ناگفته هایی از غنی سازی هسته ای ایران
به جرأت میتوان گفت کسی در ایران نیست که در جریان مسائل مربوط به غنیسازی هستهای این کشور نباشد، اما این صنعت نیز مانند هر صنعت دیگری، ناگفتههای بسیاری دارد.
زمانی که قرار بود غنیسازی را آغاز کنیم، هیچ اطلاعات دقیق و کاملی از چرخه غنیسازی هستهای در اختیار نداشتیم. فقط تعدادی نقشه و اسناد از پاکستان، همراه ماشینآلات هستهای وارد شده از آن کشور، در اختیار ما قرار گرفته بود. در اینترنت هم هیچ مقاله یا اطلاعاتی موجود نیست که شما بتوانید از آنها بهرهبرداری کنید. از طرفی نیز بهدلیل نبود تجربه غنیسازی هستهای، کسی متوجه محتوای اسناد پاکستانی نمیشد.
و یک سال بعد پلمبها برداشته میشود و حال دیگر زمان آزمون تحقیقات شماست!
بله. در سال ۱۳۸۴ و پس از برداشتهشدن پلمبها توانستیم در ساختمان شماره هشت سایت نطنز و در پایلوت برخی از آزمایشها را انجام دهیم.
بازگردیم به اولین ملاقات شما و چرخه غنیسازی هستهای.
پس از آنکه پایلوت را از نزدیک دیدیم ما را به اتاق کنترل بردند و سیستم مانیتورینگ را بررسی کردیم. سیستم مانیتورینگ همان سیستمی است که در سایر شرکتها از قبیل پالایشگاه و پتروشیمی نیز استفاده میشود و با آنها میتوانیم کنترل دستگاهها را در دست گیریم. در آنجا نیز مشکلی وجود داشت و آن تسلط نداشتن بر همه قسمتها بهصورت همزمان بود.
آن مشکل را چگونه برطرف کردید؟
یک زنجیره غنیسازی، شامل ۱۵ مرحله است که در ۴۷ ردیف قرار دارند و در آن زمان همه ۴۷ ردیف در یک صفحه کنترل نمیشد، بلکه برای کنترل هر صفحه شما میبایست تنها همان را انتخاب و کنترل میکردید، غافل از آنکه امکان داشت در هنگام کنترل ردیف ۴۰، در همان لحظه حادثهای در ردیف دیگری اتفاق بیفتد و شما متوجه آن نشوید که این مشکل بزرگی بود و در زمانی که ما تنها ۴۰۰ عدد ماشین داشتیم، کنترل ماشینها و جلوگیری از تخریب ـ CRASHـ آنها عملیات حیاتی بهشمار میرفت، بنابراین اولینگام، اصلاح این کاستی بود که پس از مدتی تحقیق و مطالعه، ابتدا سیستم کنترل را در هفت صفحه جمعآوری کردیم و پس از آن، بالاخره توانستیم این اقدام را عملی کرده و سیستم کنترل تمام ۴۷ ردیف را در یک صفحه قرار دهیم. این سیستم، همان سیستم مانیتورینگی است که در تلویزیون بارها نشان داده شده که در سایت نطنز موجود است.
گروه شما چند نفر بود؟
ما ۱۶ نفر مهندس بودیم که با یک روحیه همکاری و با اتحاد، کارها را پیش میبردیم. چیزی که کمتر در سازمان انرژی اتمی آن زمان شاهدش بودیم و این موضوع نیز باعث شهرت گروه ما در سایت نطنز شده بود و ما را با نام «فرایندیها» میشناختند. آن زمان بهدلیل اینکه فعالیتهای عملیاتی نداشتیم، تنها وقت ما صرف کارهای مطالعاتی و ترسیم نقشههای عملیاتی میشد. یکی از اعضای این تیم نیز شهید مصطفی احمدی روشن بود.
یکی دیگر از آن مشکلها نمونهگیری بود. هنگام غنیسازی، گازهای غنی شده از لولهها عبور میکنند تا در طلای سرد جمعآوری شوند. در این میان، مقدار کمی از آن گازها گرفته میشود تا در آزمایشگاه کنترل شده و میزان غنای صورت گرفته را مشخص کند. در آن دوران بارها اتفاق میافتاد که در هنگام نمونهگیری، یک اشتباه کوچک رخ میداد و بهتبع آن، کل زنجیره با مشکل مواجه میشد که البته این مشکل نیز با صرف زمان قابل توجه و مطالعه روند نمونهگیری، حل شد و امروز یک کار بسیار آسان بهشمار میرود.
پس از برداشته شدن پلمبها، ماجرای خرابکاریها آغاز میشود. برخی از آنها را برای ما عنوان میکنید؟
یکی از اولین خرابکاریها، مشکلاتی بود که در شیرهای خریداری شده برای ماشینآلات غنیسازی و در شرایط خلاء، بهوجود آورده بودند. در آن هنگام، سازمان انرژی اتمی بهصورت مستقیم اقدام به خرید تجهیزات نمیکرد، بلکه بازرگانانی بودند که در قالب پیمانکار، این خریدها را انجام میداند. از سویی، سرویسهای اطلاعاتی نیز این بازرگانان را شناسایی کرده و هنگامی که متوجه شدند آنها بهدنبال آن شیرها برای خرید هستند، شیرهای دستکاری شده را به آنها فروختند. این شیرها بهگونهای بودند که در هنگام آغاز کار زنجیره، هوا را وارد آن کرده و با ورود هوا به زنجیره، باعث از بین رفتن همه 164 ماشین موجود در زنجیره میشدند.
چگونه متوجه این خرابکاری شدید؟
یک روز که در حال کنترل یکی از شیرها بودیم متوجه یک نقطه بسیار کوچک سیاه رنگ در داخل شیر شدیم، ابتدا فکر کردیم مقداری رنگ است که به شیر چسبیده شده، اما با یک سوزن کوچک آن را کنترل کردیم و دیدیم سوزن به راحتی وارد آن میشود. متعجب شدیم. تا آنجایی که دانش مختصر آن دوران ما در زمینه غنیسازی به ما آموخته بود، این سوراخ کوچک در داخل این شیرها جایی نداشت، پس آن را بریدم و متوجه شدیم یک سنسور در داخل شیر قرار گرفته که وظیفه آن این است که در هنگام راهاندازی زنجیره، پس از شناسایی، هوا را وارد چرخه کند.
برای برطرف شدن این مشکل چه کردید؟
شیر دیگری غیر از این شیرها نبود. یا باید متوقف میشدیم یا آنکه با یک ترفند به فعالیت خود ادامه میدادیم. راهحل هم آسان بود، تنها یک نقطه جوش کوچک میتوانست سنسور را از کار بیندازد. پس همه شیرها را با نقطه جوش ترمیم کردیم. البته باید عنوان کنم که ما تنها از شیطنتهای خارجی رنج نمیبردیم، بلکه شیطنتهای داخلی نیز وجود داشت.
منظور شما از این شیطنتهای داخلی چیست؟
برخی نمیخواستند ما کار را به سرانجام برسانیم. دلیلشان هم این بود که میخواستند کار به نام خودشان تمام شود، نه فرد دیگری. تا جایی که حتی یکبار شهید احمدی روشن که شخصیت بیپروایی داشت از برخورد آنها ناراحت شد و گفت: «گر تو بهتر میزنی، بستان بزن». آنها نیز از این حرف، هم ناراحت شدند و هم میدانستند کس دیگری نیست که به این اندازه در زمینهی مورد بحث تجربه کسب کرده باشد.
آیا تجربه دیگری نیز از شیطنتهای داخلی داشتهاید؟
یک روز، مدیر عامل وقت پادمان آمد و یک نقشه به من نشان داد و گفت بهنظر شما این نقشه کجاست؟ نگاهی به آن انداختم و گفتم این نقشه سایتی است که در آن میخواهند بمب تولید کنند. این را که به او گفتم، تشکر کرد و رفت و من نمیدانستم این نقشه سایت فوردوست؛ چراکه تا آن زمان نمیدانستم سایت فوردو در حال تاسیس است. پس از مدتی، در یک جلسه مشترک او به من گفت که این نقشه را برای فوردو طراحی کردهاند. این در حالی بود که قرار ما تولید سلاح اتمی نبود و این را من به پای شیطنت افرادی میگذارم که میخواستند برای ما مشکل ایجاد کنند. بلافاصله پس از آن جلسه ما اقدامات مناسب جهت برطرف کردن این مشکل را آغاز کردیم و پیش از آنکه آژانس بگوید ایران سایت فوردویی دارد و بهوسیله آن برای ما مشکلی ایجاد کند، آقای دکتر احمدینژاد، دو روز پیش از آن و بهصورت رسمی در سازمان ملل اعلام کرد که ما سایت فوردو را راهاندازی کردهایم و دربهای آن به روی بازرسان آژانس باز است.
بپردازیم به ادامه ماجرا...
بالاخره زمان راهاندازی و گازدهی یک زنجیره تک ماشینه شد. در آن زنجیره ما توانستیم تجربههای بسیار زیادی کسب کنیم. برای مثال ما گمان میکردیم برای کنترل دقیق میبایست در کنار دستگاه حضور داشته باشیم و همانجا مانیتورها را کنترل کنیم. حال آنکه سروصدای زیاد ماشینها بسیار آزاردهنده بود که پس از مدتی متوجه شدیم نیازی به این کار نیست و از راه دور نیز میتوان همه این کارها را انجام داد.
تمام اقدامات ما زیر نظر دوربینهای آنها صورت میگرفت. از طرفی خود آنها نیز هر سه روز یکبار میآمدند و بازرسی حضوری داشتند. البته باز کردن هر بار پلمب سیلندرها نیز برعهده آژانس بود. یعنی آنکه میآمدند پلمب را باز میکردند تا ما بتوانیم سیلندر را وارد اتوکلاب کنیم، پس از ورود نیز مجددا آن را پلمب میکردند که ما نتوانیم خودمان بهصورت مستقل این کارها را انجام دهیم. یک نکته جالب هم این بود که آنها به آقای مهندس آقازاده، مدیر وقت سازمان انرژی اتمی، گفته بودند که شما چگونه میتوانید با این سرعت کار کنید. تحلیل آنها این بود که ما کمتر از شش ماه نمیتوانیم مرحله تک ماشینه را پشتسر بگذاریم و وارد مرحله زنجیره شویم، اما ما کمتر از دو هفته این کار را انجام داده بودیم و این باعث شگفتی آنها شده بود.
و پس از آن نیز زمان زنجیره اصلی و غنیسازی مورد نظر شد.
بله. درست دو روز پیش از آغاز سال ۱۳۸۶ بود که ما زنجیره ۱۶۴ تایی را آغاز کردیم. آن زمان با وجودی که خوراک بسیاری به ماشینها میدادیم، اما به نتایج مورد نظر نمیرسیدیم و همه خوراکها بهجای غنیسازی تبدیل به پسماند میشد و ماشینهای بسیاری نیز، در حدود ۴۷ درصد کل ماشینهای موجود، در این میان آسیب دیده بودند. به همین دلیل در روز ۱۴ فروردین سال ۸۵ جلسهای برگزار شد و در آن به ما گفتند که مهندس آقازاده از روند کار راضی نیستند و خودشان میخواهند شخصا برای بازدید بیایند و تا زمانی که ایشان میآیند، باید دستگاهها را متوقف کنید.
و این اتفاق افتاد؟
خیر. همه ما شوکه شده بودیم. پس از این همه تلاش و فعالیت فرایند را متوقف کنیم؟ به هیچوجه نمیتوانستیم این موضوع را قبول کنیم. از طرفی در روزهای آخر عملکردی از زنجیره دیده بودیم که نشان میداد در حال نزدیک شدن به نتایج مورد نظر هستیم. من گفتم ۲۴ ساعت زمان بدهید، اگر شد که خدا را شکر و اگر هم نه، من از سازمان استعفا میدهم و میروم. این پیشنهاد من با حمایت دیگر همکاران روبهرو شد و مدیر وقت سایت نطنز را مجاب کرد که این زمان را به ما بدهد.
