زن جوان: فریب ظاهر و ثروت شوهرم را خوردم
شرایط ازدواج با خواستگاری که تکفرزند یک خانواده ثروتمند بود باعث فریب آن دختر جوان شد و سرانجام وی را به ایستگاه پایانی کشاند.
روزنامه ایران: شرایط ازدواج با خواستگاری که تکفرزند یک خانواده ثروتمند بود باعث فریب آن دختر جوان شد و سرانجام وی را به ایستگاه پایانی کشاند.
راهروی دادگاه خانواده شلوغ است و هر کدام از زنان و مردان در دنیای خود به سر میبرند. یکی عصبی است و فریاد میزند، دیگری گوشهای آرام ایستاده و اشک میریزد. وکلا با موکلهایشان گفتوگو میکنند و از روند پرونده میگویند. اما در همه این شلوغیها دختربچهای که عروسکی در دست دارد توجهم را حسابی جلب میکند.
رفتارش را زیر نظر میگیرم. نجوای کودکانه و دلنشینی دارد، عروسکش را محکم در آغوش میگیرد و برایش لالایی میخواند. در رؤیای شیرین خودش غرق است و هرازگاهی به دور و برش نگاهی میاندازد. بعد هم به طرف مادرش که روی نیمکت دادگاه نشسته میآید.
کنار زن جوان مینشینم و میخواهم از سرنوشتش بگوید. نگاه بیرمقی به من انداخته و دختر ۲ سالهاش را روی پاهایش میکشد و بعد هم آرام آرام برایش شعر میخواند. سپس رو به من میگوید: از کجا شروع کنم از ظاهرسازیهایی که چشمانم را کور کرد و دو دختر کوچولوام را بیپدر کرد یا از سادهلوحی و مطلقه شدنم.
زن ۲۷ ساله در تشریح ماجرای زندگیاش به خبرنگار «ایران» میگوید: کل آشنایی و ازدواجم با حمید به ۲ ماه نرسید. من منشی شرکت بودم و او برای استخدام نزد ما آمده بود. با اینکه از سوی مدیرم پذیرفته نشده بود ولی هر بار به بهانههای مختلف وارد شرکت میشد و سر صحبت را با من باز میکرد.
تا اینکه یک بار اعتراف کرد آمدنش به شرکت بهانه است تا مرا ببیند. از جسارتش جا خوردم ولی وقتی گفت از من خوشش آمده و میخواهد زن زندگیاش شوم خیلی خوشحال شدم. البته ناگفته نماند که در جریان این دیدارها من هم به او دل داده بودم و به همین خاطر وقتی خواستگاری کرد موضوع را با خانوادهام در میان گذاشتم و او همراه خانوادهاش به خانه ما آمدند.
حمید ظاهری برازنده و خوشتیپ داشت و خوش برخورد بود و تک فرزندی و ثروتمند بودنش نیز خوبیهایش را دوچندان میکرد و همه این معیارها باعث میشد همه فکر کنند خوشبخت شدنم حتمی است و بهترین شانس زندگی نصیبم شده است. همان طور که زن جوان حرف میزند دخترک بازیگوش با دست صورت مادر را به سمت خودش میچرخاند تا توجه او را جلب کند.
زن جوان با بوسیدن دخترک او را آرام کرده و ادامه میدهد: اینکه هر دوی ما در شمال شهر زندگی میکردیم ولی از لحاظ مالی آنها خیلی از ما بالاتر بودند و به مرور زمان همین موضوع برایم دردسرساز شد. درحالی که هرگز چنین فکری نمیکردم. من خیلی اصرار داشتم تا هرچه سریعتر با حمید ازدواج کنم به همین خاطر اختلافهایی که در زمان عقد و بر سر تعیین مهریه ایجاد شده بود برایم اهمیت نداشت و به حرف خانوادهام گوش نکردم.
همه فکر میکردند چون حمید ثروتمند است من عروسی باشکوهی با مهریه بالا میگیرم اما وقتی همه در عقد و جشن خیلی سادهام آمدند و فهمیدند که با مهریه ۱۴ سکه طلا به عقد تک پسر ثروتمند درآمدهام شوکه میشدند. ولی من حمید را برای وجود خودش دوست داشتم نه پول و ثروتش.
زن جوان با مرور خاطرات گذشته گفت: حتی قرار بود به جای گرفتن عروسی آنچنانی هزینه آن را خرج سفر خارجی کنیم اما بعد از برگزاری مراسم عقد خیلی ساده و بدون جشن عروسی تنها به چند شهر داخل کشور سفر کردیم و خبری هم از مسافرتهایی که وعدهاش را داده بود نشد.
زن دلشکسته ادامه داد متأسفانه من زندگیام را با وجود ثروت آنچنانی شوهرم و دو فرشته کوچولویمان باختهام چرا که حمید بیمسئولیت است و حالا که خدا دو دختر به ما داده میگوید من و بچههایم را نمیخواهد. چرا که او هر دوبار که متوجه شد فرزندمان دختر است ناراحت شد و گفت پسر دوست دارد. به همین خاطر سر هر مسألهای با من دعوا راه میاندازد. دائم هم پول و ثروت خود و خانوادهاش را به رخم میکشد؟
یا میگوید چرا چاق شدی؟ باور کن با بیمنطقیهایش کلافهام کرده. دائم در رژیم هستم تا وزن ایده آل همسرم را به دست بیاورم ولی افسوس که تلاشهایم برای حفظ زندگیمان بیفایده است. او ۵ ماه است که ما را ترک کرده و از خانه رفته. البته گهگاهی دخترانمان را میبیند. در آخرین دیدارمان هم گفت: دیگر حاضر به ادامه زندگی مشترک نیست. حالا هم نمیدانم سرنوشت دختران کوچولویمان چه میشود. باید کار پیدا کنم و...
حالا هم منتظرم تا قاضی صدایم کند و ببینم پروندهام در چه مرحلهای است؟ چرا که از شوهرم به خاطر نپرداختن نفقه و مخارج بچهها شکایت کردهام. اما افسوس که....
راهروی دادگاه خانواده شلوغ است و هر کدام از زنان و مردان در دنیای خود به سر میبرند. یکی عصبی است و فریاد میزند، دیگری گوشهای آرام ایستاده و اشک میریزد. وکلا با موکلهایشان گفتوگو میکنند و از روند پرونده میگویند. اما در همه این شلوغیها دختربچهای که عروسکی در دست دارد توجهم را حسابی جلب میکند.
رفتارش را زیر نظر میگیرم. نجوای کودکانه و دلنشینی دارد، عروسکش را محکم در آغوش میگیرد و برایش لالایی میخواند. در رؤیای شیرین خودش غرق است و هرازگاهی به دور و برش نگاهی میاندازد. بعد هم به طرف مادرش که روی نیمکت دادگاه نشسته میآید.
کنار زن جوان مینشینم و میخواهم از سرنوشتش بگوید. نگاه بیرمقی به من انداخته و دختر ۲ سالهاش را روی پاهایش میکشد و بعد هم آرام آرام برایش شعر میخواند. سپس رو به من میگوید: از کجا شروع کنم از ظاهرسازیهایی که چشمانم را کور کرد و دو دختر کوچولوام را بیپدر کرد یا از سادهلوحی و مطلقه شدنم.
زن ۲۷ ساله در تشریح ماجرای زندگیاش به خبرنگار «ایران» میگوید: کل آشنایی و ازدواجم با حمید به ۲ ماه نرسید. من منشی شرکت بودم و او برای استخدام نزد ما آمده بود. با اینکه از سوی مدیرم پذیرفته نشده بود ولی هر بار به بهانههای مختلف وارد شرکت میشد و سر صحبت را با من باز میکرد.
تا اینکه یک بار اعتراف کرد آمدنش به شرکت بهانه است تا مرا ببیند. از جسارتش جا خوردم ولی وقتی گفت از من خوشش آمده و میخواهد زن زندگیاش شوم خیلی خوشحال شدم. البته ناگفته نماند که در جریان این دیدارها من هم به او دل داده بودم و به همین خاطر وقتی خواستگاری کرد موضوع را با خانوادهام در میان گذاشتم و او همراه خانوادهاش به خانه ما آمدند.
حمید ظاهری برازنده و خوشتیپ داشت و خوش برخورد بود و تک فرزندی و ثروتمند بودنش نیز خوبیهایش را دوچندان میکرد و همه این معیارها باعث میشد همه فکر کنند خوشبخت شدنم حتمی است و بهترین شانس زندگی نصیبم شده است. همان طور که زن جوان حرف میزند دخترک بازیگوش با دست صورت مادر را به سمت خودش میچرخاند تا توجه او را جلب کند.
زن جوان با بوسیدن دخترک او را آرام کرده و ادامه میدهد: اینکه هر دوی ما در شمال شهر زندگی میکردیم ولی از لحاظ مالی آنها خیلی از ما بالاتر بودند و به مرور زمان همین موضوع برایم دردسرساز شد. درحالی که هرگز چنین فکری نمیکردم. من خیلی اصرار داشتم تا هرچه سریعتر با حمید ازدواج کنم به همین خاطر اختلافهایی که در زمان عقد و بر سر تعیین مهریه ایجاد شده بود برایم اهمیت نداشت و به حرف خانوادهام گوش نکردم.
همه فکر میکردند چون حمید ثروتمند است من عروسی باشکوهی با مهریه بالا میگیرم اما وقتی همه در عقد و جشن خیلی سادهام آمدند و فهمیدند که با مهریه ۱۴ سکه طلا به عقد تک پسر ثروتمند درآمدهام شوکه میشدند. ولی من حمید را برای وجود خودش دوست داشتم نه پول و ثروتش.
زن جوان با مرور خاطرات گذشته گفت: حتی قرار بود به جای گرفتن عروسی آنچنانی هزینه آن را خرج سفر خارجی کنیم اما بعد از برگزاری مراسم عقد خیلی ساده و بدون جشن عروسی تنها به چند شهر داخل کشور سفر کردیم و خبری هم از مسافرتهایی که وعدهاش را داده بود نشد.
زن دلشکسته ادامه داد متأسفانه من زندگیام را با وجود ثروت آنچنانی شوهرم و دو فرشته کوچولویمان باختهام چرا که حمید بیمسئولیت است و حالا که خدا دو دختر به ما داده میگوید من و بچههایم را نمیخواهد. چرا که او هر دوبار که متوجه شد فرزندمان دختر است ناراحت شد و گفت پسر دوست دارد. به همین خاطر سر هر مسألهای با من دعوا راه میاندازد. دائم هم پول و ثروت خود و خانوادهاش را به رخم میکشد؟
یا میگوید چرا چاق شدی؟ باور کن با بیمنطقیهایش کلافهام کرده. دائم در رژیم هستم تا وزن ایده آل همسرم را به دست بیاورم ولی افسوس که تلاشهایم برای حفظ زندگیمان بیفایده است. او ۵ ماه است که ما را ترک کرده و از خانه رفته. البته گهگاهی دخترانمان را میبیند. در آخرین دیدارمان هم گفت: دیگر حاضر به ادامه زندگی مشترک نیست. حالا هم نمیدانم سرنوشت دختران کوچولویمان چه میشود. باید کار پیدا کنم و...
حالا هم منتظرم تا قاضی صدایم کند و ببینم پروندهام در چه مرحلهای است؟ چرا که از شوهرم به خاطر نپرداختن نفقه و مخارج بچهها شکایت کردهام. اما افسوس که....
پ
نظر کاربران
نصف دارای مرد به قانون به زن میرسه انشاالله که قاضی یه حکم عادلانه خوب به نفع خانم بده انشاءالله
نصف دارای مرد طبق قانون به زن میرسه ...
امیدوارم درس عبرتی بشه واسه دخترای پول پرست
اولا بسیارمتاسفم به خاطردوفرشته معصوم وبی پناهی مادرشان ثانیا،.عشقهایی کزپی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود. حضرت مولانا
اخه بی همه چیز حالا دختر یا پسر مگه فرق میکنه خاک تو سرت کنم با اون پولت.
ایراد بنی اسرائیلی که میگن حکایت این عاااقا شده .. مرد زندگی نیست دردش به جنسیت بچه نیس..
درود برتو لعنت براون پسربیشعور اینا بیغیرتن تعصب ندارن متاسفم
بنظرمن این خانوم فقط بخاطرپول بااون اقاازدواج کرده هراشتباهی یک تاوانی دارد
متاثر شدم برای اون دو تا فرشته کوچولو اخه بنیان خانواده سست که میشه دخترها خیلی اسیب پذیرن
... عالم توی سره همچینی پدری کنم والا بوخدا
متاسفانه در جامعه ی امروز ی ما پول حرف اول رو برای یه عده میزنه ... ولی در کنار پول آرامش صداقت و حمایت هم لازمه ی یک زندگی مشترک هست .... وقتی که یک مرد براش مهم نباشه بعد خودش چی به سر فرزندان خردسالش میاد مسلما میشه گفت ایشون پول رو داره ولی شعور حمایت از خانواده رو نداره ... صد البته که دختر با پسر هیچ فرقی نداره . ولی هنوز در خیلی از اقلیت ها و شهرهای کشور برای بعضی از خانواد ها فرزند پسر بسیااار حائز اهمیته. .. انشالله که خداوند متعال چشمی برای دیدن و عقلی برای فکر کردن به بندگانش بده تا به خطا نرن و بنیان خانواده رو از هم نپاشونن..... روزتون بخیر و سایه اتون مستدام
شورای حل اختلاف رو دریابید.خیلی بی انصافیه
ایشالا درست بشه
واقعا ثروت جذابیت های ادم رو دوبرابر میکنه؟
پسران نعمتند و دختران خوبی. خداوند به خوبی ها ثواب میدهد و از نعمتها سوال میکنند.
منم شوهر میخوام پولم نداشته باشه مهم نیست فقط خوش تیپ باشه
پاسخ ها
دیوانه ای مگه بشین راحت زندگیتو بکن
واقعا برات متاسفم سانسورچی تو که اینجوری نبودی
مردی که تک فرزند بوده مطمئنا برایش دختر یا پسر فرقی نمیکند تازه دختر همیشه برای پدر عزیز تر است ,خانم باید قصهء دیگه ای بسازد, دوستان یک طرفه به قاضی نروید
زن در طمع ثروت شوهر اون وقت با ١٤ سكه مهريه؟ والا اين مدلي اش رو نديده بوديم
پاسخ ها
ببخشید اشتباه منفی دادم
اگه زن برای پول همسر این مرد میشد حتمایه مهریه آنچنانی برای خودش در نظر میگرفت و اون آقایی که میگه برای مرد ثروتمند دختر و پسر فرقی نداره از کجا به این نتیجه رسیده یعنی واقعا با کدوم منطقی یه همچین حرفی رو میزنه من نمیدونم تفکر عصر حجری چه ربطی به پول دار بودن داره پول فهم وشعور نمیاره
چقدر بعضی از نظرات مغرضانه اس واقعا متاسفم
این خانم اگه دنبال پول بود با مهریه 14 سکه زن اون مرد نمیشد
آره با نظر مینا جان موافقم ولی زنی که بخواد بخاطر پول ازدواج کنه زن نیست