۴۴۵۴۵۴
۶ نظر
۵۰۵۵
۶ نظر
۵۰۵۵
پ

زن سارق: به خاطر خانواده ام دزد شدم

مجبور بودم با زنان سالخورده طرح دوستی ریخته و از آنها سرقت کنم.

خبرگزاری میزان: حدود ۵۰ سال دارد. با چهره‌ای بسیار رنج کشیده و ناراحت. بین صحبت‌هایش مدام از پشیمانی می‌گوید. از بخت بدش می‌نالد و قسمت یا به قول خودش پیشانی نوشتش را مقصر اصلی بدبختی‌های زندگی‌اش می‌داند. تنها آرزویش آن است که دخترش سرنوشتی مانند او نداشته باشد و او را به خاطر کارهایی که کرده ببخشد.
زن میانسال حالا باید سال‌ها پشت میله‌های زندان در انتظار پایان محکومیت و آزادی‌اش باشد.

از زندگی‌ات بگو.

30 سال قبل ازدواج کردم. با یک مرد معتاد که هیچ چیز جز بدبختی و البته سه فرزند برایم نداشت. فرزندانم دو پسر و یک دختر هستند. دو پسر مثل پدرشان معتاد و بیکار گوشه خانه مانده‌اند. دو نفر که فقط می‌توانند بخورند و بکشند و از من پول بخواهند برای خرج موادشان.

دخترم، اما با آنها فرق داشت. او را در سن کم شوهر دادم تا کمتر در این خانه بماند. دلم نمی‌خواست با این معتادان وقت بگذراند. می‌خواستم خوشبختی‌اش را ببینم، اما از چاله درآمد و افتاد در چاه.سرنوشت او هم مثل مادرش سیاه بود.

برایش خیلی ناراحتم و خودم را مقصر بدبختی‌هایش می‌دانم. شاید نباید او را شوهر می‌دادم یا نباید این بچه‌ها را به دنیا می‌آوردم که بدبخت شوند. نمی‌دانم. شاید مقصر همه این بدبختی‌ها خودم باشم و بخت سیاهم.

چرا سرقت می‌کردی؟

مردان خانه من، هم معتادند و هم نمی‌توانند کار کنند؛ یعنی نمی‌خواهند کار کنند. سختی کشیدن را یاد نگرفته‌اند. آنها جز مواد هیچ کس و هیچ چیز دیگر را نمی‌شناسند. کافی بود از یکی از آنها تقاضایی داشته باشم، آن زمان بود که همه زمین و زمان را به هم می‌دوختند. کلفتی سرنوشت من شده بود؛ هم در خانه خودم و هم در خانه مردم. به خاطر شرایط بد زندگی به خانه‌های مردم می‌رفتم و کلفتی می‌کردم تا لقمه نانی پیدا کنم ولی خرج و مخارج سنگین زندگی باعث شکستن کمرم شد. دیگر توان نداشتم.

چه شد به فکر سرقت افتادی آن هم از زنان سالخورده؟

یک روز از سرکار به خانه باز می‌گشتم که پیرزنی را دیدم. آن زن جلوی در خانه‌اش نشسته بود و خیابان را نگاه می‌کرد. من همه حواسم به طلاهای او بود. در آن لحظه با خود فکر می‌کردم که این طلاها ممکن است هیچ نقشی در زندگی او نداشته باشد، ولی درد‌های زیادی را از من دوا خواهد کرد.

فردای آن روز با نقشه این که می‌خواهم خانه‌اش را اجاره کنم به خانه پیرزن رفتم. زمانی که او سعی می‌کرد خانه‌اش را به طور کامل نشانم دهد، داخل حمام رفت. به طرف چراغ‌های حمام رفت تا روشن‌شان کند و بهتر بتواند توضیح دهد که من درآن لحظه از تنهایی پیرزن استفاده کردم و روی سینه‌اش نشستم و طلاهایش را از دستش درآوردم. پیرزن سعی می‌کرد سر و صدا راه بیندازد تا دیگران را خبر کند، اما من به سرعت کارم را انجام دادم و از آنجا فرار کردم. بسیار ترسیده بودم. چنان سرعتی در حرکاتم بود که تا آن سن از خود ندیده بودم.

