یکی از پرسشهای اساسی که بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مطرح شد این بود چگونه نامزدی که بسیاری آن را گزینه مطلوب برای نشستن بر صندلی ریاست جمهوری آمریکا نمیدانستند، توانست پیروز شود؟ چگونه و چرا شخصی همانند دونالد ترامپ توانست بخش اعظمی از مردم آمریکا را با خود همراه کند؟
ابراهیم فیاض در مثلث نوشت: یکی از پرسشهای اساسی که بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مطرح شد این بود چگونه نامزدی که بسیاری آن را گزینه مطلوب برای نشستن بر صندلی ریاست جمهوری آمریکا نمیدانستند، توانست پیروز شود؟ چگونه و چرا شخصی همانند دونالد ترامپ توانست بخش اعظمی از مردم آمریکا را با خود همراه کند؟
پاسخ به این پرسش نیازمند بررسی مسائل متعددی است اما به نظر میرسد مباحث اجتماعی بیش از سایر مولفهها در این انتخاب اثرگذار بوده است. دونالد ترامپ، سرمایهدار آمریکایی در اوایل حضور خود در کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا به دلیل طرح برخی موضوعات چون جلوگیری از حضور مهاجران، بستن دیوار بین آمریکا و مکزیک و ممنوعیت ورود مسلمانان نتوانست آرای خوبی را کسب کند اما او با تغییر شعارهای انتخاباتیاش توانست آرای خود را افزایش دهد. یکی از موضوعاتی که توانست در این پیروزی اثرگذار باشد، انتخاب شعار عدالتطلبی از سوی ترامپ بود. برنی ساندرز که نامزد حزب دموکرات در انتخابات مقدماتی بود با این شعار توانست بخش مهمی از جوانان را با خود همراه کند. با خروج ساندرز از این رقابتها، اینبار ترامپ شعار عدالتورزی را یکی از محورهای اصلی سیاست خود در آمریکا انتخاب کرد. بنابراین در صورتی که ساندرز به عنوان نامزد حزب دموکرات انتخاب میشد، قطعا او گزینه پیروز در برابر ترامپ بود و رای قاطعی نیز به دست میآورد چون از روز اول شعار خود را بر مبنای عدالتطلبی قرار داد.
در این میان ترامپ شعارهای بسیاری به منظور جذب طبقه کارگر آمریکایی سر داد. از جمله اینکه شرکتها و کارخانجات آمریکایی باید به این کشور بازگردند تا اشتغال در این کشور افزایش پیدا کند. بهرغم آنکه نظام سرمایهداری نمیتواند براساس شعارهای دونالد ترامپ پیش رود اما مردم این شعار را باور کردند. اگر ترامپ قصد داشته باشد سرمایه شرکتهای آمریکایی را از چین خارج کند و وارد آمریکا کند تا اشتغال در آمریکا ایجاد شود، سرمایهگذاری آمریکایی با نقشه جهانیشدن همسویی ندارد.
در هر صورت فارغ از اینکه تا چه اندازه شعارهای دونالد ترامپ در آینده قابلیت اجرا دارد اما شعارهایی بود که توانست جامعه آمریکا را مجذوب خود کند. اما چون این شعارها جنبه اجرایی و عملی ندارد، بنابراین بحث فروپاشی آمریکایی مطرح میشود. یکی از مباحث این است که جامعه آمریکا از لیبرالیسم که یک نوع نخبهگرایی سیاسی به حساب میآید و در این کشور بسیار حائز اهمیت است، در حال تغییر به دموکراسی است. بر این اساس ترامپ عامل نیست، بلکه یک فرآیند است و به همین دلیل انتخاب او موجب شد که یک شک به جامعه آمریکا و جامعه جهانی وارد شد. زیرا انتخاب او براساس ساختارهای سیاسی صورت نگرفت بلکه این انتخاب بیشتر براساس یک ضدساختار شکل گرفت.ترامپ در حالی توانست ساختارشکنی کند و سیستم سنتی سیاسی در آمریکا را کنار بزند که بسیاری موفقیت او در این عرصه را نتیجه نارضایتی مردم از حزب دموکرات میدانند، حال آنکه این نارضایتی نسبت به کل بدنه سیاسی آمریکا یعنی حزب دموکرات و جمهوریخواه بوده است. جمهوریخواهان غالبا حزبی مردمی هستند که در مقابل سیاستهای روشنفکرانه حزب دموکرات، نماینده تفکر سنتی در جامعه آمریکا به شمار میآیند.
به همین دلیل بخش سنتی جامعه آمریکا که عموما در مرکز قرار دارد به ترامپ رای داده است. درواقع مغز آمریکا این گزینه را انتخاب کرد که بیشتر کشاورزان و کارگرانی با فرهنگ اصیل آمریکایی هستند. یکی از نکات مهم این است که از دوره ریگان جمهوریخواهان صاحب ایدئولوژی شدند، برهمین اساس بسیاری انتخاب ترامپ را اولین رای بدون ایدئولوژی در آمریکا میدانند. از دوره ریگان که بحث بنیادگرایی مسیحی مطرح شد تاکنون، موضوع دیگری نیز مطرح است، اینکه انتخابات در آمریکا خانوادگی شد.
پدر بوش، پسر بوش و در انتخابات مقدماتی کنونی حضور جب بوش بود. از این سو در حزب دموکرات خانواده کلینتونها مطرح است؛ یعنی بیل کلینتون و بعد از آن گزینه هیلاری کلینتون مطرح شد. یعنی توازن ساختاری برهم خورد و اینقدر اشرافیت و قدرت آمریکایی با هم شکل گرفت که آمریکاییها از ساختار سیاسی اظهار تنفر میکردند. همین موضوع موجب فاصله گرفتن بخشی از جامعه آمریکا از ساختار قدرت شد. ترامپ نیز از این موضوع بهره برد و با انتخاب شعارهای عدالتطلبانه به خصوص در زمینه حقوق کارگران سنتی آمریکا (کارگران سفید) توانست پیروز شود. مردم همواره طرفدار عدالت هستند و نخبگان طرفدار آزادی؛ به همین دلیل مردم عدالت را انتخاب کردند. آمریکا برای اولین بار قشر پایینش از قشر متوسطاش بیشتر شد که زیر خط فقر هستند.
موضوع مورد توجه دیگر اینکه پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در واقع، تبدیل یک گفتمان به قدرت بود. برهمین اساس او توانست در این دوره از انتخابات در مقابل آمریکای سنتی و رهبران آن بایستد و ساختارشکنی کند. آنچه بیش از پیش بر اهمیت این انتخابات افزود، عقبه ترامپ و خانوادهاش است که بیانگر تعلق آنها به اقلیت جامعه آمریکا است، ترامپ یک سرمایهدار اهل آمریکای لاتین است و همسر او یک اسلاو و از اهالی اروپای شرقی است. از این رو، میتوان گفت که پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا، در واقع، پیروزی گفتمان اقلیت بر اکثریت بود که این خود ساختارشکنی بزرگی از نظر سیاسی در تاریخ آمریکا بهشمار میرود. ترامپ نه جمهوریخواه است و نه دموکرات است که برخلاف دموکراتها که همواره به عرصهای فراتر از مردم قائل هستند، برای مردم جایگاه بیشتری قائل است.
بر این اساس، آمریکا در دوران او، احتمالاً برای پرهیز از فروپاشی، به لاک خود فرو خواهد رفت. ترامپ در حالی قصد دارد ساختارشکنی کند که چارچوب تئوریکی ندارد و همین موضوع ویرانی آمریکا را به دنبال خواهد داشت. این انتخاب حتی اثر خود را در کشورهای اروپایی خواهد گذاشت؛ به طوری که با حضور او در عرصه سیاسی، دولتهای راستگرا در اروپا روی کار میآیند و قشرهای روشنفکر در سیاست و قدرت کنار رفته و قشرهای عملگرا کار را به دست خواهند گرفت.
از سوی دیگر نتیجه انتخابات سال ۲۰۱۶ نشان داد که جنگ شمال و جنوب در آمریکا ادامه دارد. اگرچه ترامپ قصد دارد هویت آمریکا را برگرداند اما نمیتواند و مردم از ترامپ قمارباز، بسازبفروش و غاصب اموال مردم اسکاتلند چیزی ندیدهاند که به او رأی دهند اما چون از عدالت سخن گفت مردم به او اقبال نشان دادند. امروز بزرگترین مشکل امریکا، پیشیگرفتن قدرت نظامی بر قدرت اقتصادی است و اگر قدرت اقتصادی نتواند خود را به قدرت نظامیبرساند، دچار فروپاشی خواهد شد و اینجاست که روی آوردن به یک اقتصاد درونگرا بیش از پیش برای آمریکا ضرورت پیدا میکند. بر این اساس، میتوان گفت که پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا منجر به یک فروپاشی ساختاری میشود تا برای ماندگاری آمریکا در جهان ساختاری جدید ایجاد شود و در این ساختار جدید آمریکا از خرجهای اضافه خود در خاورمیانه کاسته و به اقتصاد درونگرا و مردمی خود میافزاید. این انتخابات نشانه این بود که در آمریکا قدرت بر سیاست پیروز شد.
یکی از علتهایی که اروپا از انتخاب ترامپ دچار وحشت شده این است که ترامپ ویرانگری تمدنی کرده است. به طور قطع اروپا مقر تمدنگری آمریکاست و کار ترامپ به نوعی ویرانگری تمدنی است و هم اکنون فرانسه، آلمان و حتی انگلیس نسبت به این انتخاب واکنش نشان دادند. ترامپ شعارهای آرمانگرا نداد، بلکه شعارهای عدالتطلبانه سر داد. مردم آمریکا دیگر دوست ندارند که مانند اروپا پادشاهسازی کنند، برهمین اساس نیز آمریکا سالهاست اروپازده شده است.
آنهایی هم که این روزها به انتخاب ترامپ اعتراض دارند و تجمع میکنند بیشتر اتکاءشان به اروپاییهاست که موضوع چندان مهمی نیست. اکنون ترامپ فقط قدرت است نه سیاست و اقتدار؛ برخی معتقدند که ترامپ حتی دوران چهارسالهاش را هم به پایان نخواهد برد و این به معنای فروپاشی است.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر