رضا فیاضی: بهدنبال رؤیای کودکیام میگردم
رضا فیاضی را سالهاست در تلویزیون و در کارهای کودک و نوجوان میبینيمش؛ بازیگر، نویسنده و کارگردانی که بیشتر برای بچهها کار کرده و بیش از ٧٠ اثر در این حوزه را در كارنامهاش ثبت کرده است.
علت و انگیزهای که شما را همواره در حوزه هنر (فیلم، تئاتر و سریال) کودک و نوجوان نگه داشته است، چیست؟
من همیشه در این آثار دنبال رؤیای کودکیام میگردم؛ چون بچگی نکردهام و در همان سالها کودک کار بودم. پدرم روی ماشین کار میکرد و من مجبور بودم در مغازهاش بایستم و با آدمهایي مثل شاگرد جوشکار و مکانیک در ارتباط بودم؛ یک بچهمحصل که هیچجایی برای بازی نداشتم.
بعدها هم به دانشکده آمدید؟
بله، به دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران آمدم و باز هم همزمان در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مربی تئاتر و در آرشیو آنجا مشغول به کار شدم که بیشتر از یکسالونیم به درازا نکشید. در سال ٥٤ وارد واحد کودک و نوجوان تلویزیون شدم و بههمراه مرضیه برومند و بهرام شاهمحمدلو در سریال گلباران، کار رضا بابک بازی کردیم. کار درباره ننهسرما و بابا نوروز بود که من هم در آن نقش توفان را بازی میکردم. در سال ٦٠ و ٦١ هم خودم «زاغچه کنجکاو» را که یک سریال عروسکی بود، در دو سال پیاپی تولید کردم. در کانون هم نمایش «ت مثل تئاتر» را کار کردم. در این آثار دوستان عزیزی که الان برای خودشان اسمورسمی پیدا کردهاند حضور داشتند؛ مثل گوهر خیراندیش که تازه از شیراز آمده بود و رؤیا افشار، فاطمه معتمدآریا، حسن پورشیرازی، دنیا فنیزاده و خیلیهای دیگر. بنابراین در عمل در حوزه کار کودک و نوجوان ماندهام و اکثر کارهایم برای این گروههای سنی است. در زمینه نویسندگی، کارگردانی و بازیگری هم در تلویزیون و تئاتر در این حوزه فعالیت کردهام.
آیا این تجربیات را نمیخواهید در دسترس بچهها بگذارید؟
اتفاقا دارم تمام تجربیات تدریسم در زمینه بازیگری را که در کانون بهعنوان مربی و در مدرسه هنر و ادبیات و در دیگر آموزشگاهها انجام دادهام، همچنین دوره بسیار خوبی که در سال ٧٠ و ٧١ ماریو گونزالس، بازیگر کمدیادلارته از ایتالیا، به دعوت بهروز غریبپور در فرهنگسرای بهمن برگزار کرد و در آن حضور داشتم تحت نام بازیگری ساده یا بازیگری گامبهگام یا عنوان دیگری که برایش خواهم یافت منتشر میکنم.
خیلیها کتاب آموزشی منتشر کردهاند، چه فرقی با آنها خواهد داشت؟
بله، اکثر این کتابها را خواندهام، اما اینها تمرین عملی ندارند یا کمتر دارند و بیشتر تئوری هستند، اما من، هم به بیان موضوعات نظری و هم تمرینهای درست بازیگری میپردازم که فکر میکنم علاقهمندان و هنرجویان خیلی راحتتر میتوانند با بازیگری آشنا شوند. مخاطب آنهم ترجیحا کودکان و نوجوانان خواهند بود.
شما به شیوه بداهه کار میکنید و این خود حرکت مثبتی برای علاقهمندان است که احتمالا در کتابتان منتشر خواهد شد؟
بله، ما این روزها خیلی واژه نمایش خلاق را میشنویم و ما دقیقا به این شیوه کار میکردیم، با آنکه آن روزها چنین واژهای متداول نبود و این خود نمونههای دقیقی خواهد بود که در این کتاب به آن خواهم پرداخت.
فكر كنم اینهمه کار کودک، هنوز حالوهوایتان را کودکانه نگه داشته باشد؟
خیلی، من همه دنيايم محدود به کودکان است و نمیتوانم آن را توصیف کنم، اگر از نزدیک شاهد رفتارهای اجتماعیام باشید، هنوز فرق ریال و تومان را نمیدانم و گاهی اسکناسها را اشتباه میگیرم؛ و تو این حدیث مفصل را بخوان... و نمونههایی از این دست که دیگر دست خودم نیست.
درباره اجرای آخرتان، «پدر یکدقیقهای»، بگویید؛ آیا در جشنواره امسال اجرا میشود؟
کار برای بچهها و خانوادهها بود که با استقبال هم در تالار هنر روبهرو شد اما آن را به جشنواره نمیبرم چون دلشکستگیام مانع از آن میشود.
چرا دلشکستگی؟
مسائل مالی... من ٤٣ میلیون هزینه کردهام و الان ١٣ میلیون کم آوردهام، چون كار ٢٠ میلیون فروش داشته و ٢٠ میلیون هم قرار بوده که مرکز هنرهای نمایشی کمک کند که تاکنون ١٠ میلیونش را کمک کرده و من تا ریال آخر دستمزد گروه را دادهام و خودم و همسرم هم در آن حضور داشتهایم و خودم تهیهکننده، کارگردان، نویسنده و بازیگر کار بودم و سه، چهارماه هم برایش وقت گذاشتهام.
بازیگران و عوامل كه دستمزد گرفتهاند؛ چرا از شما دلخورند؟
زیادهخواهی... به آنها بیش از حدشان دستمزد دادهام. با آنکه از ابتدا هم گفته بودم هرچقدر پول درآمد، براساس آن دستمزدها را خواهیم داد. یک خانم محترم هم بود که قبلا لباس دلقک میپوشید و با بچهها ارتباط میگرفت و از ابتدا هم با او طی کرده بودم که ما دستمزد نداریم و او هم قبول کرده بود. با وجود اين به او ٦٠٠ هزار تومان دادهایم، اما الان متوقع است که سه میلیون و به اندازه یک هنرپیشه دستمزد بگیرد و میخواهد شکایت کند که من گفتم برو پیش آقای کرمی، مدیر (اسبق) تالار هنر که در جریان حسابوکتابهاست تا تو را در جریان بگذارد. اینها دلشکستگی میآورد.
آیا با این اوصاف باز هم کار میکنید؟
اینطور نمیشود، نباید یک کارگردان، تهیهکننده باشد. با بلیت هفت هزار توماني خرج گروه درنمیآید. باید خود مرکز تهیهکننده را مشخص کند و ما هم فقط کار هنریمان را انجام دهیم و این رودرروشدن با دیگر عوامل و دلشکستگیها در شأن هیچ هنرمندی نیست. برای همین تصمیم گرفتهام از تهران به کیش بروم و هرازگاهی برای انجام کارها برگردم.
نکند این دلشکستگی عاملش شده است؟
تنها این نیست. این روزها در تلویزیون هم تهیهکنندهها صادقانه برخورد نمیکنند؛ مثلا برنامه کیوسک که در شبكه یک و در روز پخش میشد که درباره معرفی کتاب، فیلم و موسيقی بود، هرچند ساعت پخشش خوب نبود، اما برنامه درجهیکی بود، بیآنکه خودم بدانم، دیگر تولید و پخش نمیشود و نهتنها مرا در جریان نگذاشتهاند كه هنوز هم با من تسویهحساب نکردهاند. یا در معمای شاه، با آنکه سهسالونیم از تولید و پخش مجددش میگذرد، ولی هنوز با من تسویه نکردهاند و حتی تهيهكنندهاش با من اهانتآمیز برخورد کرده که اینها عذابآور و دردناک است، برای همین بهناچار باید برویم بلکه بشود در کیش زندگی راحتتری داشت.
ما فکر نمیکنیم اینهمه اوضاع تلخ باشد؟
بالاخره خودتان خبرنگاريد و از اوضاع مردم خبر دارید این شرایط روز است و ما هم همان تلخیاي را داریم که بقیه مردم دارند.
این روزها چه میکنید؟
من که از کودکان هرگز دور نمیشوم، الان هم دارم برایشان قصه مینویسم، چون میدانم که دیگر تلویزیون هیچ تولیدی ندارد، با آنکه طرحهای زیادی آماده دارم که تولید شود. من هم دارم مینویسم؛ قصه، شعر و رمان که برخی از اینها هم منتشر شدهاند.
حرف دلتان که باید گفته شود؟
من از مؤسسه هنرمندان پیشکسوت که مدیرعاملش سیدعباس عظیمی و رئیس هیأتمدیرهاش محمود عزیزی است، بسیار تشکر میکنم که این روزها تا اندازهای به داد پیشکسوتها میرسند و در حد توان میخواهند که کمک حال این عزیزان باشند.
ارسال نظر