وقتی عینک و سیگار نشانه روشنفکری بود
رضا کیانیان در دیداری دوستانه با مردم از خاطرات نوجوانیاش، جایگاه سینمای ایران در جهان، کارکرد نقشهای منفی و ... گفت.
کتابفروشی آینده در شصت و دومین نشست خود، با همراهی مجله بخارا، میزبان رضا کیانیان بازیگر سینما، نویسنده، مجسمه ساز، عکاس و طراح صحنۀ ایران بود.
در این نشست که با همراهی دکتر شکیبی و هارون یشایائی و با اجرای علی دهباشی سردبیر بخارا برگزار شد، کیانیان در آغاز سخنان خود گفت: زمانی که به من گفتند به اینجا بیایم، متعجب شدم زیرا هیچگاه به اهمیت کاری که انجام میدهم، فکر نمیکنم چون هدف از انجام کار برای من، تنها کشف راههای جدید و لذت از این کشف است؛ بنابراین هیچگاه به آثارم وابسته نیستم و فکر نمیکنم کار مهمی بوده یا غیر مهم! به همین دلیل، وقتی کسی از من تعریف میکند، متعجب میشوم.
اعتیاد به کتابخوانی
بازیگر فیلم «خانهای روی آب» درباره آغاز فعالیت خود در زمینه نوشتن یادآور شد: سال سوم دبیرستان در گروه نمایش برادرم فعالیت داشتم. برادرم همیشه از ما میخواست همه حرفهایمان را بنویسیم و صحبتهای شفاهی را نمیپذیرفت. از سوی دیگر در فضای روشنفکری آن دوره آن دوره اگر کتاب نمیخواندیم، طرد میشدیم. در آن زمان تعریف روشنفکری دو وجه بیرونی داشت؛ عینک و سیگار! سیگار نشان میداد که خیلی خستهایم و بار عظیمی از جهان بر دوش ماست! خب، سیگاری شدم! اما چهار سال است که ترک کردهام.
کیانیان با یادآوری خاطرهای از یکی از معلمانش که باعث تشویق او به کتاب خواندن شده بود، اضافه کرد: آن تشویق و حضور در دنیای روشنفکری، باعث شد کتابخوان شوم و به آن اعتیاد پیدا کردم اما چیزی که سبب شد، بعدها بنویسم، این بود که همیشه در ذهن من نسبت به جهان پیرامونم، سئوال ایجاد میشود و برای پیدا کردن آن جواب، طبق سنت گذشتۀ خود، مینویسم و میدانم هنگامی که حرفی در ذهنم وجود دارد، سازماندهی نشده و زمانی نظام مییابد که از ذهن من خارج شود و بیرون و جدای از من، باشد.
او با به یاد آوردن خاطراتی از دوران نوجوانیاش اضافه کرد: آن زمان شبها در حیاط یا پشت بام، بر روی تختهای چوبی میخوابیدم و به آسمان پرستاره نگاه میکردم و نمیفهمیدم ته آن کجاست و از وحشت آن عظمت، گریهام میگرفت. جهان به این کوچکی که محدوده زندگی ماست، نیست. باید خیلی وسیعتر باشد و بسیاری پردهها وجود دارند که ما باید آنها را کنار بزنیم و واقعیتها و موضوعات جدید را مشاهده کنیم. در این مدت زمان کوتاه، آیا فرصت میکنیم چنین کاری را انجام دهیم؟ و چون دوست دارم که بدانم بعدش چه میشود، پیش میروم. زندگی، مثل کوهنوردی است که وقتی حرکت میکنیم، گمان میبریم قلهای را فتح کردهایم، اما قلۀ دیگری میبینیم و هیچگاه این قلهها تمام نمیشوند تا اینکه ما را از نفس میاندازند. راه زندگی هم همین گونه است و پر از چراها که ما را به جلو میراند و میراند تا روزی که از نفس بیفتیم.
نقد ساختاری بهجای محتوایی
نویسنده کتاب «تحلیل بازیگری» که از ۲۰ سال پیش نگارش درباره بازیگری را در مجلات سینمایی مانند «فیلم» آغاز کرده است، با اشاره به بیتوجهی نقدهای هنری به عناصر سازنده یک اثر و تمرکز بیش از حد بر نقدهای محتوایی، ادامه داد: اگر فقط محتوا را نقد کنیم، هیچگاه سینما و تئاتر ما رشد نخواهد کرد چون نمیدانیم قدم بعدی چیست! در نتیجه، نوشتن مطلب، در روزنامهها و مجلات را با عنوان چیستی نقد ساختاری آغاز کردم و مقالاتی مینوشتم تا بتوانم نقد ساختاری را تحلیل و معرفی کنم. در دانشگاههای جهان، بازیگری یک کرسی دارد چرا که بازیگری، به علاوه خلاقیت و مسائل هنریاش، یک علم و فن است. در نتیجه باید بتوان این موضوع را تحلیل کرد. دیگر دوران نقدهای عجیب آن دوران گذشته است، دورۀ امروز، دورهای است که در آن هر کاری با دلیل انجام میشود.
کیانیان یادآور شد: اولین نقد خود را بر فیلم «کیمیا» نوشتم که موضوع آن تحلیل بازی خودم در این فیلم بود. همان زمان، عدهای با تمسخر میگفتند که این را ببین! نشسته و از خودش تعریف میکند! با خود فکر کردم که اگر قرار است به حرف آنها گوش دهم، یکی شبیه خود آنها، خواهم شد؛ در نتیجه حرف کسی را در زندگی گوش نمیدهم، گرچه صحبتهای همه را میشنوم.
مداد یا خودکار؟
کیانیان درباره ابزاری که برای نوشتن استفاده میکند، توضیح داد: بارها تصمیم گرفتم که با خودنویس بنویسم. چون سرعت نوشتن را پایین میآورد و باعث میشود خوش خط باشم اما حوصلهام سررفت! خودکار بر میدارم و مینویسم اما وقتی میخواهم نوشتۀ خود را در بخشهایی، تصحیح کنم، میبینم که کاغذم سراسر، خط خطی است. در نتیجه بیشتر با مداد مینویسم، چرا که مداد را میشود پاک کرد اما وقتی مینویسم ذهنم جلوتر از دستم حرکت میکند و در نتیجه اولش سعی دارم که خوش خط باشد ولی اواخرش خودم هم نمیتوانم، دستخطم را بخوانم و به نوعی سرآخر شبیه کد گذاری میشود که بعضی وقتها از همسرم، میپرسم این چیست و او کشف رمز میکند.
دو جریان سینمایی؛ ایران و آمریکا
بازیگر فیلم «ماهی هم عاشق میشوند» در بخش دیگری از این نشست، درباره جایگاه سینمای ایران در جهان گفت: در دوران معاصر، ایران را با سینمایش میشناسند. در گذشته، ایران با شعر مطرح بود. امروز به هر کشوری که سفر میکنیم، وقتی میگوییم از ایران آمدهایم، میگویند: "کیارستمی؟" خب کیارستمی پرچم ماست و ما با از دست دادن ایشان، پرچم و هویتمان را نباید از دست بدهیم. وقتی شنیدم که آقای کیارستمی فوت کردهاند، این خبر را باور نداشتم. چون ایشان هم موجودی بود پر از سوال و پر از آینده و به هیچ یک از آثارش وابسته نبود و همیشه به خلق آثار بعدی خود، میاندیشید. ما از این اشخاص، کم داریم.
