کمرنگ شدن نقش شیخوخیت در جریان اصولگرا
نماینده اصولگرای ادوار مجلس معتقد است از بین رفتن جایگاه شیخوخیت در بین اصولگرایان به وحدت آنها ضربه زده است.
انتخابات موضوعی است که همیشه حساس است، چه در ایران باشد و چه در ینگه دنیا. چه مربوط به گذشته باشد و چه مربوط به آینده. همین موضوعات محور گفت و گو با موسی قربانی شد. او که در چهار دوره نماینده قائن در مجلس شورای اسلامی بوده، حالا عمده وقتش را در مجمع تشخیص مصلحت نظام در یکی از میزهای مشورتی می گذراند.
این چهره اصولگرا معتقد است انتخاب ترامپ در آمریکا به انتخاب خاتمی، احمدی نژاد و حتی روحانی در ایران شباهت دارد چراکه از منظر او مردم به کسی رای می دهند که از خارج سیستم آمده باشد و حرف های جدید بزند.
درباره وضعیت آینده اصولگراها نیز خوش بین است. اگرچه که معتقد است ازبین رفتن جایگاه شیخوخیت در این جریان به وحدت آنها ضربه زده اما می گوید که این عدم وحدت آنقدر به اصولگرایی ضربه زده که باعث شود بازیگران این جریان قدری شخصینگری را کنار بگذارند و به وحدت برسند.
مشروح گفت و گو با حجت الاسلام موسی قربانی را در ادامه میخوانید:
ارزیابی شما از روند فعلی فضای سیاسی کشور در ماه های باقیمانده تا انتخابات ریاست جمهوری چیست؟ در انتخابات ۹۶ اصولگرایان میتوانند کاندیدای جدی در برابر روحانی قرار دهند؟
مشکل اصولگراها این است که جایگاه شیخوخیت در این جریان از بین رفته است و با رفتن مرحوم آیت الله مهدوی کنی این خلاء بیشتر حس میشود. خیلی جاها وحدت نتیجه تلاش شیخوخیتهاست. یک زمانی آقای هاشمی بود، زمانی آقای ناطق و در بازهای جامعه مدرسین تاثیرگذار بودند اما حالا نقش اینها کمرنگ شده و آدمهایی که هموزن هم هستند باید با هم کنار بیایند و این وضعیت کار را دشوار کرده است. متاسفانه برخی هم هستند که خود را رجل سیاسی میدانند اما عقل سیاسی ندارند و خود را در معرض انتخابات ریاست جمهوری قرار میدهند و یک میلیون رای هم نمیآورند. این آفتها در اصولگرایی هست. اما این جریان از این آفتها ضرر جدی دیده اند و شاید این ضررها باعث شود قدری شخصینگری را کنار بگذارند و به وحدت برسند.
اصولگراها میگویند که چهره جدیدی دارند که در لحظه آخر او را معرفی میکنند و رای آور هم هست. اساسا چنین چهره ای در بین اصولگراها هست؟
در هر جناحی آدمهای توانمند غیرمعروف هست. نه خاتمی قبل رئیس جمهوری شهرت زیادی داشت و نه احمدی نژاد. در روسای جمهوری که تاکنون داشته ایم فقط مقام معظم رهبری و آقای هاشمی پیش از ریاست جمهوری شخصیتی در اندازه این جایگاه داشته اند. بعد اینها کسی چنین جایگاهی نداشته است.
البته شهید رجایی هم معروف بود. او از مقام نخست وزیری به ریاست جمهوری رسید.
درست است رجایی هم بود. ولی فضا رقابتی نبود. غیراصولگراها توان جدی نداشتند. بنابراین آدمهای توانمندی هستند که وقتی مطرح میشوند توجهها را به خود جلب میکنند. الان در بین وزیران کابینه هم افرادی هستند مثل وزیر بهداشت توانمند است و قبل این کسی او را نمیشناخت. یا در دولت احمدی نژاد نیکزاد وزیر پرتلاشی بود اما شناخته شده نبود.
