ماکیاولی یا ماکیاول، متولد ١٤٦٩ میلادی در ایتالیا، فیلسوف و سیاستمدار بدشانسی است که معاصر لویی ١٢ فرانسه اما تحتتأثیر سزار بورژیا، شاهزاده حیلهگر و بیرحم حاکم واتیکان، بود. او با سیاستهای این فرد مخالف بود اما آن را برای وحدت ایتالیا مفید میدانست و کتاب مشهور «شاهزاده» را با الهام از رفتار سزار بورژیا نوشت و به همین علت به طرفداری از خودکامگی، خشونت و حیلهگری در سیاست معروف شد.
بهمن کشاورز در شرق نوشت:
1- ماکیاولی یا ماکیاول، متولد ١٤٦٩ میلادی در ایتالیا، فیلسوف و سیاستمدار بدشانسی است که معاصر لویی ١٢ فرانسه اما تحتتأثیر سزار بورژیا، شاهزاده حیلهگر و بیرحم حاکم واتیکان، بود. او با سیاستهای این فرد مخالف بود اما آن را برای وحدت ایتالیا مفید میدانست و کتاب مشهور «شاهزاده» را با الهام از رفتار سزار بورژیا نوشت و به همین علت به طرفداری از خودکامگی، خشونت و حیلهگری در سیاست معروف شد.
فرانسیس بیکن گفته است: «به او مدیونیم چون جهان سیاست و رهبران آن را آنگونه که واقعا هست، به ما نشان میدهد نه آنگونه که باید باشد». در کتاب «شاهزاده» زمامداران را به تظاهر به خوب و صالح و باتقوا بودن تشویق و درعینحال آنان را از تقید به تقوا، نیکوکاری و درستکاری - در همه حال و بدون توجه به موقعیتهایی مختلف- منع میکند! و میگوید زمامدار باید در صورت لزوم آماده بیرحمی، پیمانشکنی و دورویی باشد!
دولتمردان و اهل سیاست معمولا از ماکیاولی با بدبینی ظاهری و از دیدگاه منفی یاد میکنند. اما جالب این است كه اگر گفتار و کردار بسیاری از آنها را تجزیه و تحلیل کنیم، ردپای ماکیاولی را در اقوال و اعمالشان خواهیم یافت.
دراینمیان هستند کسانی که شاید اصلا با ماکیاولی و افکار و آثار او آشنا نباشند، اما از روشها و سیاستهای پیشنهادی ماکیاولی به حد وفور و اکمل استفاده میکنند و نتیجه هم میگیرند.
آقای ترامپ احتمالا در زمره همین افراد است. در انتخابات همانگونه رفتار کرد که اگر «شاهزاده» -شخصیت تمثیلی و فرضی ماکیاولی- کاندیدا بود، عمل میکرد و موفقیت او نشان میدهد طبایع بشری در قرون و اعصار، در بعضی ابعاد و از برخی جهات، تغییر چندانی نکرده است.
بگذریم که رقیب آقای ترامپ هم از ماکیاولیسم بری نبود و با سبک و شیوه خود «شاهزاده»گونه عمل کرد.
این مقدمه و پیشدرآمد نشان میدهد رفتارهای بعدی آقای ترامپ هم قطعا خالی از ماکیاولیسم نخواهد بود. البته برخی از موضعگیریهای آقای ترامپ نیز دکترین «مونرو»، یکی از رؤسایجمهور آمریکا، را تداعی میکند که شعار مشهور «قاره آمریکا فقط مال آمریکاییهاست» ماحصل دکترین اوست. این دکترین هرگونه دخالت آمریکا را در امور اروپا نفی میکرد که البته با دخالت آمریکا در جنگ اول جهانی و حرکات بعدی این کشور، این دکترین کاملا متروک شد.
٢- بعد از پایان جنگ دوم جهانی، که با کاربرد بمب اتمی از جانب آمریکا علیه ژاپن همزمان بود و گمان میرفت آمریکا با دردستداشتن انحصاری این سلاح جهنمی مالکالرقاب جهان خواهد شد، دستیابی شوروی به سلاح اتمی در کوتاهمدت، با استفاده از زن و شوهری که جاسوس او بودند و در آمریکا دستگیر و اعدام شدند، تعادل قوای نظامی بین بلوک شرق و غرب باقی ماند و تقابل دو نظام با شدت بیشتر ادامه یافت.
بسیاری از درگیریهای نظامی و جاسوسی نتیجه همین درگیری بود؛ چالشهایی که عملیات جاسوسی و اطلاعاتی طرفین را در کشورهای اروپایی (اعم از شرقی و غربی) و کشورهای مختلف آمریکای لاتین، دربر میگرفت و موضوع داستانها و فیلمهای بسیاري نیز شد.
دراینمیان در جوار مسائل و تحرکات واقعی، تصورات و توهمات نادرست و «دکانداری»ها و سوءاستفادهها و تصفیهحسابها هم جای خود را داشت. در شوروی و کشورهای اروپای شرقی، از یکسو امکان تردد و حضور بیگانگان به حداقل رسید و از دیگر سو، بحث دستگیری و مجازات افراد به اتهام جاسوسی یا اقدام علیه امنیت ملی و عناوینی از این قبیل نیز متداول شد و بیگناهان بسیاری صرفا به دلیل آنکه به عقاید غالب و ماتریالیسم دیالکتیک و دیکتاتوری پرولتاریا باور نداشتند (یا آنگونه که زمامداران میخواستند باور نداشتند)، زندانی، تبعید یا به جوخههای اعدام سپرده شدند. این فرایندها در بلوک شرق مألوف و شناختهشده بود. شوروی مردهریگ حکومت تزاری را داشت و اقمار آن هم سابقه دموکراسی جاافتاده و پیشرفتهای را نداشتند. بنابراین آنچه در آنها و بر مردمشان میگذشت، شگفتی چندانی نمیآفرید. اما در اردوی غرب ماجرای دیگری بود. بلوک غرب از فرانسه با اعلامیه حقوقبشر خود، انگلستان با ماگناکارتایش و آمریکا با اعلامیه استقلال و قانون اساسیاش تشکیل شده بود و سایر اعضای این بلوک هم - جز در موارد استثنائی- خواهناخواه، متأثر از نهادهای دموکراتیک بودند و ناچار
بگیروببند و تضییق حقوق و آزادیهای مردم در آنها، بدون سروصدا، تحمل نمیشد.
٣- ترس از برتری نظامی شوروی و وحشت از حمله اتمی، ابزاری بود که در آمریکا برای سرکوبی روشنفکران و خفهکردن دگراندیشان به کار گرفته شد. سردمدار این حرکت یا «بازی» سناتور جوزف مککارتی بود که سیاهترین دوران تحولات اجتماعی و سیاسی را در آمریکا رقم زد. «سیاهترین» از این جهت که بازیها و «ادا»های او، برخلاف آنچه نژادپرستان و کوکلوکس کلانها میکردند، جنبه علنی و رسمی و دولتی داشت. تعداد بیشماری از دانشمندان، هنرمندان، ورزشکاران، نویسندگان و روزنامهنگاران مورد بازجویی و حتی تعقیب قضائی قرار گرفتند و از کار بیکار و از هستی و زندگی ساقط شدند و حیثیت و آبرویشان بر باد رفت.
در آن دوران - که حدود چهار سال به طول انجامید - تفتیش عقاید که امروزه در آمریکا و کشورهای غربی (یا بیشتر کشورهای غربی) تصورناپذیر است، آشکارا و علنی در کمیسیونهای تحقیق اعمال و نتایج حاصله از این تفتیش عقاید باعث ترتب آثار میشد. این کمونیسمهراسی بیمارگونه همان چیزی بود که نمونه آن را در فیلم «دکتر استرنج لا» در وجود ژنرال دیوانهای که خود را در ستادش حبس کرده و دستور حمله بمبافکنهای حامل بمباران اتمی را به شوروی داده بود، دیدیم.
این سوژه از زندگی یک ژنرال آمریکایی که به همین جنون دچار شده بود و بالاخره هم خودش را از پنجره اتاقش به پایین پرت کرد، اقتباس شده بود. این دیوانه هم پُست نظامی و امنیتی بسیار مهمی داشت!!.
٤- اکنون آقای ترامپ با روشهای ماکیاولی و پوپولیستی رئیسجمهور شده است. هرچند سخنانش در مدت تبلیغات انتخاباتی، در بسیاری موارد، به قول دوستان گیلک، جنبه «ماست و دروازه» داشته (که تنها ارتباط آنها این است که هر دو را «میبندند»!) اما ترجیعبند مخالفت با برجام و اسلامستیزی را همواره تکرار کرده است؛ آن هم بهگونهای که ترادف «اسلام» را با «داعش» در ذهن این آقای رئیسجمهور تداعی میکند که البته بسیار خطرناک و درخور تأمل است.
وزیرانی که آقای ترامپ برگزیده مؤید صحت برداشت اخیر است؛ بهویژه انتخاب ژنرال بازنشسته «جیمز متیس» که بیبیسی اعلام کرده ملقب به «سگ هار»! (Mad dog) است - و آقای ترامپ هم در معرفی او از همین لقب استفاده کرد - بهعنوان وزیر دفاع نیز همین برداشت را تأیید میکند؛ کسی که آقای ترامپ او را شبیهترین فرد به «ژنرال پاتن» میداند، کسی که فاتح نبرد «بالژ» بود که در آن باقیمانده نیروی زرهی و پیاده آلمان نازی در اروپا با نیروهای متفقین درگیر و درهم شکسته شد. درعینحال او کسی است که رفتار خشن و بیادبانهاش با سربازی که گویا دچار موج انفجار و بهاصطلاح «موجی» و در بیمارستان بستری شده بود، انتقادات بسیاری را برانگیخت و نیز کسی بود که حتی پیش از پایان جنگ دوم به درگیری نظامی با شوروی علاقهمند و معتقد و حتی به کاربرد سلاح اتمی علیه روسها مشتاق بود.
دیگر وزیران انتخابی آقای ترامپ هم دستکمی از این یکی ندارند و گردهمآمدن چنین اشخاصی در کابینه کشوری با بزرگترین نیروی نظامی جهان و تحت امر فردی که بیگمان در تجارت و کاسبی چیرهدست و موفق است اما در سیاست و روابط بینالمللی تجربه و سابقهای ندارد، بهخودیخود، تأملبرانگیز و درخور دقت و بررسی فراوان است. گویی آقای ترامپ که هرچند آغاز تحصیلش در یک مدرسه نظامی بوده، اما خدمت درستوحسابی نظامی نکرده، بهشدت به میلیتاریسم و نظامیگری علاقهمند است.
٥- امروز نیرویی مانند بلوک شرق و شوروی سابق وجود ندارد که آقای ترامپ «مککارتیسم» خود را به سمت آن گرا دهد. حتی اگر به گفتههای او، قبل و بعد از انتخابات، توجه کنیم به این نتیجه میرسیم از برقراری رابطه بسیار حسنه با روسیه بدش نمیآید. هرچند دراینباره - حداقل با توجه به وضعیت سوریه- تناقض و تضاد بسیار وجود دارد. ولی بههرحال گردآوردن چنین «تحفههایی»، لاجرم باید بازده و نتیجهای برای ارائه به رأیدهندگان داشته باشد. بنابراین -با توجه به سوابق و گفتههای هرچند «ماست و دروازه» آقای ترامپ - باید منتظر یک «مکكارتیسم» دیگر اینبار با محتوای اسلام و ایرانهراسی باشیم که البته فعلا درباره ابعاد داخلی آن در آمریکا و آثار خارجیاش در جهان نمیتوان داوری دقیق و درستی داشت. اما وقوع آن - به حکم عقل- بسیار محتمل است و ایرانیان مقیم یا شهروند ایالات متحده آمریکا باید حواسشان را جمع کنند. مبادا آنچه بر آمریکاییهای ژاپنیتبار بعد از حمله ژاپن به پرلهاربر گذشت، تکرار شود.
٦- نکتهای که بهطور خاص ما باید به آن توجه داشته باشیم، این است كه آقای ترامپ، مانند همه کاندیداها در انواع انتخابات، وعدههایی را داده - که البته همه میدهند- اما او برای عملیکردن آنها مهلت صدروزهای قائل شده است (حکومت صدروزه ناپلئون بناپارت تداعی میشود!!). با توجه به کموکیف وعدههای دادهشده، عملیشدن آنها در صد روز، چیزی در حد محال است. قطعا اگر آقای ترامپ سابقه سیاسی و کشورداری - در حد یک ایالت یا حتی شهر را داشت - چنین وعدههایی نمیداد. بنابراین ظن غالب این است بلافاصله پس از آغاز کار با فشار افکار عمومی رأیدهندگان - بهویژه دموکراتها- مواجه شود و قادر به وفایبهعهد هم نخواهد بود. راهحل فوری و آسان - و منطبق بر دکترین مشهور «از این ستون به آن ستون فرج است» - این خواهد بود که با مشورت و کمک وزیران و مشاورانش ماجرايی و بازیای برای انحراف افکار عمومی و راضیکردن خاطر رأیدهندگان و خلاصه «شوتکردن توپ در زمین دیگری» درست کند.
ترامپ با این وزیران و مشاوران بهاصطلاح «تحفه» که برجستهترینشان تالی ژنرال پاتن و ملقب به سگ هار است، نمیتوان پیشبینی کرد راهحل انحرافیاش چه خواهد بود. اما بعید نیست راهحلی متناسب با تخصص جماعتی که «بهخط کرده»، بهعنوان درمان کوتاهمدت، برگزیند و بعد هم شاید بهاصطلاح «تویش بماند». ولی بههرحال، ما هم باید حواسمان را جمع کنیم که توپ را به زمین ما شوت نکند، والله اعلم.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
گویا قطعات پازل جور میشود وهمه چیز برای فاجعه تکمیل است جهان بحدکافی در آتش میسوزد اگر بلایای شدید طبیعی ما را غافلگیر نکند از پس آن برمیاییم درغیر اینصورت مهدی دوران حسابها را میرسد که همه علایم ظهورش درحال تحقق است که بدین ترتیب اوباما آخرین رییس جمهور آمریکا باشد وباد دماغ سگهای هار هم خالی شود!
نظر کاربران
داداش چی زدی؟
من حال خوندن نداشتم فقط پیام میدم
گویا قطعات پازل جور میشود وهمه چیز برای فاجعه تکمیل است جهان بحدکافی در آتش میسوزد اگر بلایای شدید طبیعی ما را غافلگیر نکند از پس آن برمیاییم درغیر اینصورت مهدی دوران حسابها را میرسد که همه علایم ظهورش درحال تحقق است که بدین ترتیب اوباما آخرین رییس جمهور آمریکا باشد وباد دماغ سگهای هار هم خالی شود!
ایشالا بیاد مارو از دست شما افراطی ها راحت کنه