طلاها را چه کردی؟

بعد از فرار بدون کوچک‌ترین معطلی طلاها را فروختم. می‌ترسیدم کسی طلاها را دستم ببیند و به من شک کند. از آبرویم می‌ترسیدم و البته عذاب وجدان هم رهایم نمی‌کرد. خیلی از کارم پشیمان بودم و بیشتر از آن می‌ترسیدم. حتی چند روز پایم را از خانه بیرون نگذاشتم تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. فکر می‌کردم تیم مجربی از ماموران پشت در خانه نشسته‌اند تا به محض خروج من دستگیرم کنند.

تو که هم می‌ترسیدی و هم عذاب‌وجدان داشتی پس چرا به کارت ادامه دادی؟

کم‌کم ترس از بین رفت و همه چیز عادی شد با خود گفتم «تو که توان کار کردن نداری و این پیرزن‌ها هم به طلا احتیاجی ندارند. با این فکر‌ها همه چیز را برای خودم عادی جلوه دادم و به خانه‌های پیر زن‌های بعدی رفتم. ولی بعد از مدتی کابوس‌های شبانه و التماس‌های پیرزن‌ها و نگاه‌های معصومانه آنها مانع از انجام این کار شد. دیگر توان کار کردن در خانه‌های مردم را هم نداشتم.

خانواده‌ات می‌دانستند؟

خانواده‌ام برایشان مهم نبود که این پول از چه راهی فراهم می‌شود و چگونه یخچال خالی‌مان پر می‌شود من پشیمانم، امید وارم دخترم مرا ببخشد. او تنها عضو خانواده من است که آبروداری بلد است. می‌دانم که از وجود من خجالت می‌کشد. من در زندگی تصمیم‌های اشتباهی گرفتم و می‌دانم که باید تاوان آن را بپردازم. کاش می‌شد با پس دادن تاوان کارهایم، آبروی رفته‌ام هم باز می‌گشت.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    نگران دخترت نباش مادر جان . ....

  • بدون نام

    دروغ گو.دزدي ازمردم بخاطرخانواده??!!!!

  • بدون نام

    ازروي بدبختي واجبار است كي دوست داره دزدوبي ابرويي را خوش به حال خودم كه فرزندي ندارم يك همسري دارم صبح تاشب عشق كارش.

  • راز

    جنابانی که میلیاردی دارین بالا میکشین یه ذره هم از اونچه بالا کشیدین به این بدبخت ها بدین به جایی تون برنمیخوره بخدا

  • بدون نام

    30 سال دربدری وهرمان 30 برگ ریزان هستی ایزن که میتوانست 30 بهار باشد که نشد او امروز باتنی تکیده مملو از رنج درد گرفتاری وشاید هم بیماری رنج میبرد اما کی میفهمد حرفش را هیچ کسی جز خودش اغلب در خانه های مجتمع با چنین زنانی ربرو هستیم من بشخصه چون مرد هستم بشرفم داغون میشم وقتی میبینم زنی دستمال بدست راهرو وپارکینگ هارا نظافت میکنه اشگی که دیده نمیشود در رخسارم پدیدار چون عقیده بان دارم این کارها برای ان زنان محترم عین گرفتاریه اما چکنن وقتی پای درد دلشان میشینی نود درصدشان چنین گذشته ای ناخاسته دارن شوهری معتاد دوپسر معتاد یک دختر را فرستاد رفت اما دختر هم یدک کش درد های مادر خدایا در نمازم اغلب پرسشی دارم از مهربان بودنت خدایا کی جواب این ناکامهای جهان هستی ات را خواهد داد ؟ او با تنی تکیده ومجروح الام بخاطر هس مادری برای بحرحال فرزندانش قوط روزی اما خرجشان بالا وبا جارو کردن کفاف نمیداد شیطان هم در کنارش او را هل داد تا بیچاره تر شود جدا کی مسوله ایا ان ها که حق اورا بالا کشیده اند راحت خواهند خوابید ؟؟ الله اعلم بیچ عنوان اما دلم بدرد امد ازین مادر بیچاره که اسم دزد یدک رنج وعذابش

  • بدون نام

    نشستن روی سینه پیرزن ودراوردن طلا ها !!!واقعا که بی رحم !خوبه کسی با خودت اینکاروبکنه

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج