هفته نامه پنجره: «راه» نشریه فرهنگی تحلیلی دفتر مطالعات فرهنگی جبهه انقلاب اسلامی است. این نشریه در همان ایام پیروزی دکتر محمود احمدینژاد در انتخاب ریاستجمهوری، مصاحبهای با دکتر رفیعی آتانی انجام داده است. حافظه تاریخی گواهی میدهد در آن ایام، احمدینژاد، متفاوتترین پدیده انتخابات بود و به رغم هجمههای تبلیغی علیه او، با تبلیغ گفتمان عدالت و جلب آرای خاموش مردم توانست بر مسند ریاست جمهوری تکیه بزند.
دکتر رفیعی در این مصاحبه میگوید: «مفهومسازی و نظریهپردازی و تولید ادبیات در واقع مهمترین خلأ ماجرای عدالتطلبی آقای احمدینژاد بوده و هست». او ابراز نگرانی میکند که اگر احمدینژاد برای این نقیصه مبنایی چارهای نجوید، در آینده دچار مشکل خواهد شد. سالها از تاریخ این مصاحبه میگذرد، اما پیشبینیهای نگران کننده آن، بیش از پیش رنگ واقعیت گرفته و کماکان میتواند تذکار مؤثری در گوش اهالی سیاست باشد.
به دلیل تجانس موضوعی این مصاحبه با مباحث مطرح شده در این شماره از هفتهنامه پنجره، این مصاحبه بازنشر داده میشود.
اساس فعالیتهای تبلیغی آقای احمدینژاد در این مدت چه بود؟
فعالیتهای تبلیغی آقای احمدینژاد را باید بهعنوان بزرگترین و مهمترین پدیده سالهای اخیر بررسی کنیم. بهنظر من، باید موضوع را از قبلتر شروع کنیم. حاکمیت جریان دوم خرداد در بستر گفتمان آزادی صورت گرفت؛ یعنی سعی کرد تمام عملکرد و رفتار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خودش را و نوع موضعگیری، سیاستگذاری و مدیریت کشور را به گفتمان آزادی برگرداند. یعنی فروعاتی باشند که به آن اصل برمیگردند. یعنی میتوانید با مبنا قرار دادن آزادی عموم یا اکثریت، مواضع و عملکرد دولت اصلاحات را توضیح دهید.
از نقطه آغاز حاکمیت جریان دوم خرداد هر اندازه که جلوتر میروید، شکلگیری جریان رقیب کاملا مشهود است. جریان رقیب سعی کرد با نقدی بر مبنای نظری آن و نیز بر گونه خاص عملی آن توسط جریان دوم خرداد، یک مبنای نظری دیگری بچیند که مدار و هسته مرکزی آن را گفتمان عدالت نام میگذارم.
این گفتمان عدالت که عمدتا خودش را بهصورت ریشهایتر با مبانی دینی در پیوند میدید، با ادبیات دینیتر به نقد جریان دوم خرداد پرداخت و تا آنجا هم که ممکن بود یک مبنای نظری ساخت. گفتمان عدالت در این سالها سخنگوی معینی نداشت. شاید بگویم رهبری نظام اسلامی در واقع مهمترین و قدرتمندترین پایگاه نظری و عملی را برای گسترش گفتمان عدالت فراهم کرد، اما در جریان سیاسی یک جایگاه و پایگاه مشخصی خود را متکفل این ماجرا نمیدید.
از گفتمان رقیب صحبت کردید. آیا گفتمان جناح راست، بهعنوان رقیب گفتمان عدالت بود؟
نه، من قبول ندارم که گفتمان جناح راست، گفتمان عدالت باشد. مجموعه جناح راست یک تیم سیاسی است که توفیق سیاسی برای آنها مهم است. یعنی بتواند سهم بیشتری را از مناصب سیاسی در اختیار داشته باشد. هرچند در این سالها سعی کردهاند که خودشان را وابستگان فکری و عملی به گفتمان عدالت نشان دهند، اما گویی شاکله و سابقه سیاسی و فکری آنها این اجازه را نمیداد که خیلی در این فضا عرض اندام کند. عمده دغدغه جریان سیاسی رقیب دوم خرداد که موسوم به راست است، تعهد دیندارانه بود. یعنی بهدنبال این بود که ارزشهای دینی تداوم پیدا کند.
کدام ارزشهای دینی؟! اگر عدالت را از دین جدا کنیم چه باقی میماند؟
کسی که دغدغهاش از منظر ظواهر دینی باشد چنین نظری را ندارد. مثلا در دانشگاهها آنقدر که لباس آستین کوتاه، موهای بلند و پوشش و گویش برایشان مهم بود، بحث اینکه در همانجا دانشجو به آن مبنا میرسد که حکومت ظالمانه است مهم نبود و توجه نمیکردند. اگر نگران میشدند، نگران این بودند که شعائر و ظواهر دینی در دانشگاهها کمرنگ میشوند. البته بدیهی است که منظور بنده این نیست که ما هم این ظواهر را کمرنگ کنیم و کم اهمیت بدانیم. ظواهر و شعائر دینی بسیار پراهمیت است چون حاکی از درون مایههای فکری و فرهنگی و همچنین تقویتکننده بنیههای اعتقادی است. به هر حال مقام معظم رهبری سردمدار توانای عدالتطلبی بود. مقام معظم رهبری ادبیات تولید کرد و جامعه این ادبیات را پذیرفت.
از بحثِ پایههای تبلیغی جدا نشویم.
احمدینژاد تمام سازوکارهای تبلیغاتی و تمام جلوههای تبلیغاتیای که انتخاب کرد، نوع ادبیاتی را که برای صحبت با مردم انتخاب کرد، به روشنی بحث از عدالتخواهی بود. یعنی با تمام وجود، عدالتطلبی را نشان میداد؛ یک آدم بیآلایش و راحت و ساده. یک آدمی که دنیاطلب و رفاهطلب نیست. من فکر میکنم که هنرمندانهترین اتفاق رخ داد. آقای احمدینژاد عدالتطلبی را در گفتارش نشان داد، در پوسترش نشان داد. چنانکه دیگران هم لذتطلبی دنیایی را در پوسترشان نشان دادند.
دیگران هم تلاش کردند که بگویند ما بهدنبال این هستیم که زندگی لذتبخشی را برای شما فراهم کنیم. ما بهدنبال این هستیم که رفاه را برای شما فراهم کنیم. بهدنبال این هستیم که شادیهایی از جنس آنهایی که در فضای دوم خرداد در جامعه وجود داشتند، برای شما فراهم کنیم. جامعه را منفعتطلب دیده بودند. یکی میگفت 50 هزار تومان میدهدف دیگری که میگفت اگر مسابقه را برنده شود، رقم را بالاتر میبرد، ماجراهای بورس هم که معلوم نبود به کجا ختم میشود، همگی، بسترش همین بود. آن جریان که از دوم خرداد شروع شد که جامعه حق دارد، جامعه مطالبه باید بکند، جامعه طلبکار است. اصلا چون فضایی که جامعه را منفعتطلب و طلبکار میخواهد، نقطههای پایانی آن باید به همین جاها ختم شود.
آقای احمدینژاد گفت کاری که میخواهم برای شما بکنم عدالتخواهی است. در عدالتخواهی و عدالتطلبی طبقات محروم جامعه، طبقات متوسط به پایین جامعه، نقطه تمرکز میشوند. طبیعتا ارتباط با آنها باید با ابزار مخصوصی باشد. فکر میکنم این همنوایی و همرنگی با طبقات پایین و متوسط جامعه در همه جای تبلیغات آقای احمدینژاد آشکار بود.
آقای احمدینژاد آدم ضعیفی نبود. میتوانست به شکل خاصی در جامعه زندگی کند. میتوانست رفقای خاصی داشته باشد. با توجه به شناختی که از ایشان دارم، از نوع سلوک او، صداقتش را تایید میکنم. بنده خیلی قبلتر از شرکت در انتخابات با ایشان روبهرو شدم و دیدم که در کارها با وسواس بسیار خاصی برخورد میکنند.
به خودش سخت میگرفت تا بتواند با مردم ضعیف جامعه همنوایی کند.
آقای احمدینژاد یک ستاد رسمی در سراسر کشور نداشت. مردم جمع میشدند و برای ایشان ستاد میزدند. بدنه و توده مردم، خودش را همدل و همجهت با آقای احمدینژاد میدید. وقتی سبک و سنگین میکرد، احساس میکرد که آقای احمدینژاد همان فردی است که میتواند نماینده افکار و عواطف طبقات متوسط و پایین جامعه باشد.
اگر در انتخابات زمان تبلیغات بیشتر میبود کدام بخش باید پُررنگتر طرح میشد؟ کدام خلأ بود که باید به آن میپرداختند؟
مهمترین خلأ کار آقای احمدینژاد که فکر میکنم در آن فرصت قابل تکمیل نبود، این بود که ایشان باید یک ادبیات قویتری برای عدالتطلبی ایجاد میکرد. ایام تبلیغات ایام حرف زدن است. باید حرفهای بیشتری زد. این حرفهای بیشتر را آقای احمدینژاد نداشتند؛ یعنی مفهومسازی و نظریهپردازی و تولید ادبیات در واقع مهمترین خلأ ماجرای عدالتطلبی آقای احمدینژاد بوده و هست. آن خلأ همچنان ادامه دارد و بسیار آزاردهنده است. شما یک مبنای انسجام بخشی در مجموعه مواضع و عملکردهای ایشان نمیبینید. آن موقع خلأ بود. الان هم هست.
این همان بحث مورد نظر ماست...
مهمترین اتفاقی بود که باید میافتاد، اما نیفتاد. یعنی فرهنگسازی، تولید ادبیات و نظریهپردازی که ایشان و دوستانشان اگر فرصت داشتند یا اگر فرصت و توان داشتند باید به آن میپرداختند. آن چیزی که در مورد ایشان اتفاق افتاده این است که وی یک آدم اهل عمل است که صادقانه عمل میکند و وارد حوزه سیاست شده است و باید مدیریت اجرایی کشور را در دست بگیرد، ولی برای توضیح نظری این انتخاب به اندازه توانایی عملیاش، توان ندارد.
آقای خاتمی وقتی وارد گود شد و مباحث جامعه مدنی و اصلاحات مطرح شد و بعد هم گفتوگوی تمدنها؛ البته به عمق مطلب کار نداریم که تا چه اندازه جدی است، به هر حال این دولت نبود که ادبیاتسازی کرد، دانشگاه بود. نظریهپردازان همسو با آقای خاتمی بودند که مطلب را سریع گرفتند و به تئوریپردازی پرداختند و تا الان چنته آقای خاتمی پر بوده و همیشه حرف برای گفتن داشتهاند. چندین انتشارات بهوجود آمد و کتابهای متعددی از منظرهای مختلف نوشته شد.
الان هم نباید انتظار داشت که خود آقای احمدینژاد پیگیر تئوریپردازی شود. ایشان مجری طرح اجرایی است. باید استفاده کند از تئوریهایی که بهوجود میآید. باید دیگران آن تئوریها را پردازش بکنند.
ایشان الان یک مصرفکننده است و بعد هم یک توزیعکننده در عرصه عمل است. حتی در عرصه نظر هم شاید وظیفه خود آقای احمدینژاد نباشد. چهکسی باید بفهمد که این فرصت یک فرصت طلایی است؟
احساس من این است که خود حواریون و همراهان آقای احمدینژاد و مجموع شاکله و شخصیت ایشان دچار محدودیتهایی هستند. یک آدم نظریهپرداز و یک شخصیت دینی به این معنا در این انتخابات پیروز نشد، این ناداری با او همراه است.
البته آقای احمدینژاد گفتمانش یک گفتمان غالب بود.
بله. گفتمان غالب است، اما چیزی که ما پذیرفتیم این بود که دارای یک توضیح نظری قوی نبود. فضا را خوب منتقل کرد. توانست با دل مردم ارتباط برقرار کند. اما نتوانست برای حرفش یک مجموعه نظری منسجم ارائه کند.
بحث ناداری است. اگر این اعتراف را نکنیم، فکر میکنم که دچار مشکل خواهیم شد. فکر میکنم باید بپذیریم بهعنوان همراهان و افرادی که به او اعتقاد داریم که بعد بتوانیم آن را پر کنیم.
این محدودیت یکی از آثاری که خواهد داشت این است که بالاخره مجموعه کسانی که ممکن است در کنارشان قرار بگیرند، دولتشان را سامان دهند و نهادهای مربوط به ریاستجمهوری را سامان دهند و مدیران را در عرصههای گوناگون شکل دهند ممکن است صرفا یک مدیریت عملگرا و اهل عمل با دغدغه اجرایی شکل دهند و چون افراد به این صورت بر کارها گمارده خواهند شد ممکن است این خلأ همچنان تقویت شود و همچنان ببینیم که زیر کار خالی است و دستی که حمایت کند از این ماجرا یا وجود ندارد یا ضعیف است.
چه باید کرد؟
اولین کاری که باید انجام داد این است که باید به آنها اخطار داد که متوجه باشند که این خلأ میتواند دستاورد بزرگ ملی و انقلابی را با خطر مواجه کند.
اگر مجموعه نیروهایی که در اطراف ایشان در حال شکلگیری هستند، کسانی نباشند که برای این دغدغه ساخته شدهاند، ما این مشکل را خواهیم داشت. من خودم برای این مشکل خیلی نگران هستم. فکر میکنم که بسیاری از افرادی که در آینده مناصب اداری کشور را برعهده بگیرند، فکر میکنند که مجری هستند. مثل کارمند یک شرکت بگویند کافی است که فقط سالم باشیم و آدمهای منفعتطلبی نباشیم، ما منافع خود را در ضدیت با منافع عمومی قرار ندهیم، درست عمل کنیم، خداپسندانه عمل کنیم، اگر چنین شود بعد خود به خود میبینیم مجموعه اعمالی اتفاق افتاده که در آغوش فرهنگی خاص نیست. وقتی در آغوش یک فرهنگ خاص نباشد، دیگر چیزی برای جامعه ذخیره نخواهد شد. آن چیزی که برای جامعه ذخیره خواهد شد، در دل فرهنگ جامعه است.
اگر بخواهید مجموعهای را بهعنوان مراقبه تشکیل دهید، مهمترین موضوع که باید از آن مراقبت کرد، چه میتواند باشد؟
کار اول این است که بین آقای احمدینژاد و جامعه، مجموعهای از نخبگان فکری و فرهنگی با سلایق اجرایی و عملی مختلف شکل بگیرند که اینها حلقه واسطه فکری و فرهنگی دولت آتی و مردم شوند. اینها میتوانند روابط بین مردم و آقای احمدینژاد را صیقل دهند. من برای این مسئله خیلی اهمیت قائل هستم. اگر دستم برسد التماس میکنم که این کار را بکنید. مجموعه نخبگی و نخبگان را بهوجود بیاورید برای حدواسط میان دولت و مردم. این امر خیلی لازم است و اگر این امر اتفاق نیفتد، خلأ و خطای بزرگی است که باید بعدها غصه آن را بخوریم.
برای گفتمانسازی و نیز مراقبت بر عملکرد دولت براساس این گفتمان، چگونه باید پیوند میان تولیدکنندهها (اهل فکر و تحقیق) و توزیعکنندهها (مثل صاحبان تریبون و منبر، پایگاههای بسیج، هیئتها و هنرمندان) شکل بگیرد؟
بهنظر من یک مشکل عام وجود دارد. ما افرادی را در حوزهها داریم که کار نظری میکنند، کارهای علمی میکنند. اما عمده تخصص علمی در حوزه علمیه بین فضلای جوان این است که در نظریترین لایههای علمی کار دینی میکنند و یکسری هستند که در میدان عمل مبارزه میکنند؛ میخواهم به این نکته توجه کنید که آن خلأ را که میگفتم، همینجاست.
مشکل، آن حلقه واسط است. یعنی الان مبدلهایی نیاز داریم که بتواند مجموعه معارفی را که آقای جوادی آملی عرضه میکند برای کسی که در خط مقدم نظامات زندگی فعالیت میکند، قابل درک، فهم و بهرهبرداری کند. ما آن مبدلها را نداریم. الان باید بستر رشد آن فراهم شود. برای مثال کاری که مجله «کیان» برای دوره پیشین کرد. مجله «کیان» حلقه واسط سیاستمداران آن فضا با نظریهپردازان تئوریک آن بود.
کیان، جامعه و توس و... که شفافتر و به روزتر و موثرتر میشدند، حس میکردید اینها دارند مبنا میسازند و حرف در دهان افراد عادی میگذارند. کمکم افراد مبحثی را طرح میکردند که قبلا در دانشگاه میشنیدید. ما الان مشکلمان آن حد واسط است؛ حد واسط مطبوعاتی و حد واسط نخبگی. این یک مشکل عام برای نظامات اقتصادی ـ سیاسی است و با همه شمول فرهنگ هم این مشکل را داریم
ارسال نظر