟
در صورت احتمال بازنگری ترامپ بر مفاد برجام این اقدام در کدام قسمتها انجام خواهد گرفت؟
به نظرم در برجام بازبینی صورت نخواهد گرفت بلکه فشار بر اجرای سختگیرانه مفاد آن افزون خواهد شد تا اتفاقا ایران را به جایی برسانند که برجام را نقض کند و بعد همهجا جار بزنند که این ایران است که قابل اعتماد نیست.
دراینمیان ما شاهد پارادوکس رفتاری ترامپ نیز هستیم؛ با وجود انتقادات مختلف رئیسجمهور جدید آمریکا به توافق جامع هستهای ایران، ما شاهد امضای توافق انتقال هواپیماهای بویینگ به ایران و عدم اظهارنظر جدی او دراینزمینه بودیم.
این قرارداد زمانی به امضا رسید که ترامپ رسما وارد کاخ سفید نشده بود؛ بنابراین نمیتوان چندان به واکنش او استناد کرد. بعد هم شرکت هواپیماسازی بویینگ بارها اعلام کرده است که از تصمیمات ترامپ پس از حضور در کاخ سفید پیروی میکند؛ بنابراین استناد به واکنشنداشتن ترامپ نمیتواند دلیلی بر موافقت او با این قرارداد باشد. معتقدم ما در وهله نخست باید منتظر مواضع و واکنشهای وزیر خارجه جدید آمریکا باشیم و بعد نتیجهگیری کنیم؛ او فردی از بازار نفت است و معمولا این افراد، افراد معاملهگری هستند.
بنابراین امکان معامله با ایران نیز دور از دسترس نیست... .
درصورتیکه بپذیریم سیاست خارجی آمریکا کارگزار محور است. این در حالی است که من همچنان معتقدم سیاست خارجی آمریکا ساختارمحور است نه کارگزارمحور؛ اما درهرصورت انتخاب وزیر خارجه نفتی این پیام را به جهان مخابره میکند که ما به دنبال توسعه هستیم و از ادامه منازعه و خصومت در جهان حمایت نمیکنیم؛ البته انتخاب فردی خارج از حیطه دستگاه سیاست خارجی آمریکا این موضوع را نیز متبادر خواهد کرد که به دلیل اشرافنداشتن مقامات وزارت خارجه آمریکا، ازاینپس تصمیمات آنها تحت نفوذ پنتاگون اتخاذ خواهد شد.
تأکید بر لزوم اتمام جنگ سوریه از سوی ترامپ شاید دلیل دیگری بر توجه دولت جدید آمریکا بر موضوعاتی حول محور توسعه باشد.
سوریه عرصه منافع متعارض است و تا زمانی که منافع متعارض در سوریه به یک سازوکار جدی متعادل نرسند جنگ در سوریه ادامه دارد. شاید در دوره ریاستجمهوری ترامپ، آمریکا براساس الگوی «مرشایمر» اولویت و تمرکز خود را بر هژموننشدن چین قرار دهد و انتخاب یک وزیرخارجه اقتصادمحور به معنای مهار اقتصادی چین است.
دراینمیان، وضعیت مناسبات ایران و آمریکا چگونه خواهد بود.
همانطور که گفتم بازی بزرگ، بازی بزرگ است و تغییر نخواهد کرد. این بازی، بازی خصمانهای است که در ٣٨ سال گذشته برقرار بوده است؛ البته همین حالا هم شرکتهای بزرگ آمریکایی با عنوان شرکتهای چندملیتی در ایران فعال هستند و به عبارتی آمریکاییها از بازار ایران نگذشته و نخواهند گذشت؛ اما این امر نیز به معنای ارتقا و قوتگرفتن روابط نخواهد بود. حضور یک چهره نفتی در وزارت خارجه جدید آمریکا نشان میدهد آنها بیشتر به مهار اقتصادی فکر میکنند بههمیندلیل هم سیاست وزارت خارجه ایران باید ازاینپس مبتنی بر اقتصاد بینالملل باشد. اتکا به اقتصاد بینالملل به این معناست که تمامی وزارتخانهها و ارگانهای مرتبط با مباحث اقتصادی باید دستگاه دیپلماسی موفقی داشته باشند. آقای ترامپ در نخستین اظهارنظرهای خود به شرکتهای آمریکایی خارج از خاک این کشور وعده داد که در صورت بازگشت کارخانههایشان و دفاتر اصلیشان به خاک آمریکا از آنها مالیاتی دریافت نکند. این نخستین گام در جنگ سرد اقتصادی رئیسجمهور جدید آمریکا با کشورهای دیگر بهویژه چین است.
این اقدام در جهت تمرکز داراییها در خاک ایالات متحده است که منجر به افزایش قدرت چانهزنی این کشور در معادلات جهانی خواهد شد. افزایش دلار ایندکس با پیروزی ترامپ نتیجه چنین ارزیابیهایي از آینده سیاست اقتصادی ترامپ در آینده است.
دراینصورت شرکتهای خارجی فعال در آمریکا هم به صورت عکس، عمل میکنند.
این امکان وجود دارد؛ اما درهرصورت آمریکا یک بازار مصرف کمنظیر است و هیچ کشوری حاضر نیست آن را از دست دهد.
بههرحال شرکتهای چینی درآمدزایی فراوانی برای آمریکا ایجاد کردهاند و ممکن است در صورت خروج شرکتهای آمریکایی از چین، آنها هم به صورت عکس عمل کنند.
با توجه به وضعیت فعلی اروپا، شرکتهای چینی نمیتوانند به کشور دیگری برای فعالیتهای اقتصادی خود بیندیشند. آمریکا بهتنهایی ٤٣ درصد از اقتصاد جهان را در دست دارد. این در حالی است که رشد اقتصادی ١٥درصدی چین هماکنون به پنج درصد کاهش پیدا کرده است و با خروج شرکتهای چینی از آمریکا این رقم به دو درصد تنزل خواهد یافت. آمریکا در چین بازار فروش چشمگیری ندارد اما وضعیت چین کاملا برعکس است. آمریکاییها به دليل نیروی کار ارزان چین، کارخانههایی در این کشور دارند که ممکن است با وعده دریافتنكردن مالیات به کشور خود بازگردند.
در این صورت ترامپ علاوه بر اینکه ضربه محکمی به هژمونی چین وارد کرده، به یکی از شعارهای انتخاباتیاش مبنی بر ایجاد اشتغال برای شهروندان آمریکایی هم جامه عمل پوشانده است. در دوره ترامپ جنگ سرد جدید نه با تکیه بر «سختافزار» و نه «نرمافزار» بلکه مبتنی بر «فکرافزار» خواهد بود و این روند که در دوره اوباما بهدرستی آغاز شد در دولت ترامپ توسعه فزونتری خواهد یافت.
ارسال نظر