فصلنامه همشهری اقتصاد: امروزه تورم غیرقابل کنترل به کابوسی برای اقتصاد جهان تبدیل شده است/ تاریخ ثابت کرده است که تورم بسیار زیاد، می تواند منجر به ناآرامی های اجتماعی شود/ اگر در سال ۱۹۹۹، یورو به جریان نمی افتاد، دلار امروز به پادشاهی بی رقیب و یکه تاز تبدیل شده بود.
جنگ ارزها امروز به مرکز دغدغه های سران و رهبران جهانی تبدیل شده است، اما این پدیده اقتصادی، دقیقا چیست؟ چرا تا این حد اهمیت دارد و به آن پرداخته می شود؟ مزایا و آسیب های آن چیست؟
در این جنگ اثری از خون و خونریزی دیده نمی شود، با این حال از آن با عنوان «جنگ» یاد می کنند. به هر حال، این شکل از منازعه، قرن هاست که در تبادلات بین المللی وجود داشته است. درواقع جنگ ارزها، سلاحی است که با کاهش ارزش پول ملی، رقابت را آسان می کند؛ آن هم به این ترتیب که دولتی که جنگ ارزی را در دستور کار خود قرار می دهد، نسبت به گذشته با سود قابل توجهی رو به رو خواهدشد، اما این اقدام، حمله ای جدی به اقتصاد سایر کشورهاست.
بدترین خطری که در این شرایط، اقتصاد جهانی را تهدید می کند، این است که بقیه کشورها نیز برای مقابله با این شرایط، ارزش پول ملی خود را پایین بیاورند. در این شرایط، تجارت بین الملل به تدریج تعادل خود را از دست می دهد و صدای زنگ تورم بیش از حد بلند خواهدشد. شرایطی که در آن هیچ یک از کشورهای جهان، اعم از توسعه یافته، نوظهور یا در حال توسعه، قادر به تحملش نخواهند بود.
جنگ ارزها به چه معناست؟
عبارت «جنگ پول ها» یا «جنگ ارزها» به معنای نبردی است که از سوی برخی از کشورها برای جلوافتادن در رقابت های تجاری صورت می گیرد. جنگ ارزها از طریق سیاست های اقتصادی به خصوص سیاست های پولی به پیش می رود، سیاست هایی که باعث کاهش سطح پول ملی آن ها نسبت به سایر پول ها می شود. درواقع، این اقدام همان پدیده ای است که با عنوان کاهش ارزش رقابتی نیز از آن یاد می شود.
چرا در این موقعیت از اصطلاح «جنگ» استفاده می شود؟
شاید بتوان برزیل را طی سال های اخیر از پیشگامان جنگ ارزی به شمار آورد. در ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۰ بود که «گیدو مانتگا»، وزیر دارایی وقت این کشور از جنگ ارزها سخن گفت. شاید گاهی اوقات درباره کاربرد این عبارت، زیاده روی هایی صورت بگیرد، اما اصطلاح جنگ ارزها با استقبال بین المللی و رسانه ای قابل توجهی رو به رو شد.
در حقیقت، کاهش ارزش پول ملی از چندین قرن قبل وجود داشته و در تاریخ اقتصاد جهان از این سلاح مهم استفاده شده است. می توان بخش عمده ای از موفقیت ها و پیشروی های کشورهای نوظهور اقتصادی از جمله چین و برزیل را در استفاده از همین راهکار دانست که نتایج کوتاه مدت قابل توجهی دارد.
چرا داشتن پول ضعیف، می تواند سودآور باشد؟
در مختصرترین پاسخ به این پرسش می توان گفت، داشتن پول ضعیف به این دلیل سودآور است که داشتن چنین پولی در مقایسه با سایر پول ها، زمینه را برای صادرات محصولات و حتی خدمات هرچه بیشتر فراهم می آورد. از سوی دیگر، با این اقدام، واردات امر بسیار پرهزینه و گرانی خواهدشد، شرایطی که خانوارها را مجبور می کند برای مصارف شان مبالغ بیشتری هزینه کنند (کاهش ارزش پول از اشکال حمایت گرایی «Protections» است).
در نهایت صنایع داخلی تقویت می شود و به دنبال این امر چرخه موثری به وجود می آید که رشد اقتصادی، مصرف، اشتغال و در نهایت رشد درآمدهای عمومی را با خود به دنبال خواهدداشت.
چرا کاهش ارزش پول، منبع درگیری های بین المللی است؟
کشوری که به صورت یک طرفه و با قدرت زیاد ارزش پول خود را کاهش می دهد، اقتصادش را تقویت می کند، اما این قوی شدن باعث آسیب رساندن جدی به وضعیت اشتغال در کشورهای دیگر می شود. این عوامل در کنار هم منجر به تولید عدم تعادل در تجارت جهانی می شود که ممکن است اقدامات مشابه از سوی سایر کشورها به همین ابزار یعنی کاهش ارزش پول متوسل شوند (در این زمان عبارت جنگ را می توان به معنای واقعی به کار برد)، درمرحله اول طبیعی است که شرایط برای همه یکسان خواهدشد و آثار مثبت این اقدام رنگ می بازد، بنابراین تنها آثار سوء و زیان های چنین اقدامی بر جای خواهدماند، تولید حجم گسترده ای از پول و افزایش قیمت ها در ابعاد جهانی، از اصلی ترین زبان هایی است که در این شرایط، اقتصاد را در سطح بین الملل تحت تاثیر قرار می دهد.
این در حالی است که امروزه تورم غیرقابل کنترل به کابوسی برای اقتصاد جهان تبدیل شده است؛ تاریخ ثابت کرده که تورم بسیار زیاد می تواند منجر به ناآرامی های اجتماعی شود (ناآرامی هایی که حتی از اعتراض به بیکاری نیز شدیدتر خواهدبود)، حتی گاهی اوقات بروز جنگ واقعی نیز اجتناب ناپذیر می شود.
کدام کشورها در نظام پولی خود دست برده اند یا مشتاق به انجام چنین کاری هستند؟
برخی از کشورها علی رغم سلامت اقتصادشان، به صورت مصنوعی ارزش پول خود را نسبتا پایین نگه می دارند؛ مانند چین که به صورت مصنوعی ارزش یوان را پایین نگه داشته است تا بتواند شرایط را کنترل کند. وضعیت در سایر کشورهای آسیایی نظیر کره جنوبی و سنگاپور نیز به همین ترتیب است. در این فهرست می توان نام کشورهایی را نیز گنجاند که روی پول هایشان کار می کنند تا بیش از حد قوی نشوند، کشورهای تولیدکننده نفت و گاز نظیر عربستان سعود و روسیه از این جمله هستند، اما سبک دیگری از دخالت در پول ملی وجود دارد؛ مانند فرانک سوییس.
از آن جایی که فرانک سوییس به دلیل امنیت و اطمینان خاطری که درباره آن وجود دارد، درخواست کنندگان بسیار زیادی نیز خواهان آن هستند، بنابراین بدون تردید این کشور هم برای محافظت از اقتصادش، در شرایط پولی دخالت می کند.
در همین شرایط، پول های بسیار قوی نیز ممکن است به ابزارهای تغییر در شرایط پولی پناه ببرند؛ مانند ژاپن (سومین قدرت اقتصادی جهان) که در سال 2013 ارزش ین را به میزان قابل توجه و غیرمنتظره ای کاهش داد تا از «دام نقدینگی» رها شود؛ بیست سال رکود در رشد اقتصادی و تورم منفی مانند یک بمب ثروت هر کشوری را از بین می برد، بنابراین توکیو نیز از این زمان وارد بحث داغ «جنگ ارزی» شد.
ایالات متحده چطور؟
ایالات متحده نیز تا جایی که بتواند در وضعیت پولی خود دخالت می کند. تصمیم گیران امریکایی به شکلی عمل می کنند تا دلار را نیز نسبتا ضعیف نگه دارند (البته نه بسیار ضعیف، زیرا در این صورت احتمال از بین رفتن برتری دلار وجود دارد) و به این ترتیب از رشد اقتصادی شان حمایت کنند.
برای دستیابی به این هدف، فدرال رزرو مانند ژاپن در سال 2013، مقدار بسیار زیادی نقدینگی به اقتصاد تزریق کرد و نرخ بهره بانکی را در حد صفر نگه داشت (نرخی که در ابتدای سال جاری 0.25درصد افزایش پیدا کرد) تا با انجام این اقدامات سرمایه گذاری دائمی، اشتغال و مصرف امریکایی ها تضمین شود. در نتیجه چنین شرایطی است که امریکایی ها می توانند از رفاهی نسبی برخوردار باشند، در حالی که کسری عظیم دولتی و بدهی های عمومی، گریبان این کشور را رها نکرده و می تواند شرایط بسیار خطرناکی را در ادامه با خود به دنبال داشته باشد.
چرا ناحیه یورو تا به حال اقدامی نکرده است؟
در این جنگ، اتحادیه پولی اروپا، استراتژی مسالمت آمیزانه ای را در دستور کارش قرار داده است. درواقع، این اتحادیه انتخاب دیگری ندارد، زیرا بانک مرکزی اروپا، توجه و تمرکز خود را به کسری ها و بدهی های عمومی اش معطوف کرده است. این بانک رشد اقتصادی را به منزله هدف در نظر نگرفته است (برخلاف فدرال رزرو)، در حالی که می تواند از ابزار «یورو» برای دستیابی به این رشد استفاده کند. در نتیجه، یورو نسبت به دلار قوی تر است (در حال حاضر نرخ تبدیل یورو به دلا ۱.۰۸ است، در حالی که این میزان در سال ۲۰۰۸ حدود ۱.۶۰بوده است).
شاید بتوان این مسیر را روشی برای تنبیه کردن اقتصاد ناحیه یورو دانست که به واسطه بحران صنعتی و اقدامات ریاضتی (برای حفظ دارایی های عمومی) تضعیف شده است. علاوه بر این که بانک مرکزی اروپا در ۳ دسامبر ۲۰۱۵ اعلام کرد تصمیم دارد. خرید اوراق قرضه عمومی و خصوصی را به حالت تعلیق درآورد.
برای بهبود روابط پولی بین الملل چه باید کرد؟
برای پاک سازی روابط پولی در سطح بین الملل، پیش از هر چیز باید جنگ ارزها را کنار گذاشت. برای رسیدن به این هدف، پیامی عمومی برای سران کشورهای صنعتی جهان وجود دارد که به این ترتیب ست: «باید از هرگونه کاهش ارزش پول ها برای رقابت جلوگیری کرد»، علاوه بر این باید به تعهدات خود نسبت به «تعیین نرخ ارزها در بازار» پایبند بمانند.
شش سال پیش یعنی در سال ۲۰۱۰ نیز چینی ها اقدام به کاهش شدید ارزش یوان در مقابل دلار امریکا کردند. از آن به بعد، پکن تا مدتی به افزایش تدریجی و امن پول خود رضایت داد، اما به دنبال کاهش رشد اقتصادی در سال های اخیر، بار دیگر مقامات این کشور تصمیم به کاهش ارزش پول ملی خود گرفتند. موضوعی که بار دیگر باعث بروز نگرانی های گسترده ای در ابعاد جهانی شده است.
پس از پایان توافق های «برتون وودز» (از سال ۱۹۴۴ تا ۱۹۷۳)، توافق های «پلازا» (۱۹۸۵) که برای مقابله با افزایش دلار در سال ۱۹۸۵ به تصویب رسید و پس از آن توافق «لوور» (در سال ۱۹۸۷)، فرانسه برای پایان دادن به مداخلات و نوسانات در بازار ارز، سال ۲۰۰۸ در جریان اجلاس گروه بیست، پیشنهاد یک جایگزین برای برتری اغراق آمیز دلار در جهان را مطرح کرد؛ دلاری که از سال ۱۹۷۱ به این سو دیگر قابل تبدیل به طلا نیست.
اگر در سال ۱۹۹۹، یورو به جریان نمی افتاد، دلار امروز به پادشاهی بی رقیب و یکه تاز تبدیل شده بود و به این معناست که ایالات متحده می توانست به بهانه نجات تجارت جهانی، اصول و ضوابط مورد نظر خود را به سایر کشورها دیکته کند.
ارسال نظر