شبكههاي اجتماعي به توهم دانايي دامن زدهاند
كتابخواني ما ايرانيها شبيه قصه هزار و يك شب شده است و بعد از كلي گفتن و نوشتن هنوز هم اتفاقي نيفتاده و فكر هم نميكنم اين سرانه مطالعه به اين زوديها تكاني بخورد و براي دلخوشي هم كه شده مدتي بالا برود.
راستي با چه پشتوانهاي ادعاي عقل كل بودن ميكنيم؟ چه ميزان حرفهايي كه در روز رد و بدل ميكنيم و انتظار داريم مخاطبانمان چشم و گوش بسته قبول كنند بر اساس مطالعه و مستندات است؟ چقدر در مطالعه و كتابخواني احساس نياز پيدا كردهايم؟ اينها و صدها سؤال ديگر نشان ميدهد به رغم اينكه ميدانيم مطالعه عنصري مهم در زندگي و پيشرفت و دانايي ما به شمار ميرود همچنان مطالعه نميكنيم و همچنان بر بينيازي خود پافشاري ميكنيم.
عقلكلهاي بيپشتوانه
چنان پرحرارت و با شوق حرف ميزد و بر درستي سخنانش تأكيد ميكرد كه رگ گردنش بيرون زده بود. اول گفتم چقدر خوب سخنراني ميكند اما كمي كه دقت كردم ديدم فقط يكسري جملات كه شايد از راديو و تلويزيون شنيده باشد را كنار هم گذاشته و بيمحابا يكهتازي ميكند. باورش برايم سخت بود كه در اين جمع دوستانه چطور بعضي از افراد مبهوت حرفهاي او شده بودند و مدام سرشان را به علامت تصديق بالا و پايين ميكردند.
شايد از اين دست افراد را در روز بارها و بارها در گوشه و كنار جامعه ببينيم. افرادي كه به واسطه عدمآگاهي و سادگي ما هر آنچه ميخواهند ميگويند و ما هم مجبور به پذيرش هستيم چراكه نه مطالعه ميكنيم و نه در جريان موضوعات هستيم.
يكي از ويژگيهاي جامعه ايراني كه واجد نتايج منفي در عرصههاي فردي و جمعي است، ميزان بسيار پايين مطالعه است. در واقع جامعه ايران را ميتوان جامعه بيمطالعه نام نهاد. جامعهاي كه با كتاب قهر است. مردمي كه ترجيح ميدهند به جاي خواندن، بشنوند و در چنين جامعهاي افراد بدون اينكه مطالعه داشته باشند ادعا ميكنند عقلكل هستند.
زندگي سالم و كلاً سبك درست زندگي بر اين نهاده شده كه حرفهايمان بر اساس يك مستنداتي باشد كه در رفتار و ارتباطات اجتماعي ما تأثيرگذار است. وقتي قرار است نقش آدمهاي عقل كل را بازي كنيم حداقل براي اين نقش كمي مطالعه كنيم و چند كتاب بخوانيم. مگر چه ميشود؟ اصلاً بياييد براي اينكه به ديگران فخرفروشي كنيم اين عمل را با پشتوانه انجام دهيم و ماهي نه، حداقل سالي يك كتاب را برداريم بخوانيم و بهواسطه معلوماتي كه بهدست ميآوريم اداي آدمهاي با دانش را دربياوريم. بعد هم همان كتاب را بگذاريم در يك جاي اتاق. هم دكوراسيون منزلمان را جلوه ميدهد و هم آدمهايي كه به خانه ما رفت و آمد ميكنند نظرشان نسبت به ما تغيير خواهد كرد، نه اينكه بدون علم و مطالعه بپريم وسط جمعي و هرچه از اين طرف و آن طرف شنيديم را به خورد مردم بدهيم.
مطالعه تلگرامي
چند سالي است كه مردم فكر ميكنند اهل مطالعه شدهاند و از اينكه ساعتها سرشان به مطالب بعضاً بيپايه و اساس و سطح پايين برخي شبكههاي اجتماعي مشغول است خوشحال هستند. مطالبي كه بيشتر جنبه درددلها و واگويههاي شخصي دارند نه اينكه جنبه علمي و سطح بالا داشته باشند. در سالهاي اخير عموم جامعه هجوم بيسابقهاي به سوي شبكههاي اجتماعي داشتند و مطالب نشر شده در اين شبكهها را جايگزيني براي كتاب ميدانند؛ در حالي كه شبكههاي اجتماعي توهم دانايي را براي افراد ايجاد ميكنند و واژه شبهدانايي براي فهم اين مطالب مناسبتر است.
متأسفانه كتاب نميخوانيم زيرا دانايي و آگاهي را كالايي فانتزي و غيرضروري ميدانيم. هيچ نيازي به آن احساس نميكنيم زيرا فكر ميكنيم عقلكل هستيم و بهتر است كتاب را افرادي كه كمسواد هستند بخوانند. كمي توجه به روابط اجتماعي امروزي، متأسفانه اين نكته را يادآوري ميكند كه گويا عنصر دانايي مؤلفه قدرتمندي محسوب نميشود. گويي براي تنظيم روابط و مناسبات و حل منازعات، به اندك دانايي كه در توهم داشتن آن هستيم قناعت كردهايم و به كاربرد دانايي آن در زندگي باور نداريم. فراموش نكنيم داشتن يك زندگي اصولي با داشتن حداقلهاي دانايي ارتباط مستقيم دارد و ما در اين زمينه حداقل در قبال اعضاي خانواده خود مسئول هستيم.
نظر کاربران
متاسفانه افرادبیکاروعلاف درتلگرام وقت میگذرانندواظهارفضل ومعلومات میکنند