کارگردان زن هلندی: دلم میخواهد در ایران باشم
نمایش «کروماکی» میگوید مدتها درگیر موضوع مهاجرت بوده است و میخواسته تجربهای با تماشاگران درباره این واقعیت داشته باشد.
تماشاگران یک به یک وارد سالن میشوند و از آنها پرسیده میشود میخواهد به کدام کشور و شهر مهاجرت کنند.
با ارائه شماره تلفن عکسی از تماشاگران گرفته میشود و راهی سالن نمایش میشوند. مخاطبان میتوانند روی دشکچه یا صندلی بشکه مانندی که به همراه میبرند در هرجای سالن که میخواهند، بنشینند.
هیچکس ذهنیتی از نمایش ندارد و در کاتالوگ نمایش یادداشتی از کارگردان وجود دارد که در بخشی از آن نوشته است: «این پرفورمنس به عنوان یک آزمایش با استفاده از تئاتر برای تولید یک تجربه به جای داستان آغاز شده است. تمام کاراکترها در بخش هایی براساس مردم واقعی هستند و هدف این بوده که بخش کوچکی از سفر خود را به منظور ارائه به مخاطبان در یک نگاه اجمالی از تجربه ای از این وضعیت خلق کنند.»
تماشاگران با تردید به فضا و دیگر تماشاگران نگاه میکنند. به سختی میتوان همه بازیگران نمایش را تشخیص داد چرا که برخی لباسی معمولی بر تن دارند و میان تماشاگران نشستهاند. نمایش با پخش نریشنی از بلندگو آغاز میشود و این شروعی است برای شما تا تجربهای درباره مهاجرت غیرقانونی داشته باشید.
مارین ون هولک کارگردانی هلندی است که نمایش «کروماکی» را در خانه نمایش «دا» واقع در یوسف آباد روی صحنه برده است؛ نمایشی متفاوت از اجراهای روی صحنه که تماشاگر میتواند درکی متفاوت از آن داشته باشد.
با این کارگردان که چند سالی است ایران را برای زندگی انتخاب کرده، درباره چگونگی شکلگیری نمایش «کروماکی» و فضای آن به گفت و گو نشستهایم.
ایده «کروماکی» چطور شکل گرفت؟
من در همین سالن نمایش دا اجرایی دیدم و در همان اجرا بود که ایده نمایش به ذهنم رسید. مدتها بود درگیر موضوع مهاجرت بودم و به هر حال من در این سوی ماجرا یعنی هلند زندگی میکردم و بسیار درباره مهاجرت میشنیدم. این موضوع شبیه به یک پدیده و داستان شده بود در صورتی که واقعی بود و من میخواستم تجربهای با تماشاگران درباره این واقعیت داشته باشم.
چرا ایران را برای اجرا انتخاب کردید؟
من یک اروپایی هستم و ما همیشه به مهاجرت طور دیگری نگاه میکنیم. کشورهای ما مهاجرپذیر هستند. به همین دلیل میخواستم با بازیگران ایرانی کار کنم که به این اتفاق نزدیکترند و میتوانند خود را به جای آدمهای نمایشنامه بگذارند.
درک فضا مسلما برای شما نیاز به تحقیقات زیادی دارد. شما در این نمایش به نظر می رسد خود مهاجرت را تجربه کردید. برای این کار چه میزان تحقیق کردید؟
جستجوهای مدام کردیم. ماهها همه اطلاعات آدم هایی را که تجربه داشتند، بررسی کردیم. جستجوهای اینترنتی تفاوت زیادی با روایت آدمهایی داشت که خاطراتشان را به صورت شفاهی برای ما تعریف میکردند. تیم تحقیقاتی خوبی داشتم.
مرجان ادیبیان در هلند با پناهجویان کار میکند و اطلاعات زیادی داشت. بهترین دوستم در یونان که خیلی از جزییات را برایم تعریف کرد. در نهایت از آدمهای زیادی پرسیدم که تجربهشان هنگام مهاجرت چطور بود و خواستم با جزییات تعریف کنند. در واقع پرداخت به جزییات باعث نگاهی متفاوتتر و ارتباط بهتر با مخاطب میشد.
