سنگفرش خیس خیابان زیر نور چراغها برق میزند و درخشش آن، صورت عابران را گلگون و شادمان جلوه میدهد. بخارهایی که از چرخ دستی اغذیه فروشان برمیخیزد با رایحه عطر عابران مخلوط میشود و بوی خاصی در فضا پراکنده میکند.
روزنامه ایران: سنگفرش خیس خیابان زیر نور چراغها برق میزند و درخشش آن، صورت عابران را گلگون و شادمان جلوه میدهد. بخارهایی که از چرخ دستی اغذیه فروشان برمیخیزد با رایحه عطر عابران مخلوط میشود و بوی خاصی در فضا پراکنده میکند. صدای چرخ درشکههای عبوری با نوای موسیقی ملایمی که از نقطهای نامعلوم پخش میشود، هارمونی خاصی ایجاد میکند. مردها در کت و شلوار اتوکشیده با چهرههایی موقر از کنار هم رد میشوند و گاهی کلاهها را به نشانه احترام برای هم بلند میکنند.
این، تصویری است از خیابان لاله زار. حدود سال ۱۳۳۰. همان وقتی که حسین رحمت اللهی ۲۲ ساله، چند سال بعدش یکی از معروفترین فروشگاههای کلاه دوزی و کلاه فروشی را در این خیابان معروف پایتخت دایر کرد. نخستین فروشگاه البته در خیابان ملت دایر شد و بعدی در لالهزار و این، آغاز پایهگذاری شغل آبا و اجدادی خاندان شد. نوری که از مغازهها به بیرون میتابد، خیابان را درخشان کرده، جوری که عابران حضور شب را نادیده میگیرند.
صدای عبور اتومبیلها و چرخ دستیهای باری با همهمه عابران و مغازه دارها درهم میآمیزد. این، تصویری از لاله زار است در سال ۱۳۹۵. بورس لوستر و چراغهای تزئینی. یکسر نور و روشنایی. کلاه فروشی رحمت اللهی اما همچون تکهای جا مانده از گذشته در راسته نورفروشان، به چشم میآید. مغازهای که از کف تا سقفش را کلاه چیدهاند. در انواع و اقسام متنوع؛ شاپو، نقاب دار، باد کوبهای روسی، ملوانی و باراتا که این آخری اتفاقاً این روزها خیلی پرطرفدار است.جلال و جواد، پسران خاندان رحمتاللهی، شغل پدر را ادامه دادند.
کلاهفروشی خیابان ملت بهارستان را جلال اداره کرد و خیابان لاله زار را جواد.
حمیدرضا رحمت اللهی، نوه حسین در کلاه فروشی خیابان لاله زار با حوصله مشتریها را راه میاندازد. اطلاعاتش از کلاه تکمیل است:«پدربزرگم این شغل را پایهگذاری کرد. 54 سال پیش. آن وقتها این حرفه رونق زیادی داشت. مردم از کلاه زیاد استفاده میکردند. دلیلش هم این بود که لباسهای رسمی به تن میکردند و با این لباسها باید کلاه سر میگذاشتند. خصوصاً کلاه شاپو. حالا اما فرهنگ کلاه سرگذاشتن بین مردم از بین رفته است. مشتریها هم با قبل خیلی فرق کردهاند. هم شکل و شمایل و هم تعدادشان. همانطور که گفتم قدیم تعداد مشتریها خیلی زیاد بود. الان تیپ لباس مردم اسپرتتر شده. استفاده از کلاه دیگر توجیهی ندارد. حالا بیشتر، جوانها برای خرید کلاه مراجعه میکنند.
خصوصاً کلاههای اسپرت مثل کلاه بیسبال و نقابدار. کلاههای کپ هم همیشه مشتری خودش را داشته. در حال حاضر اما کلاه باراتا خیلی طرفدار دارد.»دو مرد جوان تقریباً بیست دقیقهای هست مشغول امتحان کردن کلاه هستند. کلاهها را یکی یکی سرشان میگذارند و خودشان را در آینه ورانداز میکنند. به گفته خودشان برای قرتی بازی نیامدهاند کلاه بخرند. «از سر ناچاری است. به خاطر کچلی. عیبمان را میپوشانیم.» و بعد قاه قاه میخندند. قیمت کلاههای فروشگاه از 15 هزار تومان شروع میشود و تا 200 هزار تومان هم میرسد. کلاههای پوست، بالاترین قیمت را دارند؛ کلاههایی که دیگر مشتری چندانی ندارند مگر مردان پا به سن گذاشته که هنوز با خاطره زمستانهای سرد تهران، میخواهند سرشان را از گزند سرما محافظت کنند.
خیلی از انواع کلاهها تنها در ساخت سریالها کاربرد دارند. چند نفر را دیدهاید که در این دوره و زمانه کلاه شاپو سرشان بگذارند؟! «برای خرید کلاههای سریالهای کلاه پهلوی و شهرزاد به ما مراجعه کردند. بعضی مدلها دیگر واقعاً کاربرد ندارند. البته اینجور نیست که اصلاً مشتری نداشته باشند اما خیلی کم پیش میآید کسی برای خرید کلاه شاپو مراجعه کند. بعضی کلاهها میان قشر جوان مد میشود و در یک دورهای طرفدار پیدا میکند اما در کل، کلاهفروشی دیگر از رونق افتاده است.»
سایه عابران روی سنگفرش خیابان، بلند و کشیده به نظر میرسد. سایهها کش میآیند. بلند و بلندتر. موسیقی ملایمی در فضا پخش میشود. منبع صدا معلوم نیست. درشکهها پی در پی پُر و خالی میشوند. تصویری دور از لاله زار. حالا خیابان قدیمی پایتخت در پس روشنایی لوسترها و آویزها، برق میزند. بامیهفروش دورهگرد، سینی به سر از کنارم رد میشود. بوی شیرینی در مشامم میپیچد. «بامیه شیرین، قند و عسل...» مرد بامیهفروش صورت تکیده دارد و یک کلاه که معلوم نیست از کدام نوع است، بین سرش و سینی حائل شده؛ انگار تکهای جامانده از گذشتههای لاله زار.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر