۴۳۶۰۹۰
۶ نظر
۵۰۰۷
۶ نظر
۵۰۰۷
پ

جزييات آتش‌ سوزی مرگبار قهوه‌ خانه در يافت‌ آباد

صاحب قهوه‌خانه «يافت‌آباد» جزييات آتش‌سوزي مرگبار را تشريح کرد.

روزنامه اعتماد: صاحب قهوه‌خانه «يافت‌آباد» جزييات آتش‌سوزي مرگبار را تشريح کرد.

خبر آمد كه در آتش سوزي قهوه‌خانه‌اي در يافت‌آباد دو كارگر كشته و دو نفر مصدوم شدند. حادثه، روز پنجشنبه صبح اتفاق افتاد و تمام قهوه‌خانه در آتش سوخت و با خاك يكسان شد. حالا به جاي ساختمان قديمي دوطبقه قهوه‌خانه، زميني سوخته به جاي مانده است.
صاحب قهوه‌خانه از بيمارستان مرخص شده و كارگر ديگري با ١٦ درصد سوختگي هنوز در بيمارستان است. آقا بهمن صاحب قهوه‌خانه آن روز صبح در يكي از اتاق‌ها خواب بود كه آتش شروع شد و حالا هر دو دستش سوخته و باندپيچي است و روي صورتش پر از زخم. آن روز صبح آقا بهمن با صداي زنگ تلفن يكي از كارگرهايش از خواب بيدار شد و حلقه آتشي كه روي سقف افتاده بود را ديد. «يك ربع ساعت هم طول نكشيد كه همه‌چيز سوخت و خاكستر شد.»
آقا بهمن ماجرا را اين طور تعريف مي‌كند: «من و رضا و حشمت در اتاق خواب بوديم. ساعت ٨:١٥ دقيقه صبح تلفن زنگ خورد. من گوشي تلفن را برداشتم و مشغول صحبت كردن بودم كه نگاهم به سقف افتاد. روي سقف دايره‌اي از آتش با قطر زياد افتاده بود و‌ گر مي‌گرفت. از اتاق بيرون رفتم تا حشمت و رضا را از خواب بيدار كنم و همگي با هم فرار كنيم. بوي دود مي‌آمد. حشمت از خواب بيدار شد اما رضا را نتوانستم بيدار كنم. خوابش سنگين بود و هميشه به سختي از خواب بيدار مي‌شد. آتش داشت به طبقه پايين مي‌رسيد و هر لحظه ممكن بود همه‌چيز منفجر شود.»
لحظه‌اي سكوت مي‌كند و ادامه مي‌دهد: «پول و دسته چك هايم را ديدم كه در آتش سوخت. ما هنوز در اتاق بوديم و رضا از خواب بيدار نشده بود. من و حشمت هم دور خودمان مي‌چرخيديم و نمي‌دانستيم بايد چه كار كنيم. تا اينكه آتش به آشپزخانه رسيد. فلاسك‌هاي داخل آشپزخانه يكي، يكي منفجر مي‌شدند و با صداي بلند مي‌تركيدند. من دستم را روي سرم گذاشته بودم. ساعت و انگشترم از شدت آتش داغ شده بودند. زود آنها را از دست هايم بيرون آوردم و روي زمين انداختم. حشمت هنوز داشت رضا را از خواب بيدار مي‌كرد تا با هم بيرون بيايند. منتظرشان بودم. به سمت در چوبي رفتم و خواستم در را باز كنم. اما دستگيره گير كرده بود و باز نمي‌شد.»
او مي‌گويد: « آتش بالاي سرمان زبانه مي‌كشيد. فرياد كشيدم و به حشمت گفتم بيا كپسول‌هاي آتش نشاني را از داخل آشپزخانه ‌برداريم و رضا را نجات دهيم. اما در باز نمي‌شد، هرچه زور مي‌زدم دستگيره و در از جايش تكان نمي‌خورد كه نمي‌خورد. ناگهان ديگر نه حشمت را ديدم نه رضا را. رضا ريه‌هايش پر از دود شده بود و مدام سرفه مي‌كرد. ناگهان صداي سرفه‌هاي او هم قطع شد. با دست‌هايم در را هل مي‌دادم كه در چوبي شكست و من بيرون پرتاب شدم. جلوي در قهوه‌خانه مردم ايستاده بودند و با موبايل‌هاي‌شان فيلمبرداري مي‌كردند. همين كه پرتاب شدم يكي يكي جلو آمدند و با موبايل‌هاي‌شان به صورتم زل زدند.
كسي به من دست نزد. به باغچه كنار پياده رو رفتم و شروع كردم خاك‌ها را به خودم ماليدن تا سرد شوم. ديگر چيزي از ساختمان قهوه‌خانه نمانده بود. به مامورهاي آتش نشاني گفتم رضا و حشمت داخل قهوه‌خانه در حال سوختن هستند اما ديگر رفتن آنها فايده‌اي نداشت. چون رضا همان جا در خواب جان سپرد و حشمت هم چون حساسيت داشت دودها راه ريه‌هايش را بست و بي‌هوش آنجا افتاد و فوت كرد.
فرهاد برادر رضاست كه زنده مانده و تازه امروز از بيمارستان مرخص شده.» آقا بهمن نمي‌داند علت اصلي آتش سوزي چه بوده. يك محوطه بزرگ جلوي ساختمان قهوه‌خانه است كه مي‌گويند كسي از آنجا مواد آتش زا داخل قهوه‌خانه انداخته. هنوز هيچ چيز معلوم نيست. گزارش‌هاي آتش نشاني هم نيامده. بازپرس پرونده سجاد منافي آذر گفته تا معلوم شدن گزارش آتش نشاني نمي‌توان نظر داد. آقا بهمن مي‌گويد: « قرار بود عيد كه بيايد اين ساختمان را تخريب كنيم و يك ساختمان جديد بسازيم.»
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    از کجا اون دوکارگر را نکشته وبعد اتشسوزی به را انداخته چون هرچند اگر خواب هم سنگین باشد محال ممکن هست که ادم تکونش بدی از خواب بیدار نشود اونم برای یه کارگر چر تکونش دادن ۲نفری میتونستن دو طرفش بگیرند وبیارنش بیرون اصلا با عقل جور در نمیاد حرفاش پراز تضاد وتناقص گویی هست

  • بدون نام

    وای بیچاره ها.این دیگه چه بلایی بود ؟خدا رحمتشون کنه

  • عباس نبرد

    همون بهتر که سوخت قهوه خانه یا لات خانه یا محل جمع شدن یک سری جوان بی کار. که بجای سر کار رفتن در قهوه خانه از راه بدر میشوند

  • سلی

    ... تو سر مردم تو صحنه که موبایل به دست به یارو نگاه میکردن انسانیت خیلی وقت مرده دیگه

  • بدون نام

    آقای عباس خان نبرد!میشه بفرمایین جوونا سر کدوم کار باید برن؟!!!!!!

  • علی

    خداوندرحمتشون کنه آتش سوزی بدترین مرگه چون همش شکنجه است فکرشم آدموناراحت میکنه چه به این برسه یه بی شعورکمک نکنه وفیلم باموبایلش بگیره انسانیت مرده بخدا

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج