زوج های طبقه متوسط بیشتر جدا می شوند
ميزان طلاق بين زنان شاغل طبقه متوسط، به مراتب كمتر از زنان خانهدار است. در نتيجه اگر چه بين اقشار متوسط جامعه طلاق بالاتر از طبقه پايين و بالاي جامعه است اما در رابطه با شغل متفاوت است
با وجود آنكه ممكن است عشق، محبت، همكاري و احترام متقابل كه پايه و اساس بقاي زندگي خانوادگي است كمتر وجود داشته باشد اما چون امكانات مالي بر اينگونه كمبودها سرپوش ميگذارد، كار كمتر به جدايي و طلاق ميكشد. در ادامه به عوامل متغيرهاي مؤثر در آمار طلاق ميپردازيم.
عوامل اقتصادي، مسكن و طلاق
از جمله عوامل مؤثر در افزايش يا كاهش ميزان طلاق، ميزان درآمد اقتصادي خانواده و تأمين زندگي است. به عبارت ديگر هر اندازه درآمد خانواده بالاتر ميرود، از ميزان طلاق كاسته ميشود، البته به شرط آنكه تناسب فكري و فرهنگي وجود داشته و ازدواج با آگاهي نسبي صورت گرفته باشد. در همين رابطه تحقيقات نشان ميدهد، 66 درصد طلاقها مربوط به كساني است كه مستأجر بودهاند. يعني چگونگي وضع مسكن زوجين در افزايش ميزان طلاق مؤثر است. البته نوع شغل مردان ممكن است متغير اقتصادي را تحتالشعاع قرار دهد.
مشاغل مردان و زنان و تأثير آن در طلاق
تحقيقات نشان ميدهد شغل مرد و زن يكي از عوامل مؤثر در طلاق است. به طوري كه بر اساس يك تحقيق در مورد مردان 12 درصد بيكار، 34 درصد كارمند، 44 درصد شغل آزاد و 6 درصد كارگر بودهاند. به عبارت ديگر طلاق بين كارمندان و مشاغل آزاد يا به طور كلي طبقه متوسط بيشتر از كساني است كه وضع اقتصادي آنها بسيار مناسب يا نامناسب است.
مشاغل زنان نيز يكي از عواملي است كه در طلاق مؤثر است. به طوري كه طلاق بين ۷۶ نفر نمونه آماري: زنان خانهدار ۳۰ نفر (۵/۳۷ درصد)، شغل آزاد ۲۰ نفر (۲۵ درصد) كارمند ۱۰ نفر (۵/۱۲ درصد)، آموزگار سه نفر (۷۵/۳ درصد)، پزشك دو نفر (۵/۲ درصد)، مهندس دو نفر ( ۵/۲ درصد)، نظامي دو نفر (۵/۲ درصد)، راننده دو نفر (۵/۲ درصد)، دانشجو يك نفر ( ۲۵/۱ درصد) و بيكار چهار نفر (۵ درصد) بوده است. به عبارت ديگر ۴۶ نفر از طلاقگرفتهها شاغل و ۳۰ نفر خانهدار بودهاند.
تحصيلات زوجين و تأثير آن در طلاق
عامل ديگري كه طبق تحقيقات انجام شده از سوي محققان و صاحبنظران اين حوزه در افزايش يا كاهش ميزان طلاق مؤثر است، تحصيلات زوجين است. به طوري كه طلاق بين مرداني كه مدرك تحصيلي ديپلم و بالاتر دارند ۶۸ درصد (۴۲ درصد ديپلم، ليسانس و بالاتر ۲۶ درصد)، راهنمايي ۲۸ درصد و ابتدايي ۴ درصد بوده است. در بين زنان نيز كساني كه داراي مدرك تحصيلي ديپلم و بالاتر بوده، ۶۲ درصد (۴۸ درصد ديپلم و ۴ درصد ليسانس و بالاتر) راهنمايي ۲۶ درصد و ابتدايي نيز ۱۲ درصد بوده است.
نتيجه آنكه طلاق بين زنان و مرداني كه داراي مدرك تحصيلي ديپلم و بالاتر هستند، بيشتر است. يعني تحصيلكردهها بيشتر از كساني كه داراي مدرك تحصيلي پايينتر هستند، طلاق ميگيرند. در اينجا معلوم ميشود كه طلاق در طبقه متوسط بيشتر از طبقه پايين است و نتيجه قبلي تأييد ميشود.
طول دوران نامزدي و تأثير آن در طلاق
در مورد تأثير دوران نامزدي در افزايش يا كاهش ميزان طلاق، تحقيقات به عمل آمده نشان ميدهد بيشترين درصد مربوط به زوجيني است كه طول دوران نامزديشان كوتاه بوده است. به طوري كه 48 درصد مربوط به كساني است كه دوران نامزديشان تنها بين يك تا سه ماه، (48 درصد) بين چهار تا شش ماه (16 درصد) بين هفت تا 9 ماه (16 درصد) و بقيه بين 9 تا 12 ماه است.
در نتيجه ميتوان گفت هر چه طول دوران نامزدي بيشتر باشد (البته تا حد معيني، حدود يك سال) طلاق كمتر صورت ميگيرد و برعکس. زيرا در دوران نامزدي دختر و پسر با خلق و خو و نقاط ضعف و قوت يكديگر آشنا ميشوند و يكديگر را بيشتر ميشناسند و تصميم به ازدواج آنها منطقيتر و عقلانيتر است. از اين رو بايد تناسبي بين دوران نامزدي و عروسي وجود داشته باشد. يعني نه آنقدر كم باشد كه فرصتي براي آشنايي وجود نداشته باشد و نه آنقدر طولاني كه مشكل به وجود آيد.
نظر کاربران
انشالله همه به خوبی زندگی کنند ارقام بدنبود ولی دلایل دیگه ای هم میتونه باشه