حاکمان و رهبران پارسا و عادل- اگر چه در مقیاس معدود و محدودی- هم بودهاند که خود سالم و سازنده زندگی کردهاند و در سایهسار بابرکت این فرزانگان، رعایا و ملتهای آنان نیز با تاسی و الگوبرداری از آنان، به حیات انسانی و مفید خویش ادامه دادهاند.
وطن امروز: امام علی(ع) سخنی دارند در نهجالبلاغه که از منظر جامعهشناسی بسیار عمیق، دقیق و مهم است. «الناس علی دین ملوکهم»؛ یعنی مردم به روش و طریقه حاکمان و پادشاهان خویش زندگی میکنند. در نگاه سطحی ممکن است این سخن عجیب و غیر قابل باور به نظر برسد و شاید بسیاری بگویند چه ربطی میان زندگی حاکمان و مردم عادی وجود دارد؟! مردم هر کسی به گونهای زندگی میکنند و امرا و پادشاهان نیز به شکلی که خود میخواهند و شیوه زندگی هیچکدام به دیگری منوط و مربوط نیست.
بلی! در ظاهر امر چنین است و روش زندگی هیچکدام به یکدیگر ارتباطی ندارد. اما زمانی که پوسته ظاهر را میشکافیم و به عمق کلام علی(ع) عمیق میشویم و تعدادی از روانکاوان و روحپژوهان هم به کمک ما میشتابند، درمییابیم امام علی به نکته بسیار ظریف و دقیق روانشناختی انسانها اشاره کرده و واقعیتی از علم روانشناسی را به طور رایگان در اختیار بشریت قرار داده است. اگر هر کشوری را به مثابه خانهای فرض کنیم که تمام ساکنان آن کشور به منزله فرزندان آن خانه هستند، به ناچار در راس این خانه باید رئیس و مدیری باشد که به عنوان پدر این خانواده بزرگ، رهبری و اداره این خانه و اهل آن را برعهده دارد. حال این رئیس و پدر خانواده در هر شکل از جایگاه فکری، اخلاقی و رفتاریای که قرار داشته باشد، بر رعیت یا فرزندان وطنیاش تاثیرگذار است.
اگر این رئیس، انسان صالح، امین و درستکاری باشد، به مرور زمان، رعایای او نیز چون خودش صالح و درستکار خواهند شد و اگر بر عکس، رئیس یا پدر خانواده انسان شرور، ستمکار و فاسدی باشد، با گذشت زمان، مردم نیز رنگ و بوی او را گرفته و کمکم و آهستهآهسته، به راه و روش او خو میکنند. این واقعیت چیزی نیست که فقط در کتابها مسطور و مرقوم بوده یا در اذهان روانپژوهان و روحکاوان موجود باشد بلکه این حقیقتی است که ادوار مختلف حیات انسانی، بدان گواه و شاهد است. انسانها در عرض و طول تاریخ زندگی بشری، شاهد بسیاری از حاکمان و پادشاهان ظالم و فاسدی بودهاند که ظلم و فساد همهجانبه آنان، سرانجام و در کوتاه یا بلندمدت، گریبان مردمان آنان را گرفته و آنان را نیز چون رئیسان و رهبرانشان، غرق در فساد و تباهی کرده است.
از آن سوی، حاکمان و رهبران پارسا و عادل- اگر چه در مقیاس معدود و محدودی- هم بودهاند که خود سالم و سازنده زندگی کردهاند و در سایهسار بابرکت این فرزانگان، رعایا و ملتهای آنان نیز با تاسی و الگوبرداری از آنان، به حیات انسانی و مفید خویش ادامه دادهاند. بنا به گفته بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان یکی از بزرگترین مشکلات امروز و آینده ایران، مساله آسیبهای اجتماعی است که یک بخش عمده آن بزهکاریهای اجتماعی است که به صورت خرد در بین آحاد جامعه بهوجود میآید. از طرفی در طبقه مدیران نیز با بزهکاریهایی از جنس خود آنها مواجهیم که به عقیده کارشناسان این دو با یکدیگر ارتباط دارند چنانکه در مقدمه بالا در باب حدیث «الناس علی دین ملوکهم» اشاره شد آنچه در بدنه جامعه وجود دارد نتیجه همین روابط در بین مدیران است. به نوعی حکومت در مقام الگوسازی و ارزشآفرینی است و این حکومت است که ارزشهای جامعه، هنجارها و ناهنجاریها را تعریف و تمایز میدهد. این مساله البته در ریزش و عدم اعتماد سرمایه اجتماعی نظام سیاسی هم ظهور و بروز دارد. پیرامون همین مسائل پای صحبت دکتر سید محمدامین قانعیراد، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران نشستیم تا
پیرامون این دو مساله با وی گفتوگو کنیم.
