كارگزاران و مشاركت به هم رسيدهاند و نرسيدهاند. اينسو اصولگرايان و رقباي سياسي ايستادهاند و كارگزاران و مشاركت براي وحدت در مقابل رقيب مشترك، مجبور به معامله هويت و به هم رسيدن هستند تا بتوانند بر رقبا پيروز شوند و سهمي در قدرت بيابند و آنسو بر سر سهمخواهي اختلافات عيان است و نميتوانند كه به هم برسند.
جوان نوشت: كارگزاران و مشاركت به هم رسيدهاند و نرسيدهاند. اينسو اصولگرايان و رقباي سياسي ايستادهاند و كارگزاران و مشاركت براي وحدت در مقابل رقيب مشترك، مجبور به معامله هويت و به هم رسيدن هستند تا بتوانند بر رقبا پيروز شوند و سهمي در قدرت بيابند و آنسو بر سر سهمخواهي اختلافات عيان است و نميتوانند كه به هم برسند. البته اگر قرار بر اصالت هويت باشد، بايد اذعان كرد كه كارگزاران و مشاركت (يا همان طيف تندروي اصلاحطلبان) عملاً نبايد به هم برسند، اما به نظر ميرسد مسائلي مهمتر از هويت بر هر دو حزب سايه افكند. با مرور آنچه در سالهاي گذشته ميان دو قطب اصلي اصلاحطلبي و حتي در معناي واقعي خود بين اصلاحطلبان و كارگزارانيها گذشته، ميتوان دريافت كه در انتخابات پيشرو نيز قرار است چه اتفاقي بيفتد.
دوزيستي اصلاحطلبان
كارگزاران سازندگي از دل دولت هاشميرفسنجاني برآمد و اگر دستور رهبري نبود، وزراي وقت دولت هم وسط جلسات شوراي مركزي و وسط فعاليت حزبي براي انتخابات مجلس بودند و اعتراضها بابت دخالت اعضاي ارشد قوه مجريه در انتخابات قوه مقننه (دور پنجم) به جايي نميرسيد. حزب مشارکت از دل دولتي برآمد كه با نقد و حتي تخريب توانستند دولت (هفتم و هشتم) و مجلس (ششم) را به دست گيرند.
رانت قدرت و ثروت از ابتدا در دستان كارگزارانيها بود و اصلاحطلبان همواره بر دوري جستن احزاب از مراكز قدرت و ثروت و بالا آمدن صرفاً با رأي مردم تأكيد ميكردند، اما همه اين شعارها با پولي كه از كارگزاران ميرسيد و به قول محمد عطريانفر، از اعضاي شوراي مركزي كارگزاران «سوخت اصلاحطلبان را ميرساند» بر باد رفت. همان ماههاي آغازين دولت اصلاحات كه ظرفيت رسانهاي و حتي دولتي اصلاحطلبان، صرف دفاع تمامقد از غلامحسين كرباسچي، دبيركل كارگزاران و فساد اقتصادياش در شهرداري تهران شد، آغاز معامله هويتي اصلاحطلبان بود. شعارهاي اصلاحطلبانه به فروش ميرفت تا قدردان سوختي باشند كه از كارگزاران ميرسيد و موتور اصلاحطلبان را روشن ميكرد. بعدتر بارها اين معامله هويت از دو طرف انجام شد. كارگزاران و اصلاحطلبان گرچه در سال ۸۴ كانديدايشان شكست خورد و در ۸۸ هم جمع شدنشان پشت كسي كه هويت سياسياش پيش از آمدن محمود احمدينژاد نشاني از اصلاحطلبي و كارگزاراني بودن نداشت، باعث پيروزي نشد، اما در ۹۲ با مجبور به استعفا شدن كانديداي اصلي اصلاحطلبان، همگي حامي كسي شدند كه در واقع كانديداي هاشميرفسنجاني بود؛ پدرخوانده كارگزاران.
بعداً هم با يكديگر سر يك خوان نشستند و هر كس سهم خود از سفره را طلب كرد.
محمد خاتمي، ليدر اصلاحطلبان و از جمله مشاركتيها با اجبار محمدرضا عارف به انصراف به نفع حسن روحاني در واقع همه گروههاي اصلاحطلب را در سايه هاشميرفسنجاني قرار داد. كسي كه در دوران اصلاحات مورد تخريب و ترور شخصيت و هجمه بيوقفه اصلاحطلبان و مشاركتيها بود.
مورد معامله اصلاحطلبان براي كسب كرسيهاي نمايندگي تهران در مجلس دهم نيز «هويت اصلاحطلبي» بود؛ بستن ليست به اسم اصلاحطلبان، اما با ياران قرضي و كساني كه معلوم نبود پس از ورود به مجلس همچنان در حلقه اصلاحطلبان باقي بمانند يا نه. آنها حتي در ليست خبرگان خود كساني را مورد حمايت قرار دادند كه تا پيش از اين، بارها آنان را به مخالفت نواخته بودند و هنوز هم هيچ تغييري در مواضع آن افراد كه مورد انتقاد اصلاحطلبان قرار داشتند، به وجود نيامده بود. همه دغدغه فقط يك چيز بود؛ اصلاحطلبان هدفشان فتح كرسيهاي تهران بود و فرقي نميكرد راه رسيدن به آن از چه مسيري ميگذرد. اينبار هم آنان معامله هويت كردند تا به آنچه ميخواستند برسند، سهمي در قدرت. اصلاحطلبان همچنان به سوختي كه از سوي كارگزارانيها ميرسد، نياز دارند. پس نميتوانند در سال 96 ساز ديگري كوك كنند و همچنان در سايه كارگزاران خواهند زيست. اين البته همه نياز اصلاحطلبان و بالاخص مشاركتيها به كارگزاران نيست.
مشاركت و بحران مشروعيت در داخل نظام
مشاركت حزبي منحل شده و غيرقانوني است. اعضای آن حتي وقتي حزبي جديد تأسيس ميكنند، همچنان لكه فتنه عليه نظام و اپوزيسيون شدن و عدم مشروعيت بر پيشانيشان است. آنها ميخواهند اين پوسته تغيير كند يا آنكه پشت ديگران پنهان شوند و بتوانند در حاكميت نفوذ كنند. آنها شراكت در قدرت با كارگزارانيها را به نبودن در قدرت ترجيح ميدهند. اينبار هم مجبور خواهند بود تن به معامله هويت بدهند تا سهمي در قدرت داشته باشند. يك كانديداي مشاركتي امكان تأييد صلاحيت شدن را حتماً ندارد، اما كارگزارانيها ميتوانند همچون 92 كانديداي پدرخواندهشان را داشته باشند و مشاركتيها هم با حمايت از او، مدعي سهمي در پيروزي احتمالي او شده و در نهايت سهم خود از قدرت قوه مجريه را طلب كنند.
كارگزارانيها و هويتي كه هويت نيست!
كارگزارانيها هم اهل معاملهاند. اصلاً همه چيز برايشان از دودوتا چهارتاي اقتصاد و قدرت ميگذرد و وقتي كساني را كه شعار دوري از مراكز ثروت و قدرت ميدادند، بتوانند معامله هويتي كنند، اينان كه اصلاً هويتشان در معامله است، چرا دريغ كنند؟ آن هم در موقعيتي كه موجسواري روي پايگاه اجتماعي اصلاحطلبان برايشان پايگاه اجتماعي دست و پا ميكند. مثال روشني هم دارند؛ كرباسچي همه فعاليت سياسياش در سال 88 در ستاد مهدي كروبي گذشت و رئيس ستاد انتخابات كروبي بود، اما در نهايت به ميرحسين موسوي رأي داد!
اين همان معامله است؛ معامله توسط حزبي كه بيش از هويت سياسي، هويت اقتصادي دارد و بيش از هر چيز ديگر، رسيدن به قدرت برايش معنا دارد. هر جا بشود راهي به قدرت يافت و سهمي گرفت، پيدايشان ميشود. حالا كه اصالت با قدرت و ثروت است، هويتها بر باد رفته محسوب ميشوند. امروز عليه هم و فردا ائتلافي با هم.
همه چيز قدرتمحور تعريف ميشود. با اين حساب لاجرم در ارديبهشت 96 نيز اصلاحطلبان نخواهند توانست حضوري مستقل داشته باشند و ذيل سايه كارگزاران و پدرخواندهشان تلاش ميكنند، سهم بيشتري در كابينه دولت دوم روحاني داشته باشند، البته به شرطي كه بتوانند توجيهات مناسبي براي ركود و بيكاري و برجام نافرجام و بر باد رفتن اعتبار پاسپورت ايراني و همه عملكرد ضعيف اقتصادي و سياسي و ديپلماتيك دولت اول روحاني براي تودههاي اجتماعيشان بيابند. اين كار سخت اين معامله هويتي براي ارديبهشت 96 است.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر