بحران تربیت خشن در خانواده های ایرانی
اختلالات سلوک که در کودکی و نوجوانی بروز می کند، ریشه های روانی و اجتماعی وسیعی دارد که معمولا درمان آنها سخت است و تا ۴۰ یا ۵۰ سالگی ادامه پیدا می کند. نوع دیگری که جزو خشونت هاست و خیلی به آن توجه نمی شود ولی مردم آن را عادی تلقی می کنند، غفلت کردن از کودک است که بخش عمده این غفلت ها ناشی از بحران های فرزند پروری است. و نمی توانیم برای آن درصدی را بیان کنیم، اما می توانم بگویم که به طور کلی پیش بینی ها خوب و امیدوار کننده نیست و خشونت ها روبه افزایش است.
بسيار درد آور است که از افزایش خشونت در جامعه سخن بگوییم. هرگاه صحبت از این مساله می شود، می گوییم آمار دقیقی در دست نيست، اما شواهد نشان می دهد که خشونت ها در حال افزایش هستند. به ويژه خشونتی که خواسته يا ناخواسته از سوی والدین در خانواده نهادینه می شود و کودکان معصوم را نیز درگیر می کند. خشونت بنیان خانواده را از بین می برد و نسل های بعدی را با معضلات و مشکلات بسیاری مواجه می کند. بعد از گذشت سالیان سال که کارشناسان و مسئولان متعدد نسبت به این مساله هشدار دادند اما هنوز هم گرفتار این معضل هستیم. «لطف ا... محسنی» مدير سابق کانون اصلاح و تربيت تهران در گفت وگو با «قانون»، علت افزایش خشونت در میان والدین، نوجوانان، کودکان و به طور کلی خانواده ها را بیان می کند و برای حل آن پنج راهکار ارایه می دهد. در ادامه اين گفت وگو را مي خوانيد:
با توجه به اینکه آمارها در کشور در خصوص خشونت واقعی نیست، از دیدگاه شما خشونت در بین جوانان چگونه ایجاد می شود و چگونه می توان از بروز این خشونت ها جلوگیری کرد؟
در مورد اینکه چه عواملی باعث بروز رفتارهای خشونت آمیز می شود، باید به چند مساله توجه کرد،.یکی بحث ریشه های روانی است که معمولا بسیار با ناکامی ها ارتباط دارد؛ در واقع یکی از علت های اصلی در حوزه خشونت و پرخاشگری به ناکامی ها برمیگردد که این ناکامی ها پنج واکنش اصلی دارند، یکی از مهم ترین و شایع ترین این واکنش ها، پرخاشگری است. به عنوان مثال آنچه دست یافتنی است ولی برای فردی به دست نمی آید، ممکن است موجب بروز واکنشی پرخاشگرایانه یا خشونت آمیز از سوی فرد شود. یکی از علت های دیگر خشونت، استفاده ابزاری از این مساله است، بدین صورت که شما برای حل یکسری از مسایل به خشونت متوسل می شوید. این روش در بعضی از جوامع از جمله سادهترین و سریعترین راه هاست.
چرا این نوع از خشونت شیوع پیدا می کند؟
علت شیوع آن در بسیاری از مواقع ناشی از یادگیری است. به عنوان مثال کودکان از والدین، تلویزیون، فیلم یا رسانه ها یاد می گیرند که یکی از راهحل های اصلی در مسایل و مشکلاتشان به کارگیری خشونت باشد.
گاهی بروز خشونت ها جنبه جنسی پیدا می کنند! حتی در میان کودکان، چگونه میتوان از بروز این پدیده جلوگیری کرد؟ نقش نظام آموزشی در این میان چیست؟
در دوره نوجوانی نسبت به دوره های سنی دیگر، این رفتارها افزایش پیدا می کند و تردیدی در آن نیست، وقتی صحبت از آزارهای خشونت آمیز میکنیم، در واقع طیف وسیعی از رفتارهاست و تنها یک رفتار را شامل نمی شود، رفتارهایی از آزارهای کلامی تا تعارض.
چرا این رفتارها در برخی از افراد به خصوص نوجوان دیده می شود؟
یک بخشی از دلایل آن به ویژگی های دوران رشد برمی گردد. در دوران رشد به دلیل بحران هایی که دارد، رفتارهای ناهنجار اجتماعی در میان نوجوانان اتفاق می افتد. علاوه بر اینکه نوجوانان مهارت های لازم را ندارند، آموزش های کافی هم ندیدهاند، هنوز امکان مهار و کنترل روی رفتارهای آنها نیست. رشد اخلاقی تکمیل نشده، قوانین نهادینه نشده و بسیاری از مسایل دیگر که مخصوص این دوره سنی است. همچنین بحران های دوران نوجوانی نیز باعث بروز رفتارهای خشونت آمیز در میان نوجوانان می شود، معمولا بروز نیازهای جدید باعث می شود که رفتارهای ناهنجار اجتماعی در این دوره بیشتر دیده شود. طبیعتا محرومیت ها می تواند در تشدید اینگونه از رفتارها موثر باشند، رفتارهایی که مشاهده آن در میان کودکان و نوجوانان، اختلالات سلوک نامیده شدند و در میان بزرگسالان اختلال شخصیت هستند؛ اختلالات سلوک که در کودکی و نوجوانی بروز می کند، ریشه های روانی و اجتماعی وسیعی دارد که معمولا درمان آنها سخت است و تا ۴۰ یا ۵۰ سالگی ادامه پیدا می کند و در میان چند تیپ رفتارهای خشونت آمیز جنسی دیده می شود. به طور کلی اگر دلایل اختلالات سلوک روانی و شخصیتی در میان این افراد به موقع شناسایی نشود، ممکن است به سراغ مردم بروند. معمولا آنچه خشونت جنسی تلقی می شود در این دو دسته اخیر یعنی اختلالات شخصیتی و اختلالات سلوک بیشتر دیده می شود و رفتار این دو گروه بسیار مخاطرهآمیز است. در گوشه وکنار جامعه مسایل و مشکلات دیگری هم داریم، مثلا در محیط هایی که نابسامان و آشفته هستند، از جمله محل های زندگی نا بسامان و آشفته و در محیط های جمعی نا بسامان مانند مدارس، این رفتارها نیز مشاهده می شود.
گاهی بروز خشونت ها بین والدین و کودکان دیده می شود، چگونه می توان برای جلوگیری از بروز چنین خشونتی فرهنگسازی نمود؟
اگر بخواهیم بخشی از خشونت هایی که در خانواده اتفاق می افتد را دسته بندی کنیم به خشونتهای کلامی، روانی، جسمی و جنسی تقسیم می شوند. نوع دیگری که جزو خشونتهاست و خیلی به آن توجه نمی شود ولی مردم آن را عادی تلقی می کنند، غفلت کردن از کودک است که بخش عمده این غفلت ها ناشی از بحران های فرزندپروری است؛ والدین نمی دانند که با فرزندان خود چطور رفتار و آنها را تربیت کنند. رفتار درست با یک کودک مسلتزم این است که اولا شناخت درستی از کودک و ویژگی های کودک داشته باشند که در هر دوره سنی چه نیازهایی دارد و چه چیزهایی برای آنها مهم است و متناسب با این نیازها و تکالیف با آنها رفتار کنند. اگر والدین این تفاوت ها را ندانند، دچار مشکل می شوند. از سوی دیگر الگوها و سبک های مختلفی برای تربیت فرزندان وجود دارد و اگر والدین این نوع مهارت ها را نداند نیز با مشکل تربیتی فرزندانشان مواجه می شوند به عنوان مثال والدین باید بدانند که برای شکل دهی انضباط در میان فرزندان لازم است چه برنامه تربیتی داشته باشند و چطور رفتار کنند، در این صورت رفتارها متناسب با نیازها بروز می کند و شکل خشونت پیدا نمی کند. مساله بعدی فرهنگ هست که بسیار موثر و مهم است؛ برخی از فرهنگها، استفاده از خشونت را مجاز می شمارند و تعریف دقیقی برای آن ندارند، مثلا معتقدند مجازات یعنی تنبیه، ولی معنا و مفهوم تنبیه را نمی دانند و برای آن حد و مرز قائل نیستند؛ ممکن است خانواده ای تنبیه را کتک زدن اساسی بداند، خانواده دیگر تنبیه را محروم کردن فرزند از یک نیاز بداند و دیگری هم تنبیه را قهر کردن تلقی کند. همچنین ممکن است عده ای یک نیاز را برای یک کودک طبیعی بشمارند در صورتی که عده ای دیگر اصلا آن را نیاز نداند. این مساله یا تفاوت ها نسبت به فرهنگ ها در مناطق مختلف کشور وجود دارد و آموزش واحدی برای والدین در این زمینه وجود ندارد.
بروز خشونت در والدین چه آسیب هایی را به کودکان وارد می کند؟
رفتارهای خشونت آمیز میان والدین موجب شکل گیری رفتارهای پرخاشگرایانه می شود، یعنی کودکان ما به طور مستقیم و غیر مستقیم این رفتار را در خانواده یاد می گیرند و به نسل بعد هم منتقل میکنند؛ در واقع ما رفتارهای پرخاشگرایانه را در نسلهای بعدی شاهد خواهیم بود.
رفتارهای خشونت آمیز میان والدین و والدین و کودکان در حال افزایش است؟
در این زمینه آماری ندارم؛ اما به نسبتی که جمعیت رو به افزایش است، موارد خشونت هم زیاد می شود، به عنوان مثال اگر در گذشته تعداد خانوادههایی با رفتارهای خشونت آمیز ۱۰۰ خانوار بوده، در حال حاضر این تعداد به ۱۵۰ خانواده رسیده است چرا که جمعیت رو به افزایش است و حلقه شکسته نشده؛ این تحلیل کلی است و نمی توانیم برای آن درصدی را بیان کنیم، اما می توانم بگویم که به طور کلی پیش بینی ها خوب و امیدوار کننده نیست و خشونت ها روبه افزایش است.
با توجه به اینکه خشونت ها رو به افزایش است، حفظ بنیان خانواده ها نیز در معرض خطر قرار دارد؟
یکی از عوامل در خطر بودن بنیان خانواده به این مفهوم که یک ساختار خانواده چقدر می تواند دوام پیدا کند و منجر به جدایی نشود، به رفتارهای خشونت آمیز بین والدین و والدین و کودکان مربوط می شود، درست است که این مساله علل دیگری هم دارد، اما خشونت و شکل گیری رفتارهای خشونتآمیز در میان افراد، به سلامتِ روان انسانها و نسل بعد آسیب می زند. وقتی سلامت روان تحت شعاع قرار گرفت، آسیب های جدی پشت سر آن به وجود می آید؛ وقتی انسان ها شاد نیستند، آسیب خورده هستند و نمیتوانند نرمال رفتار کنند. پشت سر آن مشکلات بسیاری از جمله بزهکاری، رفتارهای اعتیادی، گرایش به سمت ناهنجاری های اجتماعی، افسردگی ها، مشکلات شخصیتی، آسیبها و اختلالات روانی را به دنبال خواهد داشت. در واقع این آسیب ها، سرمایه اجتماعی را تحت تاثیر خود قرار می دهند. خشونت چهره جمعیت را تخریب می کند، تنزل می دهد، روحیه انسانی انسان ها، مهر و مهربانی آنها را می کشد و از بین می برد که از مضرات آن این است که این افراد زخم خورده خشونت را یاد گرفتند، تعامل درست را نمی دانند و در زندگی آینده خود دچار مشکل می شوند و حتی ممکن است که منجر به فروپاشی آن شود.
چه راهکاری پیشنهاد می دهید برای اینکه رفتارهای خشونت آمیز در زمینه های مختلف کاهش پیدا کند؟
قدم اول پیشگیری است که باید از پیشگیری سطح اول یعنی عام شروع کنیم و همه جمعیت را هدف قرار دهیم. در این صورت باید همه مردم را برای نحوه رفتار با کودکان و نوجوانان، برای مهارتهای زندگی و اجتماعی مثل کنترل خشم، مدیریت استرس، مدیریت هیجانات و ارتباط صحیح آموزش دهیم، به خصوص باید کسانی که در معرض ازدواج هستند، آموزش ببینند.در حقیقت جوانان را هدف قرار دهیم تا خشونت و آسیب در نسل آینده را کاهش دهیم. اگر جوانان بدانند که چطور تعامل کنند و با دیگران ارتباط برقرار کنند و مسائلشان را حل کنند و در واقع مهارت های حل مساله را بدانند، در این صورت تنشی در خانواده نخواهیم داشت یا حداقل کمتر این تنش ها را خواهیم داشت. وقتی این تنش ها کم شود، مقدار زیادی از این خشونت ها حذف می شوند چرا که نسل های بعدی به واسطه کسب مهارت های لازم توسط والدین، درست و متناسب رشد می کنند. ما می توانیم پیشگیری سطح اولیه که شامل عموم مردم می شود را از مدارس شروع کنیم و در بخشهای بعدی ادامه دهیم. سطح بعدی، پیشگیری ثانویه است،.در این پیشگیری، گروه هایی که در معرض خطر هستند از جمله خانوادههای فروپاشیده، آسیبدیده و افرادی که اختلال و مشکلات روانی دارند و همچنین محیط های آسیبزا، جرم خیز، خشن و کم سواد را هدف قرار دهیم چرا که میزان خشونت در این خانواده بیشتر است.
در سطح سوم پیشگیری باید کودکانی که مورد آسیب قرار گرفتن، مانند فرزندان طلاق، بزهکاران، معتادین یا کسانی که به نوعی قربانی خشونت بودند را مورد هدف قرار دهیم. پیشگیری در این سطح تنها منوط به آموزش نمیشود بلکه اقدامات درمانی و مشاوره ای نیز باید برای این افراد در نظر گرفته شود. سطح چهارم پیشگیری این است که لایه های مختلفی برای شناسایی در نظر داشته باشیم و سپس مداخله کنیم.به فرض اگر در مدارس مشاوره خوبی داشته باشیم، حداقل می توانیم دانش آموزان در معرض آسیب یا کسانی که در خانواده مورد خشونت قرار می گیرند را شناسایی کنیم و روی خانواده ها از همان مقطع کار کنیم. هدف بهداشت و سلامت روان را اگر دولت در سطح جامعه گسترش دهد و قیمتش مناسب باشد به صورتی که بسیاری از مردم بتوانند دسترسی داشته باشند، بسیاری از معضلات و مشکلات را میتوانند کاهش دهند. رسانه ها نیز علاوه بر نظام های آموزشی می توانند در پیشگیری اولیه مشارکت کنند و موثر واقع شوند. این سطوح، مجموعه ای از روش ها، مداخلات و برنامه هاست که باید کنار هم قرار گیرند و یکدیگر را تکمیل کنند. هرکدام اگر به تنهایی اتفاق بیفتد، خیلی موثر نیست بلکه باید با یکدیگر باشند که موثر واقع شود.
ارسال نظر