این گداهای تهران آژانس دارند!
میرویم سمت شهرک غرب و میدان صنعت. اینجا پر از کودکان کار و خیابان است.
روزنامه شرق: میرویم سمت شهرک غرب و میدان صنعت. اینجا پر از کودکان کار و خیابان است.
مددکار میگوید: «کودکان تا ۹۰درصد افغان هستند. پسر بچه ۱۰ساله داشتهایم که ۳۰ بار جمعآوری و آزاد شده است.»«کودک کار هفت تا ۱۵ سال را به مرکز یاسر سازمان بهزیستی در «خزانه» تحویل میدهیم.
یکی، دو روز نگهداشته و بعد آزاد میکنند. بچههای کم سنتر را هم اصلا قبول نمیکنند. ضمن اینکه به ما اعلام شده که دختربچهها را جمعآوری نکنیم چون دردسر دارد. دختر و زنهای بالای ۲۰سال متکدی و کارتنخواب و معتاد خیابانی را هم به لویزان میبریم. اما ۱۵ تا ۲۰سالهها را هیچ جا قبول نمیکنند و مرکزی برای ساماندهی آنها وجود ندارد.»
شما دقیقا چه کسانی را جمعآوری میکنید؟
«جامعه هدف ما کارتنخوابها، متکدیان و معتادان و کودکان کار هستند. معتادان مرد را به اردوگاه شفق و زنها را به لویزان میبریم ضمن اینکه موردهای ما اکثرا تکراری هستند.»
چرا چرخهاش معیوب است؟
«چون ساماندهی نیست، اینها بیخانمان هستند اما پس از ترک اعتیاد، در را برایشان باز میکنند که آقا بفرمایید بیرون. اما جایی ندارند و راهی برایشان نیست.»
اینجا برخورد خشن هم با شما میشود؟
«خیلیها خود معرف بالا نمیآیند. یک وقتهایی مامور نداریم باید به زور سوار ماشین کنیم. خود معرفها تنها وقتی هوا سرد میشود و بخواهند بروند گرمخانه، با میل و رغبت سوار میشوند.»
چه مشکلاتی دارید؟
«از ساعت دو ظهر تا ۱۰شب هشت ساعت باید متکدیان را در ماشین نگه داریم. آب میخواهند، گرسنه میشوند. خیلی وقتها راننده، مددکار و مامور باید از جیب خودشان غذا بخرند. ما تنها قراردادی هستیم. شرکت هیچ حمایتی از ما نمیکند.
در خیابون میآییم و در خیابون میرویم. مددکاران به اجبار در این کار هستند. ما اگر بخواهیم حرفهای برخورد کنیم باید سرنوشت تکتک مددجوها رو پیگیری کنیم تا به چه نتیجهای میرسند. اما به ما میگویند شما تنها وظیفهتان جمعآوری است و بقیهاش به شما مربوط نیست.»
ادامه میدهد: «هیچ حمایتی هم از ما نمیشود. اگر اتفاقی بیفتد مسوول هستیم. خانمی را بچهها در حال تکدیگری سوار میکنند اگر شکایت کند مددکار پاسخگو است. پیش آمده به ما حمله میکنند مصداقش همین عینک شکسته است. پنج نفر معتاد خیابانی خمار را باید هشت ساعت نگه داریم و این در حالی است که خیلی وقتها هم مامور نداریم.»
«اغلب به ایدز، هپاتیت و بیماریهای انگلی مبتلا هستند و ما در طول ساعات کار همواره در معرض تمام این خطرها قرار داریم. حتی پیش آمده با سرنگ به ما حمله میکنند» اینها را که میگوید راننده کبودی دستش را نشان میدهد و میگوید: «تازه وقتی اتفاقی میافتد میگویند چرا سوارشان کردید! این ماشینها کولر و بخاریشان در سرما و گرما کار نمیکند.»
الان کدام منطقهها آسیب خیزترند؟
«مناطق شمال بیشتر متکدی دارند؛ منطقه دو، سه و منطقه پایین ۱۲، ۱۰، ۱۵، ۱۶ بیشتر معتاد کارتنخواب دارند. پارک شوش در منطقه ۱۲ پر از کارتنخواب است. گداهای شمال شهر آژانس دارند. میبرند و میآورندشان. یک وقتی متکدی خانم را گرفته بودیم تماس گرفتند که آزادش کنید.»
شب کمکم از راه میرسد و قباد و حسین به اردوگاه شفق میروند و منظر به لویزان. آنها چند صباحی میروند و ایزوله میشوند تا در سطح جامعه دیده نشوند یا کمتر دیده شوند و اما بعد باز میگردند و این چرخه ادامه دارد.
مددکار میگوید: «کودکان تا ۹۰درصد افغان هستند. پسر بچه ۱۰ساله داشتهایم که ۳۰ بار جمعآوری و آزاد شده است.»«کودک کار هفت تا ۱۵ سال را به مرکز یاسر سازمان بهزیستی در «خزانه» تحویل میدهیم.
یکی، دو روز نگهداشته و بعد آزاد میکنند. بچههای کم سنتر را هم اصلا قبول نمیکنند. ضمن اینکه به ما اعلام شده که دختربچهها را جمعآوری نکنیم چون دردسر دارد. دختر و زنهای بالای ۲۰سال متکدی و کارتنخواب و معتاد خیابانی را هم به لویزان میبریم. اما ۱۵ تا ۲۰سالهها را هیچ جا قبول نمیکنند و مرکزی برای ساماندهی آنها وجود ندارد.»
شما دقیقا چه کسانی را جمعآوری میکنید؟
«جامعه هدف ما کارتنخوابها، متکدیان و معتادان و کودکان کار هستند. معتادان مرد را به اردوگاه شفق و زنها را به لویزان میبریم ضمن اینکه موردهای ما اکثرا تکراری هستند.»
چرا چرخهاش معیوب است؟
«چون ساماندهی نیست، اینها بیخانمان هستند اما پس از ترک اعتیاد، در را برایشان باز میکنند که آقا بفرمایید بیرون. اما جایی ندارند و راهی برایشان نیست.»
اینجا برخورد خشن هم با شما میشود؟
«خیلیها خود معرف بالا نمیآیند. یک وقتهایی مامور نداریم باید به زور سوار ماشین کنیم. خود معرفها تنها وقتی هوا سرد میشود و بخواهند بروند گرمخانه، با میل و رغبت سوار میشوند.»
چه مشکلاتی دارید؟
«از ساعت دو ظهر تا ۱۰شب هشت ساعت باید متکدیان را در ماشین نگه داریم. آب میخواهند، گرسنه میشوند. خیلی وقتها راننده، مددکار و مامور باید از جیب خودشان غذا بخرند. ما تنها قراردادی هستیم. شرکت هیچ حمایتی از ما نمیکند.
در خیابون میآییم و در خیابون میرویم. مددکاران به اجبار در این کار هستند. ما اگر بخواهیم حرفهای برخورد کنیم باید سرنوشت تکتک مددجوها رو پیگیری کنیم تا به چه نتیجهای میرسند. اما به ما میگویند شما تنها وظیفهتان جمعآوری است و بقیهاش به شما مربوط نیست.»
ادامه میدهد: «هیچ حمایتی هم از ما نمیشود. اگر اتفاقی بیفتد مسوول هستیم. خانمی را بچهها در حال تکدیگری سوار میکنند اگر شکایت کند مددکار پاسخگو است. پیش آمده به ما حمله میکنند مصداقش همین عینک شکسته است. پنج نفر معتاد خیابانی خمار را باید هشت ساعت نگه داریم و این در حالی است که خیلی وقتها هم مامور نداریم.»
«اغلب به ایدز، هپاتیت و بیماریهای انگلی مبتلا هستند و ما در طول ساعات کار همواره در معرض تمام این خطرها قرار داریم. حتی پیش آمده با سرنگ به ما حمله میکنند» اینها را که میگوید راننده کبودی دستش را نشان میدهد و میگوید: «تازه وقتی اتفاقی میافتد میگویند چرا سوارشان کردید! این ماشینها کولر و بخاریشان در سرما و گرما کار نمیکند.»
الان کدام منطقهها آسیب خیزترند؟
«مناطق شمال بیشتر متکدی دارند؛ منطقه دو، سه و منطقه پایین ۱۲، ۱۰، ۱۵، ۱۶ بیشتر معتاد کارتنخواب دارند. پارک شوش در منطقه ۱۲ پر از کارتنخواب است. گداهای شمال شهر آژانس دارند. میبرند و میآورندشان. یک وقتی متکدی خانم را گرفته بودیم تماس گرفتند که آزادش کنید.»
شب کمکم از راه میرسد و قباد و حسین به اردوگاه شفق میروند و منظر به لویزان. آنها چند صباحی میروند و ایزوله میشوند تا در سطح جامعه دیده نشوند یا کمتر دیده شوند و اما بعد باز میگردند و این چرخه ادامه دارد.
پ
ارسال نظر