***
آقای دکتر! در سوال اول میخواستیم پیرامون این مساله صحبت کنید که سرمایه اجتماعی چیست و این سرمایه اجتماعی چه زمانی تقویت و چه زمانی تضعیف میشود؟
سرمایه اجتماعی یا Social Capital مفهوم جدیدی است که حدود 30-20 سال است در ادبیات علوم اجتماعی و جامعهشناسی وارد شده است. علمای علم جامعهشناسی سرمایه اجتماعی را ابزاری برای حفظ قدرت و جلو بردن منویات نظام سیاسی و حاکمیت میدانند. امروز در کنار سرمایههای انسانی و اقتصادی، سرمایه اجتماعی بشدت مورد توجه قرار گرفته است. سرمایه اجتماعی بعد معنوی یک اجتماع و میراثی تاریخی است که از طریق تشویق افراد به «همکاری» و «مشارکت» در تعاملات اجتماعی، حاکمیت را قادر میسازد به میزان بیشتری از معضلات موجود در آن اجتماع، فائق آید و حرکت به سوی رشد و توسعه شتابان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... را امکانپذیر کند. «جرج زیمل» که خودش از جامعهشناسان معروف است این سرمایه اجتماعی را در قالب یک «داد و ستد» یا «بده بستان» تعریف میکند. مبنای نظریه زیمل بر این نکته استوار است که افراد، توقع دارند در قبال کمک و لطفی که نشان میدهند، از سوی حاکمیت جبران آن را ببینند. به تعبیر دیگر این یک مساله دوطرفه است که مردم تلاش میکنند منویات حاکمیت را برآورده کنند و از آن طرف توقع دارند حاکمیت خواستههای آنها را برآورده کند.
این سرمایه اجتماعی را حتی شما میتوانید در عرصه سیاسی مشاهده کنید. زمانی فردی کاندیدای ریاستجمهوری میشود، رأی هم میآورد اما وقتی تصمیم سیاسی میگیرد اراده جمعی در حمایت از او برای تحقق آن تصمیم سیاسی را ندارد یا به تعبیری پایگاه اجتماعی همراه و حامی ندارد. در طرف دیگر فردی را میبینید که ضمن رأی آوری در انتخابات هر گاه ارادهای برای انجام یک تصمیم سیاسی دارد، حامیان و پایگاه اجتماعی قوی هم در پشت او شکل میگیرد تا آن اراده به منصه عمل برسد.
خب! این سرمایه اجتماعی برای نظام سیاسی چه وقت تقویت میشود؟ طبعا زمانی که حاکمیت بتواند منویات این سرمایه اجتماعی را برآورده کند و چه زمانی تضعیف میشود، زمانی که در برآورده کردن این منویات عاجز باشد. بهعنوان مثال درباره ایران خودمان میتوان در این باره یک تحلیلی ارائه کرد. وقتی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد ما یکسری شعارها داشتیم و یک سری مطالبات برای مردم ایجاد کردیم، شاید مهمترین یا یکی از مهمترین آنها عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد بود، خب! تا زمانی که مردم فساد را ندیده بودند، عدالت اجتماعی را مشاهده میکردند، سرمایه اجتماعی هم بسیار بالاست ولی وقتی مردم میبینند در این سیستمی که وعده داده بود فساد نخواهیم داشت، عدالت برقرار میشود، این وعدهها دیگر محقق نمیشود یا کمتر محقق میشود، این سرمایه اجتماعی آرامآرام ریزش میکند.
خب! چه میشود که این اتفاق میافتد، یعنی سیستمی که این وعدهها را داده خلف وعده میکند؟
در کشور ما و کشورهای مثل ما که به عنوان کشورهای با اقتصاد رانتی یا تکمحصول مطرحند که بیشتر اختیارات در دست دولت است، رسیدن به قدرت برای دستیابی به مدیریت اقتصاد اهمیت پیدا میکند. وقتی آن حلقه به مدیریت رسید تلاش میکند اقتصاد را اداره کند و از اقتصاد بهرهبرداری کند، نزدیکترین راه یا راه میانبر میشود فساد. فرد برای اینکه سریعتر به آن قدرت اقتصادی برسد از میانبر فساد استفاده میکند و این میشود مبنای یک جریان.
این مسیر را چه کسی رقم میزند، خود حاکمیت یا کارگزار ناسالم؟
اینها به کارگزار نظام و سیستم بازمیگردد، همه پول را دوست دارند، همه هم وسوسه میشوند. وقتی این پول در دست کارگزار چرخید، اختیارش دست او قرار گرفت، کارگزاری که قبلا بین مردم بود یواشیواش رفت بالای شهر ساکن شد، این کارگزار یواشیواش به سمت فساد میرود. آن کارگزار برای اینکه حساب در آمریکا داشته باشد، بچهاش آنجا درس بخواند، ماشین میلیاردی سوار شود و رفتارهای مشابه این، دست به فساد میزند. مرگ اجتماعی اینجا رقم میخورد که یکسری افراد که مشکل مالی هم ندارند که بزه کنند، برای اینکه مستمرا پولدارتر شوند و اتفاقا چهره موجهی دارند، در مقام موجهی هم هستند، دست به رفتار ناموجه میزنند، این است که مرگ اجتماعی رقم میخورد.
مواجهه مردم با این مساله چگونه است؟
مردم در این مساله دو گونهاند؛ بخشی از مردم دچار درماندگی آموختهشده
(Learned Help Lesseness) میشوند و بخش دیگر دچار یادگیری اجتماعی (Social Learning).
بیشتر توضیح دهید.
ببینید! بخشی از مردم ابتدا شروع میکنند به اعتراض کردن، یعنی پایگاه اعتراض در جامعه فعال میشود. اینجا باید این را بگوییم که پایگاه اعتراض در جوامعی فعال میشود که اعتماد عمومی به نظام وجود دارد یا به تعبیری سرمایه اجتماعی آن نظام بالاست. وقتی سرمایه اجتماعی بالا باشد، مردم نسبت به تخلفات حساسند و در صورت مشاهده به سرعت در مسیر تغییر وضع نامطلوب به سمت وضع مطلوب پیش میروند، یعنی حاضر نیستند این مشکل و مساله را در سیستمی که به آن اعتماد دارند، ببینند.
خب! این مسیر تا جایی پیش میرود یعنی یک بار اعتراض میکنند، 2 بار اعتراض میکنند، 10 بار اعتراض میکنند اما به یک جایی میرسند که میبینند اعتراضهای آنها دیگر فایدهای ندارد، آنها دیگر بیتفاوت میشوند. خودشان فساد نمیکنند اما نسبت به فساد هم اعتراضی نمیکنند که در اصطلاح میگویند اینها دچار درماندگی آموختهشده یا همان (Learned Help Lesseness) شدهاند. اما دسته دوم و بزرگتری هم وجود دارد که رفتار این مسؤولان را به عنوان هنجارهای اجتماعی و الگوهای اجتماعی میپذیرند و در رفتار خود بازتولید میکنند. به عنوان مثال تخلف میکنند و وقتی کسی به آنها معترض میشود میگویند «چرا نمیروید یقه آن مسؤولی که فلان مقدار اختلاس کرده یا حقوق گرفته یا وام گرفته را بگیرید؟» یعنی بزهکاری اجتماعی خود را با بزهکاری بزرگتری که بین مسؤولان وجود دارد توجیه میکنند. به تعبیر دیگری میتوان گفت بزهکاری مسؤولان ریشه بزهکاریهای اجتماعی است.
حالا این بزهکاری اجتماعی در سطوح مختلف جامعه متفاوت میشود. هر کس بنا به قدرت و دامنه فعالیتی که دارد بزهکاری انجام میدهد. یک کارمند اداره در حد رشوه و زیرمیزی صدهزار تومانی، یک مسؤول دیگر در مقیاس میلیونی و یک فروشنده در کمفروشیاش! شما نگاه کنید حتی یک فردی وقتی از صندوق صدقات پول میدزدد و مردم از کنارش رد میشوند و نگاه میکنند بدون اینکه تذکری به او دهند یا نگاه غضبآلودی داشته باشند میگویند «اینکه قیافهاش نشان میدهد بدبخت است دیگر بگذار بردارد، وقتی بزرگترها میلیاردی برمیدارند این هزار تومانی برندارد؟» یعنی در این موقعیت یک یادگیری اجتماعی Social Learning در جهت فسادزایی جامعه حاصل میشود. مرگ اجتماعی به نظرم در اینجا رخ میدهد. اینکه وضعیت جامعه به جایی میرسد که فساد به ضدارزش معروف نیست! مثلا درباره همین فیشهای نجومی که امروز در جامعه باب است، خب! این فردی که حقوق یک سالش یکپنجم یک ماه این فیش نجومی است و میبیند با این مساله برخورد نمیشود ترجیح میدهد او هم از این قافله عقب نماند.
شما پیشتر هم درباره خودکشیها صحبت کرده بودید. آیا این خودکشیها هم در پاسخ به همین وضعیت است؟
هم بله، هم نه! یک بخشی در واکنش به آن مسؤول است و یک بخشی در واکنش به همین جامعه بیتفاوت شده است. قبلا برخی گفته بودند خودکشی بخاطر افسردگی است من گفتم نه! به نظر من این اتفاقات افسردگی نیست، نسبتی با افسردگی ندارد، به تعبیر دیگر افسردگی در سطح فردی است اما اینها کنشهایی است که در سطح جامعه باید مورد بررسی قرار گیرد. افراد افسرده با این زمینههای طولانی علاقه خودشان را به زندگی از دست میدهند، کمکم تصمیم میگیرند دنیا را ترک کنند. شخصی مثل صادق هدایت ممکن است یک جهانبینی داشته باشد و وقتی از موضع افسردگی دست به خودکشی میزند با یک یأس فلسفی مواجه شده است، ناامیدیهای طولانیمدت از زندگی دارد. دچار از دست دادن معنا میشود.
این متفاوت است با کسی که زندگی کاملا برایش معنا دارد، اتفاقا معنای پررنگی هم دارد. مثلا فرض کنید فردی 65 ساله که کار میکند، تلاش میکند، کسب درآمد دارد، به یکباره دچار یک بیماری چشمی میشود که برای درمان آن پول ندارد و نمیتواند آن را درمان کند، یا جوانی که داشته کسب روزی حلال میکرده، دستفروشی میکرده و جلوی دستفروشی کردن او را گرفته بودند و او هم در اعتراض به این کار خود را آتش زده، پس به عقیده من، این خودکشیها از سر افسردگی نیست بلکه خودکشیها واکنشی است نسبت به شرایط اجتماعی و یک پیام اجتماعی برای جامعه است. فرد وقتی این شکاف طبقاتی و این مفاسد در سطح مدیریت کلان جامعه را میبیند بیش از پیش ناراحت میشود که چرا در سطح کلان اینقدر پول بین یک عده توزیع میشود اما در طبقات پایینتر او لنگ کار است، مشکل هزینه درمان دارد و مسائل مبتلابه دیگری که در رسانهها دیده شده، پس آنچه او انجام میدهد در مواجهه و واکنش به همین نابرابریها و البته در واکنش به جامعهاش است.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
درسته، اون دنیا باید جوابگو باشند
افرین بر سخنت
ازاین حرفها زیاد گفته میشه وقتی عمل نیست چه فایده