کمک کنید باز بتوانند به آینه نگاه کنند...
۱۴ آذر سال ۱۳۸۵ در صبح یک روز پاییزی، ۸ دانشآموز دختر و پسر دور چراغ علاءالدین کلاس میدویدند و شیطنت میکردند، کلاس درس آغاز نشده بود و بچهها با شور و نشاط بچگانه به این سو و آن سو میدویدند.
اینجا کلام جایی ندارد...تنها نگاه است که با انسان حرف میزند. اینجا سکوت یک دنیا حرف است. دستانی که به سختی به رغم باندپیچی بسیار تکان میخورند تا بگویند هنوز میتوانیم...
هنوز نميدانند چه شد كه چراغ بر زمين افتاد... مقصر كه بود... اما هنوز همه ميخنديدند... هيچكس فكر نميكرد آتش شعله كشد و آنها را در كام گيرد. میخواستند فرار کنند اما در به رویشان قفل شده بود. ميخواستند آتش را خاموش كنند اما کپسول آتشنشانی درست 2 روز قبل در مانور زلزله مدرسه تمام شده بود! میخواستند از پنجرهها بیرون بپرند اما آن نردههای لعنتی اجازه نمیداد. خیلی زود فریادهای دلخراش، جای خندههای کودکانه شان را پر کرد. همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد که خودشان هم باور نمیکردند دارند میسوزند. 15 آذرماه سال 1385 بود. راستی بچهها آن روز امتحان ریاضی هم داشتند. الان بیش از 6 سال از این واقعه میگذرد و هنوز هم باورش سخت است که این فرشتههای کوچک دیگر از ته دل نمیخندند. دیگر مثل قبل نمیتوانند بنویسند. دیگر خیلی وقت است که شبیه خودشان نیستند. بعد از این واقعه تلاشهاي زیادی برای پرداخت دیه انجام شد اما بعد از حدود 5 سال مبلغی که در آبان 90 به عنوان دیه پرداخت شد آنقدری نیست که جوابگوی هزینه جراحیهای ترمیمی لازم برای این دانشآموزان باشد. با تمام فراز و نشیبها و سختیهای بسیار که در فکرمان هم نمیگنجد، این طفلهای معصوم روزهای سختی را سپری کردند و از پس امتحاناتشان هم سربلند بیرون آمدند. امروز نوبتی هم باشد نوبت پس دادن امتحان ماست. نوبت ماست تا دست یاری به سمتشان دراز کنیم و کاری کنیم تا به لطف خدا در سال جدید بعد از چند سال دوباره چهرههای زیبای تکتکشان در آینههای سفره هفتسینهایشان نقش ببندد. آری... امروز نوبت ماست تا امتحانمان را پس دهیم.
آن روز ۸ دانشآموز روستای درودزن در کلاس دوم دبستان درس میخواندند و اینک پایه دوم راهنمایی را تجربه میکنند؛ آن روز در دبستان بودند و امروز در مدرسه راهنمایی؛ آن روزها نه از آتش میترسیدند و نه از گرمای چراغ علاءالدین، اما امروز حتی از بخاریهای استاندارد نفتی نیز هراس دارند.
نامه دعوت بهرام رادان و جمعي از هنرمندان
مردم عزيز ايران...
سرزمين ما در لابهلاى برگهاى تاريخِ پر افت و خيزِ خود بهاران و خزانهاى بيشماري ديده است.
يقين داريم آنچه ما را در اين تلاطمهاى گاه و بيگاه هنوز استوار نگه داشته، احساسِ نوع دوستى خالصانهاى بوده كه ثابت كرده هرگاه اراده کنيم ميتوانيم حلقههاى بهم فشرده انسانى تشكيل دهيم،آنسان که هيچ قدرت اهريمنى را توان رويارويي نباشد.
مدتى از سوختن جگرگوشههاى ميهنمان ميگذرد و اين معصومان بىهيچ گناهى در انتظار اعجازى شب و روز را دوره ميکنند و هيچ مسئولى تا به امروز پاسخ روشنى به اين فاجعه نداده است. ما به عنوان فرزندان ايران زمين، دست در دست هم نهادهايم تا با كمك شما و يارى متخصصان و جراحان پلاستيك برجسته كشورمان، رخ زيباي اين فرشتگان را به آنها بازگردانيم.
باشد كه ايزد منان حامى آينده سرزمينمان باشد... آمين.
احسان علیخانی، رضا یزدانی، آناهیتا نعمتی، ترانه علیدوستی، مهدی پاکدل، علی کریمی، مهتاب کرامتی، مهدی مهدوی کیا، مهناز افشار، مهران مدیری
نامه یک برادر افغانی به بهرام رادان
انسانیت مرز و ملیت نمیشناسد
سلام بهرام جان
از طريق شبكههاى اجتماعى باخبر شدم دارى يه كارهايى ميكنى واسه اون دخترانى كه دچار حادثه آتشسوزى شدن. من در آلمان زندگى ميكنم. درآمد آنچنانى هم ندارم چون كارگر مكدونالد هستم. تو اين غربت از اين كار بهتر برام فعلا مقدور نيست، اما دوست دارم به اندازه توان خودم من هم به خواهر كوچولوهام يه كمكى كرده باشم. ولى نميدونم بايد چكار كنم؟ سادهترين راه براى من اينه كه اگه كسى رو در آلمان ميشناسى يه شماره حساب بده تا هرچه در توان من بود واسه خواهر كوچيكاى گل و مهربون و دوست داشتنيم كمكى بكنم.
من يك افغانى هستم، اما متولد ايران هستم و از اينكه در ايران متولد شدم افتخار ميكنم. هميشه به اين اعتقاد دارم كه وطن يعنى همه دنيا هر كسى هرجا كه هست، ميتونه به همنوع خودش كمك كنه. من هم دوست دارم كمكى كرده باشم.
درضمن من بيشتر از اينكه به چشم يك هنرمند به تو نگاه كنم، به چشم يك انسان ميبينمت، خيلى ارادت دارم به تو و امثال تو...ممنون
شاید ندانید که این کودکان طی 5 سال گذشته هریک به دفعات در بیمارستان دولتی علوم پزشکی شیراز تحت عمل جراحی پلاستیک قرار گرفته اند. حتی در مورد بچه هایی که سوختگی بیشتری داشته اند تعداد عمل ها به 30 بار هم می رسد. اما شدت جراحات ناشي از حادثه در اين كودكان به حدي بوده كه تا رسيدن به سطح معمول از انتظارات راه درازي پيش روست
پدر فاطمه چه گفت
آقای کرمی، پدر فاطمه کرمی یکی از بچههای آسیبدیده در این حادثه است، با او به عنوان نماینده دیگر خانوادههای آسیبدیده صحبت کردیم و ماجرای فراخوان را برای او توضیح دادیم، او درمورد وضعیت این بچهها به «سیب سبز» گفت:«تا امروز چندین جراحی کوچک روی اندام سوخته این بچهها صورت گرفته است ولی هنوز درمان قطعی انجام نشده است. مسئولان شهر ما تا امروز کارهای مختلفی برای آنها انجام دادهاند ولی در بعضی موارد کوتاهیهایی نیز صورت گرفتهاست مانند اینکه قرار بود مستمری بچهها سر موقع و کامل پرداخت شود اما این اتفاق نیفتاد ولی ما همچنان پیگیر این ماجرا هستیم.»
او در ادامه با بیان اینکه متاسفانه تا امروز تیمهای مختلفی به اسم کمک به بچهها پیشقدم شدهاند اما بعد از گرفتن عکس یادگاری و فیلمهای مستند دیگر خبری از آنها نشده است گفت:«حتی یکبار بعد از پیش رفتن یکسری مراحل متوجه شدیم یکی از تیمها قصد درآمدزایی برای خودش داشته است نه کمک به بچهها.»
این کودکان به کمک شما نیاز دارند
بچههای مدرسههای درودزن و پیرانشهر بدون کمک ما و شما نمیتوانند آن حادثه غمانگیز را فراموش کنند، نمیتوانند همانند دیگر مردمان این سرزمین یک زندگی سالم پر از زیبایی داشتهباشند
حمایت مالی و عاطفی شما میتواند باز زندگی را برای آنها شیرین کند
کمک مالی شما هر قدرهم اندک میتواند در جاده سلامتی پشتیبان آنها باشد، قطره قطره جمع شود وانگهی دریا شود
حتی اگر میخواهید کمتر از ۱۰ هزار تومان کمک کنید ،تردید نکنید
به نزدیکترین شعبه بانک ملی بروید و به شماره حساب سیبا ۰۱۰۵۶۶۹۶۵۱۰۰۵
در حد توان خود مبلغی را واریز کنید.
فراموش نکنید که در فیش واریزی حتما عبارت «جهت کمک به کودکان سانحه سوختگی» را قید کنید
شماره روابط عمومی مرکزی جمعیت امام علی ۲۳۰۵۱۱۱۰ می باشد، لطفا برای هرگونه اطلاعات بیشتر و یا هماهنگی برای کمک با این شماره تماس بگیرید.
نظر کاربران
بچه های شین آباد چی. چرا اونارو هم نمیگین که تعدادشون بیشتر از اینا بودن
خیلی براشون متاسفمو امیدوارم هرچه زودتر اوضاعشون روبه راه شه...راستی کاشکی شماره کارت میدادین چون راحت تره.من خیلی سختم میاد برم بانک !:(((
منم همینطور. شماره کارت بدین.
شماره حساب اشتباهه، لطفا چک کنید