بارش نخستین برف در ارتفاعات روستای کوهستانی «رزکه» از توابع شهرستان آمل در ارتفاعات هراز، چوپان ۴۵ ساله را بر آن داشت تا گله گوسفندها را از ارتفاعات، به مراتع پایین دست هدایت کند تا در آن سرما و برف زود هنگام فصل پاییز، اسیر گرگهای گرسنه نشوند.
ایران نوشت: بارش نخستین برف در ارتفاعات روستای کوهستانی «رزکه» از توابع شهرستان آمل در ارتفاعات هراز، چوپان ۴۵ ساله را بر آن داشت تا گله گوسفندها را از ارتفاعات، به مراتع پایین دست هدایت کند تا در آن سرما و برف زود هنگام فصل پاییز، اسیر گرگهای گرسنه نشوند.
در همین حین ،در روستای «میخران» به محض بر زمین نشستن نخستین دانههای برف، ۶نفر از صاحبان گوسفندها تصمیم میگیرند راهی منطقه جنگلی «دهیز» و ارتفاعات روستای «رزکه» شوند تا به چوپانی که نگهداری از دامهایشان را بر عهده داشت کمک کنند و گله را از خطرات احتمالی نجات دهند؛ غافل از اینکه دام ها سرازیر شده اند و برف و کولاک شدیدی در انتظارشان است. آنها بدون آذوقه کافی و لباس مناسب، سه شب و چهار روز را اسیر برف و سرمایی طاقتفرسا خواهند شد و تا یک قدمی فاجعه پیش خواهند رفت.
سومین روز از بارش برف در ارتفاعات روستای «رزکه» تیم مشترک هیأت کوهنوردی و جمعیت هلال احمر شهرستان آمل در جریان گرفتار شدن 6 نفر از اهالی روستاهای «میخران» و «خشواش» در میان برف و کولاک قرار میگیرند و پس از ناکامی در نخستین روز از شناسایی منطقه، سرانجام در روز جمعه پنجم آذرماه موفق میشوند هر 6 نفر را که به دلیل محصور شدن در میان برف و بوران دچار سرمازدگی و بیرمقی شده بودند، طی یک عملیات 7 ساعته از مرگ نجات دهند.
امیر حسین احسانی آملی - رئیس هیأت کوهنوردی شهرستان آمل - در گفتوگو با خبرنگار گروه زندگی روزنامه ایران این ماجرای پرالتهاب را چنین روایت میکند: سهشنبه، دوم آذر ماه، 6 نفر از اهالی روستاهای «میخران» و «خشواش» که برای بازگرداندن دام هایشان، منطقه قاضی کلا را (بین روستای ییلاقی خشواش و گزناسره) به مقصد ارتفاعات رزکه و منطقه جنگلی دهیز- که از مناطق باجا، میان بند، انجیر بند، بندبن، دِاو، ورنو میگذرد- ترک میکنند، غافل از اینکه اسیر برف سنگین و غیرمنتظرهای خواهند شد.
این افراد که متأسفانه پیشبینی درستی نکرده بودند، در میانه راه گرفتار بوران و کولاک شدید میشوند و با اینکه به منطقه اشراف داشتند، به دلیل از دست دادن قدرت دید کافی و خستگی، به اصطلاح، کم میآورند و نمیتوانند مسیر را بپیمایند و به روستا برگردند. دو روز مطلقاً امکان تماس نداشتهاند و بعد از دو روزدر نخستین نقطهای که توانسته بودند ارتباط تلفنی برقرار کنند، استمداد میطلبند.
او ادامه میدهد: در پی این تماس، اعضای هیأت کوهنوردی شهرستان آمل که از سالها قبل در امدادرسانی به حوادث رخ داده در قلههای بالای 4 هزار متر منطقه البرز مرکزی و محور هراز با اعضای جمعیت هلال احمر این شهرستان همکاری میکنند، در جریان قرار میگیرند. با اعلام موقعیت از سوی گرفتارشدگان تعدادی از اعضای هلال احمر و تیم امداد و نجات هیأت کوهنوردی شهرستان آمل خود را به محل مورد نظر رساندند، اما به دلیل نامساعد بودن شرایط جوی قادر به نزدیک شدن به محل مورد نظر نشدند و تنها توانستند منطقه را شناسایی کنند.
وی افزود: بامداد روز بعد، تیمی متشکل از اعضای هلال احمر و تیم امداد و نجات هیأت کوهنوردی شهرستان آمل و حدود 18 نفر از محلیهای منطقه راهی شدند و پس از ساعتها برفکوبی سنگین موفق شدند تا قبل از تاریک شدن هوا در سومین روزی که بارش بیش از یک متر برف ارتفاعات شهرستان آمل را پوشانده بود، گرفتارشدگان برفی آمل را در حالی که دیگر جانی در بدن نداشتند، نجات دهند.
وهم سپید
«برادر کوچکترم که موسی نام دارد از حدود 260 گوسفندی که متعلق به من و چند نفر از اهالی روستای «میخران» و «خشواش» است، نگهداری میکند. شب هنگام بود که با آغاز برف و سرمای غیرمنتظره تماس گرفت و از من خواست به کمکش بروم تا گوسفندها را از ارتفاعات روستای «رزکه» به مراتع پایین دست بیاوریم.»
این جملات حسین آقاپور است که به همراه 5 نفر دیگر، سه شب و چهار روز تمام را در میان برف و بوران غیرقابل پیشبینی ارتفاعات شهرستان آمل گرفتار بوده است. او که به زبان مازنی صحبت میکند، با بیان این جملات ادامه داد: ساکن شهرستان آمل هستم و با کمک خواستن برادرم، صبح سحر به سمت زادگاهم یعنی روستای میخران حرکت کردم و خود را به خانه ییلاقیام رساندم تا هوا روشن بشود و به همراه چند نفر دیگر که آنها هم از صاحبان گوسفندان بودند، راهی ارتفاعات روستای رزکه بشویم. برادرم با بدتر شدن وضعیت هوا پیش از رسیدن ما، به سمت پاییندست ارتفاعات حرکت میکند و در طول مسیر، از یک طرف گرگها و از طرف دیگر، کولاک 50 رأس گوسفند و بره را هلاک میکنند. با همه اینها برادرم توانسته بود از آن مهلکه نجات پیدا کند.
در حالی که من و 5 نفر دیگر که از سرازیر شدن او به پایین دست بیاطلاع بودیم، به سمت ارتفاعات حرکت کردیم؛ غافل از اینکه بارش برفی که از کمر بالا بزند و کولاک شدید، گرفتارمان خواهد کرد. لباس و غذای کافی هم نداشتیم و هرچه از روز میگذشت، شرایط سختتر میشد و ارتفاع برفی که روی زمین نشسته بود بیشتر و بیشتر میشد. بارش برف به یکباره از آن چیزی هم که بود، شدت بیشتری گرفت. از طرفی به منطقهای رسیده بودیم که تلفن همراه از دسترس خارج شده بود و نمیتوانستیم احدی را در جریان وضعیتی که در آن گرفتار شده بودیم، قرار دهیم. راهی هم نداشتیم جز اینکه پیش برویم و خودمان را به روستای میخران برسانیم.
آقاپور با اشاره به اینکه سرما کاملاً به رگ و پیشان نفوذ کرده بود و باید آتشی مهیا میکردند تا گرم شوند گفت: ارتفاع برف تقریباً به زیر سینهمان رسیده بود و پیدا کردن هیزم برای روشن کردن آتش کار خیلی سختی بود؛ با این حال راهی جز این نداشتیم و به جای اینکه در آن کولاک به مسیر ادامه دهیم باید خودمان را گرم میکردیم.
همه ما 6 نفر با دستهایمان برفها را کنار زدیم و با هر مشقتی بود هیزمهایی را که خیس شده بودند و آتش گرفتنشان سخت بود، روشن کردیم وبا همین آتش شب اول را به صبح رساندیم.
دومین روز باورنکردنی
با طلوع خورشید (سوم آذر ماه)، دومین روز گرفتاری 6 مرد آملی در ارتفاعات اطراف امامزاده عبدالله آغاز شد اما هر چه میگذشت از توان و آذوقه همراهشان کاسته میشد. آنها در نقطهای برای چند دقیقه امکان برقراری تماس تلفنی پیدا میکنند و پس از اینکه متوجه میشوند مرد چوپان به روستا بازگشته است، از اعضای هیأت کوهنوردی شهرستان آمل و تیم امداد و نجات کوهستان تقاضای کمک میکنند.
حسین آقاپور در ادامه روایت خود از آن جهنم سفید و در خصوص دومین روز پر التهابی که تجربه کرده بودند، میگوید: 58 سال از عمرم میگذرد و پاییز و زمستانهای بسیاری را در همین کوهستانها سپری کردهام، اما تا به حال در پاییز چنین برفی ندیده بودم، علاوه بر این جز زمانی که 10 سال داشتم و در راه برگرداندن گوسفندان یک شبانه روز را به همراه عمویم در میان برف و یخ گذراندم، چنین اتفاقی را تجربه نکرده بودم؛ با این حال بهعنوان بزرگترین فرد آن گروه، سعی میکردم طوری رفتار کنم که ناامیدی به دل هیچ کدام از همولایتیهایم راه پیدا نکند. سرما بر ما غالب شده بود. نه راه رفتن بود و نه راه برگشتن. با هر مشقتی بود روز دوم هم به آخر رسید و شب دوم هم آتشی به راه انداختیم اما به خاطر ارتفاع بالای برف جایی برای نشستن یا خوابیدن نداشتیم! تنها دعا میکردیم و تک تک دقیقهها را میشمردیم که زودتر نجات پیدا کنیم.
صدای زندگی
آقاپور افزود: تنها امید به نجات باعث شد تا سومین روز(پنجشنبه، چهارم آذر ماه) را هم با طی کردن حدود 7 کیلومتر به شب برسانیم. با کمک شاخههای درختانی که در اطرافمان وجود داشت وسایلی شبیه به پارو درست کردیم، برفها را کنار زدیم و باز هم دور آتش جمع شدیم. دیگر حتی یک تکه نان هم نداشتیم. بدنمان دیگر کم آورده بود و روز چهارم دیگر هیچ رمقی برایمان نمانده بود.
راستش را بخواهید روز چهارم دیگر مرگ را در یک قدمیمان میدیدیم. انرژیمان تحلیل رفته و قدرت دیدمان را هم از دست داده بودیم که با شنیدن صدای اهالی روستا و افرادی که به کمکمان آمده بودند به خودمان آمدیم و به زنده ماندن امیدوار شدیم.
دیدن چهره برادرخانمها، باجناقها و خواهرزادههایم باعث شد تا سرما و سختی آن 4 روز را فراموش کنم اما پس از آن را به خاطر نمیآورم؛ زیرا اینطور که متوجه شدم پس از اینکه نیروهای امدادی پاهای آسیب دیدهام را پانسمان کردند به شهر منتقل شدیم و تا فردای آن روز در حالت خواب بودم، پس از آن هم قرار گرفتن در استخر آب گرم و سایر توصیههای پزشکی دنبال شده است اما هنوز هم توان سابق را به دست نیاوردهام، با این حال از صمیم قلب خوشحالم که به لطف خداوند بر لحظههای سرد و نفسگیر هفته گذشته غلبه کردیم و به زندگی بازگشتیم.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
یکی از سوژه های احسان علی خانی در ماه عسل نود وشش درست شد ،خحخخ
واقعا اهل روستایی میخران!!؟ بودن!!!؟
خدا رو شکر
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
خدارو صد هزار مرتبه شکر
یاحق
قصه بود
درود به یاران کوه
مردان زحمت کش روستا خدا روشکر که نجات پیدا کردین