درباره «دنیای غرب»؛ تمام نظریهپردازیها بیهوده است!
در حالی که تنها یک روز به پخش اپیزود پایانی فصل اول «وست ورلد» باقی مانده است، ایون ریچل وود بازیگر نقش دلورس در گفتوگوی اخیر خود با «ایندیوایر» درباره پایانبندی مرموز فصل اول و مسیر اتفاقات فصل دوم حرف زده است.
ستاره زن سریال پرطرفدار «وست ورلد» بازیگری را از دهه ۱۹۹۰ و با حضور در سریالهای تلویزیونی «گوتیک امریکایی» و «دوباره و دوباره» آغاز کرد. بازیگر ۲۹ ساله امریکایی این روزها با ایفای نقش یکی از شخصیتهای اصلی فانتزی جدید جاناتان نولان و شبکه اچ بی او حسابی سر زبانها افتاده است.
او همچنین به ویژگیهایی که شخصیت دلورس را در نظرش متمایز ساخته، اشاره ضمنی کرده و درباره نظریهپردازیهای بیهوده هواداران در فضای مجازی هم صحبت کرده است. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
- از خط داستانی فصل دوم اطلاعی داری؟
یک چیزهایی درباره اتفاقات فصل دوم میدانم. میدانم که قصه از جایی که در فصل اول به پایان میرسد، آغاز میشود و شگفتانگیز است. همینقدر میتوانم بگویم. به نظرم از همان ابتدا قرار بر این بوده است که فصل اول داستان پیشزمینه را با معرفی پارک و شخصیتها روایت کند و زمینهساز اتفاقات فصل بعدی باشد. تصور میکنم در فصل بعدی سرعت اتفاقات ناگهان چند برابر میشود. احتمالا، سریال تازه از فصل دوم شروع میشود.
- ظاهرا جایی گفته بودی از بین تمام نقشهایی که تا امروز بازی کردی، «دلورس» محبوبترین شخصیتت است. صحنه یا لحظه خاصی بود که باعث شود این شخصیت برایت خاص شود؟
لحظهای که تا ابد در یادم میماند در اپیزود پنجم اتفاق افتاد؛ زمانیکه شخصیت جیمی سیمپسون را پنج مرد به اسارت میگیرند و او فریاد میزند: «دلورس، فرار کن!» در اولین برداشتی که ضبط کردیم، من پا به فرار گذاشتم در حالی که اصلا قرار نبود فرار کنم. همه یکدفعه حیرت کردند، گیج شدند و کمی بعد، خودم آهسته برگشتم داخل صحنه و آنها پرسیدند: «ناگهان چه شد؟» و جواب من این بود: «انگار شرطی شدهام که فرار کنم. هیچوقت هیچکس ازم نخواسته بمانم و راه حل پیدا کنم.» اشک در چشمهایم حلقه زد و تعدادی از خانمهای سر صحنه هم بغض کردند و ناگهان این فکر از سرم گذشت که: «وای. این شخصیت واقعا اهمیت داره.»
به نظرم هر چه سریال جلوتر میرود، او از نقشش به عنوان دختر خانه، به عنوان زنی که قرار است خانهنشین باشد فراتر میرود. او از شرطیسازیها و برنامهای که برایش تعریف شده است، سبقت میگیرد. در هر اپیزود، او بیش از پیش سفره دلش را باز میکند. تنها چیزی که در مورد اپیزود دهم میتوانم بگویم این است که حس میکنم خیل عظیمی از تماشاگرها از جایشان بلند میشوند و تشویقمان میکنند. موارد مشخصی هست که بعدها میبینیم کدامشان باعث میشوند این شخصیت تا این اندازه برای من و بسیاری از مخاطبان اهمیت پیدا کند.
- نظریهپردازیهای هواداران را دنبال میکنی؟ پیگیر بحثهای مخاطبان سریال در فضای مجازی هستی؟
آخ، نه. از بعضیهاشان خبر دارم و عاشق لحظههایی هستم که آدمها تزشان را درباره نظریهای که دارند برایم میفرستند و خیلی هم از درست بودنش مطمئن هستند. انگار میخواهند بگویند: «فقط یادت باشه، من اول از همه گفتم!» در حالی که اشتباهترین حدس ممکن را زدهاند. (میخندد) اینجور چیزها باعث میشوند حسابی بترکم از خنده.
و از آنجایی که زمان تصویربرداری سریال هیچ فیلمنامهای دستمان نبود، خود من جزو اولین کسانی بودم که مدام به نظریههای جدید میرسیدم. تصویربرداری فصل اول، حدود یک سال زمان برد و درست بعد از اینکه به معمای شخصیت جفری پی بردیم در کارمان وقفه افتاد. در نتیجه، همگی مجبور بودیم چندین ماه صبر کنیم تا بفهمیم قرار است بعد از این چه اتفاقی رخ بدهد و همینطور بفهمیم اصلا قرار است سریال چطوری تمام شود.
خیلی عذابآور بود، اما همزمان همگیمان مدام در حال نظریهپردازی بودیم. یک زنجیره بزرگ پیامکی داشتیم که از شانون وودوارد و جفری رایت گرفته تا جیمی سیمپسون در آن شرکت داشتند.
- هیچکدام از نظریههاتان هم درست از آب درآمدهاند؟
هنوز نه. در مورد تعدادی از شخصیتها معماهای حل نشده زیادی وجود دارند که همچنان بیپاسخ ماندهاند.
- آدم تحت تاثیر قرار میگیرد.
باید بگویم مشخصا اتفاقاتی وجود دارد که هیچکس نمیتواند حدسشان بزند. باید برایتان توضیح داده شوند. هیچوقت نمیتوانید خودتان نقطهها را به هم وصل کنید. ممکن است ته دلتان چیزی حس کنید اما تا وقتی واقعا معلوم نشود قضیه از چه قرار است، برایتان بیمعنا خواهد بود. پس به تلاشتان ادامه بدهید. (میخندید)
ارسال نظر