در این بین اسم آقای قالیباف هم مطرح میشود و ظاهرا او باز هم سودای ریاست جمهوری دارد. فکر میکنید امکان رای آوری برای او که پیشتر آزمونش را پس داده، وجود دارد؟
آقای قالیباف را خیلی تخریب کردند که کمی هم ناجوانمردانه بود. بازسازی قضایای اخیر، کار او را دشوار کرده است.
پس او را به اصولگراها پیشنهاد نمیکنید؟
من نمیگویم کاندیدا نشود بلکه میگویم اگر قرار است او کاندیدا شود تلاش گسترده ای لازم دارد تا بتواند چهره اش را احیا کند. به هر حال مردم باید رای دهند و رای اقای قالیباف دوبار سنجیده شده و رشدی نداشته است. الان هم آسیب دیده که جبران وضعیتش نیاز به تلاش جدی دارد.
پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا یک شوک بود. عمده نظرسنجیها میگفتند که پیروز این انتخابات اولین رئیس جمهور زن در ایالات متحده خواهد بود. این غافلگیری در کشور ما نیز تجربه شده است. مثلا در سال ۷۶ کمتر کسی پیروزی آقای خاتمی را پیش بینی میکرد یا در سال ۸۴ چهرهای رئیس جمهور ایران شد که پیش از آن کسی او را نمیشناخت. به نظر شما بین این انتخاباتها این شباهت وجود دارد؟
در مقدماتی که گفتید نظر من متفاوت است اما در نتیجه با شما همراه هستم. نظرسنجیها در آمریکا درست بود. اگر دقت کنیم میبینیم که در طول زمان آرای ترامپ در نظرسنجیها سیر صعودی داشت و آرای کلینتون سیر نزولی. یک روز قبل از انتخابات این فاصله به یک درصد رسیده بود و در عمل هم همین شد. با این توضیح که در انتخابات آمریکا رای مردم تاثیر مستقیم ندارد و آرای الکترال موثر است. تعداد آرای کلینتون هم مقداری بیشتر بوده است. بنابراین این وضعیت با نظرسنجیها تفاوتی ندارد.
اما یک فاکتور مشترک در این تشبیه شما هست و احتمالا علاوه بر ایران و آمریکا در بسیاری از کشورها همینگونه باشد. فاکتور این است که مردم همیشه به کسی که خارج از جریان حاکم وارد عرصه شده و حرفهای جدید میزند امیدوار میشوند و به او رای میدهند البته بعدا در فاصله کوتاهی میفهمند که فرد جدید نمیتواند وعدههایش را محقق کند. لذا هم در سال ۷۶ این اتفاق افتاد و وعدهها تحقق پیدا نکرد و باعث شد بعد از آن مردم به احمدی نژاد رای دهند، آن هم در انتخاباتی که خاتمی، موسوی لاری و تاج زاده برگزار کردند. چون مردم به چیزی که فکر میکردند نرسیده بودند. در دوره احمدی نژاد هم همین اتفاق افتاد. او نتوانست به آنچه گفته بود عمل کند. الان هم همینگونه است. متاسفانه در کشور ما به شعار یک فرد رای میدهند و نه به یک جریان.
پس از نگاه شما مردم عمدتا به شعار رای میدهند و نه به عملکرد و پیشینه فرد.
بله. در آمریکا هم این اتفاق پیش از این سابقه دارد. مردم به شعارهای اوباما رای دادند. او با شعار تغییر آمده بود اما بعد از هشت سال مردم دیدند که شعارش عملی نشده است و حتی خیلی زود حرفش عوض شد کمااینکه حرف ترامپ هم بعد از انتخاب شدن تغییر کرد.
شما آقای روحانی خودمان را هم نگاه کنید همین روند را میبینید. هر هشت کاندیدای ریاست جمهوری سال ۹۲ میگفتند که اولین اقدامشان احیای سازمان مدیریت است اما آقای روحانی بعد از اینکه رئیس جمهور شد حاضر نمیشد سازمان مدیریت را احیا کند. با اینکه مجلس طرحی را در این زمینه مصوب کرده بود باز هم بیش از یک سال طول کشید تا سازمان مدیریت احیا شد. یعنی ترجیح میداد همان کاری را ادامه دهد که احمدی نژاد آغاز کرده بود. ماجرای یارانهها هم همینگونه بود. وعدههای دیگری داده شد و جور دیگر عمل شد، این یک امر کلی است. میخواهم بگویم که مردم به شعارها امیدوار میشوند، اما علت اینکه این افراد موفق نمیشوند این است که وقتی کنار گود هستند میگویند لنگش کن. حرفها بر اساس کارشناسی نیست و فکر بعدش را نمیکنند. بعد هم بعضیها بهانه میآورند و به عدم اختیارات ربطش میدهند و بعضی دیگر این را نمیگویند و به جایش هر کاری خواستند قانونی و غیرقانونی انجام دادند.
برخی اصلاح طلبها اصرار دارند که ترامپ را شبیه به احمدی نژاد نشان دهند، به نظر شما چقدر این شباهت جدی است؟
اصلا شباهت وجود ندارد. ترامپ آدمیاست که یک سال هم سابقه مدیریت نداشته و تنها مشاورین قوی داشته که مشکلات را آسیب شناسی کرده اند. اتفاقا به نظر من ترامپ بیشتر شبیه به میرحسین موسوی است.
موسوی که سابقه مدیریتی داشت.
از نظر دیگری میگویم. میرحسین با یک کار علمی مشکلات را دقیقا احصا کرده بود. اگر یادتان باشد در ایام انتخابات با اتوبوس به سفر میرفت. در آنجا پشت سر راننده مینشست و با او حرف میزد و مشکلاتش را میپرسید. او هم شروع به نالیدن میکرد. یا در سفر به همدان میپرسید که چرا این بلاها بر سر سیب زمینی آمده است. یعنی دقیقا شناسایی کرده بود که کجا چه بگوید. ترامپ هم همین کار را کرده بود یعنی مشکلات را بررسی کرده بود و روی چیزهایی انگشت گذاشت که مردم برایش هورا کشیدند.
احمدی نژاد هم سال ۸۴ با مینی بوس تردد میکرد و خودش را مردمی نشان میداد.
او هم چنین کاری کرد اما دنبال آسیبهایی نرفت که موسوی آنها را شناسایی کرده بود. احمدی نژاد بیشتر قضیه آقازادهها را پررنگ کرد. مشاورانش آنقدر قوی نبودند که مسائل اصلی را برجسته کنند.
اما همین روند او را به پیروزی رساند. رای به احمدی نژاد در سال ۸۴ یک رای سلبی بود و او توانست با سخن گفتن علیه آقازادهها این آرای سلبی را کسب کند.
بله. این اتفاق در سایر کشورها هم رخ میدهد، امادر کشور ما برجستهتر است و افراد به جای بیان نکات مثبت خودشان، ضعف دیگران را برجسته میکنند و حتی گاهی ضعفی میسازند. هنوز هم در سخنرانی دولتمردها از گذشته و مقایسه اش با حال میشنویم. حرف من این است که انتخاباتها مشترکاتی دارد اما احمدی نژاد قابل مقایسه با ترامپ نیست.
شما میگویید ترامپ سابقه کار اجرایی نداشته. این موضوع در مورد احمدی نژاد هم صادق است. او نیزسابقه کار اجرایی چندانی نداشت.
احمدی نژاد سابقه داشت. او شهردار و استاندار بوده است. اما ترامپ هیچ سابقه دولتی نداشت.
نظر کاربران
انقدر واژه شیخ زیبا بود به شیخوخیت هم آراسته شد
همه رفتن اصلاح طلب شدن