روایت تلخ زندگی زن جوانی که با زور ازدواج کرد
روزنامه شرق در گزارشی به قلم ستوانیکم سمانه مهربانی.کارشناس معاونت اجتماعی پلیس آگاهی تهران بزرگ، سرگذشت یک زندگی تلخ را که با ازدواج اجباری آغاز و با خیانت و جنایت پایان شد،روایت کرده است.
روزنامه شرق در گزارشی به قلم ستوانیکم سمانه مهربانی.کارشناس معاونت اجتماعی پلیس آگاهی تهران بزرگ، سرگذشت یک زندگی تلخ را که با ازدواج اجباری آغاز و با خیانت و جنایت پایان شد،روایت کرده است.
در این گزارش آمده است:
هنوز چشم باز نکرده بود که پدربزرگ برای بزرگترین اتفاق زندگیاش تصمیم گرفت و نافش را به نام مجید بریدند. صدای گریه نوزاد در گوش همه حاضران در اتاق پیچید. صدای گریهای که در تمام این سالها ادامه داشت و کسی نشنید. آنقدر گوشها و چشمهایشان را روی اشکها و مخالفتهای مژده برای ازدواج با مجید بستند تا سرانجام دخترک ناامید از رسیدن به خواستهها و آرزوهایش پای سفره عقد نشست.
مژده یک سال قبل از ازدواج با مجید با بهروز آشنا شده بود و با وجود اصرارهایش، والدینش گفتند باید با مجید ازدواج کند؛ چون پدربزرگ اینطور خواسته و آنها به نام هم هستند و در نهایت همان اتفاقی افتاد که بزرگترها میخواستند اما بهروز دست از سر مژده بر نداشت و به خاطر عکسهایی که از او داشت، او را مجبور کرد به رابطهاش ادامه دهد. از سوی دیگر مجید هم تلاشی برای جلب محبت مژده نمیکرد و با کوچکترین بهانهای او را به باد کتک میگرفت و وسایل خانه را می شکست.
مژده بارها از خانوادهاش خواست اجازه دهند طلاق بگیرد اما مادرش گفت: همه زنها همین هستند. کتک میخورند ولی زندگی میکنند. تو هم عادت میکنی؛ مگر من عادت نکردم، مگر بقیه نکردند، خب تو هم زندگی کن! مجید هم حاضر نبود طلاقش بدهد و وقتی سردی مژده را نسبت به خود میدید، به جای آنکه سعی کند با محبت و ابراز علاقه توجه مژده را به خود جلب کند، میگفت من هم تو را دوست ندارم اما طلاقت نمیدهم تا زجر بکشی!
دخترک ١٨ سال بیشتر نداشت و خام و بیتجربه بود. وقتی همه درها را روی خود بسته دید و احساس کرد هیچکس درکش نمیکند و قرار نیست زندگی روی خوشش را به او نشان دهد، تصمیم گرفت دست به کاری بزند که شاید بتواند فصل تازهای را در زندگیاش باز کند. به همین دلیل تسلیم خواسته شیطانی عشق سابقش شد و یک شب که همسرش خواب بود، در خانه را باز گذاشت تا عشق سابقش بتواند برای کشتن مجید وارد خانه شود. مجید به قتل رسید و جنازهاش در کنار جادهای بیرون از شهر رها شد و قاتلان که گمان میکردند راز جنایتشان برای همیشه پنهان میماند، با خیال راحت به خانه بازگشتند تا پس از آنکه آبها از آسیاب افتاد، با هم ازدواج کنند.
فردای آن روز مژده فقدان همسرش را به اداره یازدهم پلیس آگاهی گزارش داد. با بررسی شرایط زندگی مشترک مژده و همسرش، مژده به وسیله کارآگاهان تحت نظر قرار گرفت و خیلی زود ضمن دستگیری مژده، همدستش نیز شناسایی و دستگیر شد.
در اتاق بازجویی مدام اشک میریخت و بهزور حرف میزد. پشت نگاه این قاتل ١٨ساله، دختربچهای را میدیدی که همیشه درنهایت سرخوردگی و تحقیر، به زندگی ادامه داده است.
متأسفانه در جامعه امروز، ما با دو نوع از والدین روبهرو هستیم؛ والدینی که حامی بیچونوچرای اشتباهات فرزند هستند و والدین سنتی که فرزند را در سختترین شرایط به حال خود رها میکنند. والدین اول به بهانه علاقه به فرزندشان در هر شرایطی، از تصمیمات غلط فرزند حمایت کرده و به جای تشویق وی به حل مشکلات زناشویی خود، از تصمیم شتابزده او برای طلاق استقبال میکنند و بهراحتی اجازه میدهند یک زندگی از هم بپاشد. در مقابل با والدینی مانند والدین مژده روبهرو هستیم که ضمن اجبار فرزند به ازدواجی اشتباه، به جای حل مشکلات زناشویی به او پشت کرده و او را به حال خود رها میکنند تا در نهایت، در اوج بیپناهی و سردرگمی دست به اقدامی اشتباه و زیانبار بزند.
نظر کاربران
عاشق ی ک ب عشقق نرسه دست ب هرکاری میتونه بزنه خدا بهش کمک کنه
پدر و مادر این دختر هم همراه قاتل باید اعدام شوند.چطور به خودشون اجازه دادند دخترشون رو به زور شوهر بدهند.الان دیگه دوره و زمونه این کارها گذشته.
مگه داریم هنوزم . .ای وای بر مردمان غار نشین . بی فرهنگ بی علم .. وای وای وای وای وای .بر شما . .این پیرمرد باید چه در این دنیا چه در اخرت غذاب بکشد
دسش دردنکنه مژده خانم ..وپدرمادربی همه چیزش مگه شما میخواین ازدواج کنین براابن طفل معصوم تصمیم میگیرین چنین پدرمادرای حقشونه ک بهشون سم بدین بجای خوشبختی دختروبدبخت کردن حق زندگی کردن ازش گرفتن تف تف
با سلام باید به حرفهای دختراشان گوش میکردن یا با دامادشان صحبت نه که رهایشان کنند
جالبه وقتی اینجوری ماجرا را میخوانیم حق را به دختر میدیم ..ولی اگر بگویند زنی با کمک عشقش شوهرش را کشت .همه به دختر فحش میدیم.قضاوت...