چیستا یثربی: دارم افشاگری میکنم
شب» نمایشی با بازیگری، نویسندگی و کارگردانی چیستا یثربی است که به مدت هفت شب و ساعت ١٩ در تالار قشقایی اجرا میشود. در این درام روانکاوانه که براساس ترسهای یک زن اجرا میشود، او و لیلی سلیمانی بازی میکنند و طراح صحنهاش با نیایش میمندینژاد، موسیقیاش از علی سینا رضانیا و گریمش با ماریا حاجیهاست.
فکر میکنم این اجرا مهمترین اتفاق بازیگریات باشد؟
برای مردم شاید بازیگریام مهم باشد اما برای خودم متنم مهمتر است. چون من بازیگری را از سالهای نوجوانیام آموختهام و فهیمه راستکار و شهره لرستانی اولین استادانم در زمینه بازیگری هستند. بعدها در دانشگاه الزهرا نیز بازیگری را دنبال کردم و خانم ژاله علو و دکتر پروانه مژده از دیگر استادانم بودند که من نقد و تحلیل را نزد دکتر مژده گذراندم. مرحوم راستکار میگفت تو بازیگر خوبی هستی اما بهتر است بازی نکنی چون در نقش فرو میروی و بیرونآوردنت سخت است. هر وقت تمرین داشتیم خانم راستکار برای اینکه مرا از نقش بیرون بیاورد، یک پارچ آب یخ روی سرم میریخت. زمانی که چنگیزخان را تمرین میکردیم، یک روز آنا نعتمی سر تمرین نیامد و محمد حاتمی از من خواست نقشش را بازی کنم. بعد گفت چقدر خوب بازی میکنی. اما الان آسم دارم و پارچ آب یخ برایم بسیار ضرر دارد. اما به ناچار باید خودم این نقش را بازی میکردم چون هر بازیگری که تست شد، نتوانست آن چیزی باشد که این نقش بود. این نقش یکجورهایی خود یثربی است و برای آنها سخت بود که دقیقا خود یثربی شوند.
ما دو اپیزود داشتیم که یک اپیزود را باید با آقای حاتمی بازی میکردم که البته آن نقش بسیار از لطافت و عشوه زنانه برخوردار بود که من باز نمیتوانستم آن را بازی کنم چون خیلی از آن نقش دور هستم. البته فعلا آن اپیزود را کنار گذاشتهایم چون هر اپیزود حدود ٧٠ دقیقه است و دیگر مردم حوصله کار دوساعته و بیش از آن را ندارند و احتمالا در اجرای بعدی که در تالار خصوصی یا دولتی خواهد بود، حتما آن را نیز اجرا خواهیم کرد. در اپیزود دوم هم قرار بود من و دخترم، نیایش بازی کنیم که زمان اجرا و امتحانات دانشگاهش یکی شد و سریع بازیگری را که سه، چهار سال بیشتر از نیایش بزرگتر نیست، جایگزین کردم.
بنابراین در این اجرا مسئله اصلیات رابطه مادر و دختری است؟
نه، آن در اولویت دومم است وگرنه ممکن نبود سراغ دخترم بروم چون نیایش حوصله تمرینهای طولانی را ندارد. بلکه مسئله اصلی شب به معنای تاریکی است و ترسی که در تاریکی هست و همه ما بهگونهای دچار این ترس میشویم. در اینجا زنی نمیخوابد چون در خواب تاریکی و ترس سراغش میآیند. درامم مواجهه با این شب است و چون مقاله جامعهشناسانه نمینویسم، بنابراین راهحلی را نسخهپیچ نمیکنم بلکه آن را فقط نشان میدهم. در این شب یک زن هست که تصادفا مادر است، دکتر است و دختری هم دارد.
شاید مثل نمایش قبلیتان این متن هم نوعی حدیث نفس باشد؟
هم آره و هم نه. نه؛ چون در کار قبلی خودم بازی نمیکردم و بازیگر ممکن است طوری بازی کند که دیگر در آن چیستا یثربی به چشم نیاید اما در اینجا آره؛ چون خودم بازی میکنم. هوشنگ هیهاوند، داور بازبینی، میگفت تا اینجا بهترین کاری است که از تو دیدهام چون به دلم نشسته است و شاید برای این است که اشکریختنم بسیار واقعی است و خیلی عادی و صمیمی بازی میکنم.
این نقش بهشدت خودم هستم و نیستم. هستم چون دغدغهام تاریکی و ترس است و الان هم در کانالم و در اینستاگرام جملههایی را از من بچهها تصویر گرفته و گذاشتهاند که دراینباره است. اینها جملههای نمایش است؛ برای مثال میگویم: از شب نترس بالاخره صبح میشود و غیره. بههرحال این نقش سارا نام دارد و اسم همسرش هم رضاست و نمیخواهم خیلی با آن همذاتپنداری کنم. در واگویههایم اما بخش پنهان زندگیام هست. اما در کار قبلی یک زن بود که تمثیلی بود و او یک شب میرود آشغالهایش را بیرون بگذارد و همه آن آدمها تمثیل هستند و در پایان میفهیم که اصلا بیرون نرفته است و... اما در اینجا من بهشدت از تاریکی میترسم و بازی در آن برایم بسیار دردناک است. برای همین خیلی حسی بازی میکنم و همین چند روز پیش که در قشقایی داشتیم با نور تمرین میکردیم، مدام به من هشدار میدادند که چرا داخل نور موضعی نمیروی؛ چون بازی را تکنیکال میبینند و من آن را کاملا حسی گرفتهام و به آنها گفتم زیاد به من گیر ندهید. من مشکل ریه هم دارم و صدا در قشقایی به ردیفهای آخر نمیرسد و این صدایم را ضعیف میکند. درحالیکه باید با همان شور و حال درونیام بازی کنم. شاید پیش از این در تالار کوچکتر تمرین کردهام و حالا باید به نور و گریم و لباس هم حساس شوم چون طراح لباس برایم کت و دامن سرخ طراحی کرده که اصلا در عمرم نپوشیدهام و این کارم را سخت میکند و حتی به خانم حاجیها گفتهام که خیلی به گریم اعتقادی ندارم و نمیدانم چطور با آن کنار بیایم.
شاید بشود گفت بازی، شما را انتخاب کرده است؟
شاید این بازی پایانی هم باشد چون شروعی در میان نیست و شاید این هفت شب دیگر تکرار نشود و این همهجور تنشی برایم ایجاد میکند و شاید دیالوگی از یادم برود که کار بازیگر مقابلم سختتر شود چون خودم نویسنده و کارگردان هم هستم. البته پیش از این هم دو بار برای سریال و یک بار برای تلهفیلمی که خودم نوشته بودم، دعوت به کار شدم اما بازی را قبول نکردم. حتی برخی از کارگردانهای تئاتر هم از من دعوت کردهاند که نقشی را بازی کنم که به خودم خیلی شبیه است یا من از پسش برخواهم آمد.
چرا از نظر خودت متن از بازیگری برایت مهمتر است؟
این متن هم قابلیت رئال و هم سوررئال دارد و برای همین طراح صحنهام دقیقا نمیداند چگونه صحنه را طراحی کند. گاهی پیشنهاد رئال میدهد و گاهی هم همهچیز را میخواهد وارونه جلوه دهد که سوررئال جلوه کند که من آن را اصلا نپذیرفتهام. برای همین سعی کردهایم فضا را خالی بگیریم و با کمترین چیزها بازی را پیش ببریم و این به بازی خودم برمیگردد که گاهی واقعی و عینیشدن و گاهی ذهنی و درونیشدن را به نرمی بازی میکنم. در فضا مدام تضادها حضور دارند.
تو اینبار دو شیوه قبلیات یعنی؛ اسطوره و درونی را با شیوه واقعگرا و بیرونی درآمیختهای؟
بله. دقیقا. معلوم هم نیست کجا این مرزها شکسته میشود و این را بازیام پیش میبرد چون معلوم نیست کدام جملهام ذهنی است و کدام را در لحظه دارم به بازیگر مقابلم میگویم. کامو میگوید پروژکتورها بیرحماند و بازیگر نمیتواند خود را پنهان کند و شکسپیر هم در هملت میگوید بازیگران نمیتوانند رازی را پنهان کنند و همهچیز را خواهند گفت. بنابراین من هم دارم افشاگری میکنم.
ارسال نظر