کیانیان ادامه داد: در جهان امروز دو جریان سینمایی وجود دارد؛ یکی امریکا و دیگری ایران. حرف بزرگی است اما برای این تئوری، دلیل دارم و حداقل میتوانم با مطرح کردن آن، در ذهنها، سوال ایجاد کنم. سینمای امریکا، سینمای امریکاست و همه هم آن را میشناسیم اما سالها پیش اکثر کشورهای اروپایی، سینمای مستقل داشتهاند و در آسیا، ژاپن، سینمای مستقل بزرگ و حیرت انگیزی داشت اما سالهاست دیگر خبری از این سینماها نیست. اینها در برابر سینمای امریکا شکست خوردند؛ یعنی همان تهاجم فرهنگی در کنار تهاجم مالی، باعث شد که این کشورها دیگر جریان سینمای مستقل نداشته باشند و حالا اگر بخواهند فیلم بسازند، مجبورند که فیلم امریکایی بسازند اما جریان سینمایی ایران، هیچگاه، قطع نشد.
وی با اشاره به شکلگیری موج نو سینمای ایران در اواخر دهه ۴۰، افزود: با آمدن کارگردانهایی مثل تقوایی و مهرجویی، کیمیاوی و کیمیایی، فرمانآرا و ... سینمایی پدیدار شد که با سینمای قبلی ما که نامش فیلم فارسی بود، تفاوت داشت. در واقع حالا فیلمها با نگاه جزیینگر به مسائل اجتماعی مینگریستند و به بررسی آن میپرداختند. گرچه زمینههایی از گذشته، همچون کارهای آقای گلستان و فرخ غفاری وجود داشت. در این دوره، اتفاقی در بازیگری و فیلمنامه نویسی افتاد.
نگاه مثبت به نقش منفی
کیانیان اضافه کرد: قبلها بازیگران سینمای ایران مشخص و شخصیتها ثابت بودند. اشخاصی چون فردین و ... نقشآفرینی ثابتی داشتند اما از این زمان به بعد، فیلمها پر از کاراکترهای جدید بودند، کارگردان مجبور بود به دنبال بازیگرانی برود که بتواند آن شخصیتها را بازآفرینی کند و این توانایی تنها در بچههای تئاتر بود، چون بچههای نمایش، ایفاگر نقشهای ثابتی نبودند و این موج نو تا به امروز ادامه دارد.
کیانیان درباره جایگاه نقش منفی در سینما توضیح داد: موتور محرک قصه و فیلم، نقش منفی است. نقش مثبت، تنها مثبت است مثل فیلم «بتمن» تیزهوش است و قدرت بدنی خوبی دارد و جز این دارای هیچ شاخصۀ دیگری نیست. باقی تروکاژ است که ما را به هیجان وا میدارد. ولی بتمن وقتی بتمن میشود که با شخصیت منفی مبارزه کند و او را شکست دهد و اگر نتواند در مقابل او بایستد، دیگر بتمن نیست. مهم تَر از او نقش منفی فیلم است.
وی اضافه کرد: اگر بتوانیم نقش مثبت را کمی به نقطۀ تعادل و واقعیت نزدیکتر کنیم و در واقع آن را آدم کنیم، یعنی اگر آدم خوبی است، ضعفهایی و اگر آدم بدی است، خوبیهایی هم داشته باشد، به نتیجۀ مطلوب خواهیم رسید. این یک کار معاصر و مدرن است. امروز جیمز باندها کمی به نقطه تعادل نزدیکتر میشوند و گاهی کتک هم میخورند. این چیزی است که من دوست دارم. وقتی، هر نقشی، چه مثبت و چه منفی را بازی میکنم، به سمتی پیش میروم که نزدیک به آدم و نزدیک به واقعیت باشد. یعنی اگر خوب است بدی و اگر بد است خوبی داشته باشد.
وی ادامه داد: نقش منفی را بیشتر دوست دارم و بیشتر نقشهایی که داشتهام هم، منفی بوده است. در حالی که شما مرا در چهرۀ منفی به خاطر ندارید! چون منفی به معنای عامش نیست. قبلترها کسی که نقش منفی بازی میکرد، در خیابان مورد هجوم و کتک قرار میگرفت. مثل بازیگر نقش شمر در تعزیه. چون تماشاگران، باور میکردند او آدم بدی است اما من کاری میکنم که شما نتوانید در بد بودن یا خوب بودن نقش، قضاوت صد در صدی داشته باشید. من نقش را شبیه خود شما میکنم.
ارسال نظر