چرا از بازیگران عراقی، افغان یا سوری در کار استفاده نکردید؟
من میتوانستم به راحتی بازیگر افغان برای نمایش پیدا کنم، اما پیدا کردن عراقی و سوری کمی سخت بود و من تصمیم گرفتم تنها با ایرانیها کار کنم تا تماشاگر همان سفری را که بازیگران برای نزدیک شدن به آدمها انجام میدهند، تجربه کنند.
اگر از کسی استفاده میکردیم که تجربه مهاجرت داشته باشد تماشاگر کمتر با نمایش ارتباط برقرار میکرد.
پیش از این، جای دیگری هم این نمایش را اجرا کردهاید؟
خیر. این نمایش برای اولین بار است که روی صحنه رفته است.
چند ماه تمرین داشتید؟
سه ماه روی کاراکتر کار کردیم و یک ماه تکتک با بازیگران تمرین شد. یک ماه هم قبل از اجرا به سالن آمدیم و تمرین کردیم.
در کار شما آدم ها به فارسی حرف میزنند اما حرف هم را نمیفهمند؟ این اجبار بود یا شما نسبت به زبان این دید را دارید که ممکن است زبان یکسان باشد، اما آدم ها حرف هم را نفهمند.
راوی نمایش ما همه زبانها را میشناسد پس میخواستم تماشاگر خود را به جای او بگذارد. از طرف دیگر میخواستم ببینم میتواند تصور کند که کاراکترها به زبان عربی یا انگلیسی حرف میزنند.
به همین دلیل جزئیات کمی از شخصیتها در اختیار مخاطب گذاشتید؟ ۱۱ شخصیت در نمایش هست که ما از هر کدام اطلاعات اندکی داریم.
من نمیخواستم ۱۱ مونولوگ بگذارم تا آدمها گذشته و افکار خود را توضیح دهند. از این داستانها میتوان هزاران مورد در تلویزیون و جاهای دیگر شنید.
من نمیخواستم این آدمها را به صورت قربانی نشان دهم. شما در موقعیت قرار گرفتهاید و باید لحظه به لحظه زندگی کنید. مدرکی ندارید و قانونی هم وجود ندارد. میخواستم آدم ها را بشنویم و به آن ها نزدیک باشیم.
نمیخواستید از تماشاگران بازی بگیرید؟
تمام کارهایی که من پیش از این انجام دادم به صورت مشارکت تماشاگر در اجرا بوده است، اما در این کار می خواستم تجربه کنم که چطور میتوان دیوار چهارمی قرار داد که مخاطب در فضا باشد و خودش نداند که از او در نمایش استفاده میشود.
نمیشد در این نمایش از مشارکت تماشاگر استفاده کرد و مهم بود تنها بازیگران شخصیتها را با تمرکز بسازند.
دیالوگها در نمایشنامه نوشته شده بود یا فضا براساس بداهه گویی جلو میرفت؟
بیشتر بداهه گویی داشتیم. نغمه ثمینی برای نریشنها به ما کمک کرد و من صحنهها را به هم متصل کردم.
آروند دشت آرای چقدر به نمایش کمک کرد؟
خیلی کمک کرد. من به خاطر آروند به تهران آمدم و پروژهای را با هم شروع کردیم به نام «لندن، رم، تهران، آمستردام» که من هم در آن بازی کردم و قرار است مهر ماه اجرا داشته باشیم. این نمایش درباره تصور میان فرهنگها است. هر فرهنگی چه تصویری از دیگری دارد؛چیزی که در این نمایش هم برای من دغدغه بود.
این حجم آدمهایی که از جان خود برای مهاجرت میگذرند مسلما تصویری بزرگ در ذهن دارند. تصویری که ما هم از آن طرف به این طرف داریم. درباره مهاجران ما تصویری داریم که به نظرم باید از بین برود.
نظر کاربران
من حاضرم با کمال ميل جامو باتو عوض کنم!! خوشي دلت زده!!!؟