میانگین سنی دانشمندان هستهای ما چقدر است؟
در سال ۸۳، من بهعنوان بزرگترین آنها ۳۱ سال سن داشتم و بقیه بین ۲۳ تا ۳۰ سال داشتند.
و امروز میانگین سنی دانشمندان ما چقدر است؟
امروز سنها بالاتر رفته است، از ۲۵ سال تا ۴۵ سال.
بازگردیم به داستان غنیسازی هستهای. پس از آنکه توانستید ۳.۶ درصد را غنیسازی کنید چه اتفاقی افتاد؟
چند روز پس از آن را رسما روز ملی هستهای اعلام کردند و به همان مناسبت هم جشنی گرفته شد و در آن جشن بود که تازه متوجه شدیم چه اتفاقی افتاده است. در آن جشن به کسانی مدال لیاقت دادند که هرگز نقشی در روند غنیسازی نداشتند و این انصاف نبود. عدهای بودند که از روند غنیسازی، بسیار میترسیدند؛ تا آنجا که یکبار که میخواستیم غنیسازی کنیم، از ترس به خود میلرزیدند و اینکه به برخی از همان افراد مدال لیاقت داده شود، درست نبود. برخی از همان افراد به لطف همان مدالها درجاتی گرفتند که حقشان نبود. چرا هیچکدام از آن افراد تهدید و ترور نشدند؟ پس حتما دشمنان نیز میدانستند که چه کسانی نقش داشتهاند و چه کسانی نه.
شما هم تهدید شدید؟
بله. برای بسیاری از همکاران ما دستهگلهایی میفرستادند که آنها را از کار باز دارند، اما همه تصمیم خودمان را گرفته بودیم و استوار بر سر این تصمیم ایستادگی کردیم.
ماجرای دسته گلها چه بود؟
برای برخی با پیک گل میفرستادند و روی آن نامه تهدیدآمیزی گذاشته میشد که شما و خانوادتان شناسایی شدهاید و به صلاح شماست که دست از تلاش بردارید و از سازمان هستهای بیرون بیاید. تهدیداتی نیز وجود داشت که قرار بود عملیات چسباندن بمب به ماشینها، اینبار با چسباندن بمب به اتوبوس پرسنل سایت نطنز اتفاق بیفتد که البته این اتفاق با هوشیاری ماموران امنیتی خنثی شد. البته این قضایا نیز باعث ترسناک شدن ماجرا شده بود و بسیاری هم بهدلیل همان ترس عقب کشیدند و از سازمان جدا شدند.
شما اشاره به ترس برخی از پرسنل کردید. آیا شما هم ترسیدید؟
خیر. یکبار در سایت بیبی سی فارسی اعلام شد که قرار است در تاریخ ۷ فروردین ماه سال ۱۳۸۵، سایت نطنز بمباران شود. همان شب که این خبر را خواندم با شهید احمدی روشن داشتیم در محوطه قدم میزدیم که دیدیم پدافند در حالت آماده باش قرار گرفته است. بهجای آنکه بترسیم، داشتیم با شهید احمدی روشن درباره این موضوع شوخی میکردیم. ۷ فروردین هم رسید و اتفاقی نیفتاد.
آیا امروز تدابیر امنیتی برای حفاظت از شما اندیشیده شده است؟
بله. یک تیم حفاظت هستند که از من حفاظت میکنند.
سایت نطنز نزدیک به ۵۰ متر زیر زمین است. برای ساخت آن هم زمین را تا عمق ۵۰ متری خاکبرداری کردهاند، پس از آن ساختمان مورد نظر ساخته شده است و روی آن خاک ریختهاند. اختلاف سایت فوردو با نطنز هم در همین است که در فوردو نزدیک به ۳۰ متر، و در زیر کوه، به زیر زمین رفتهاند و بهدلیل وجود همان کوه، با ارتفاع ۱۲۰ متری، است که کمتر به فکر بمباران آن افتادهاند و مدام حرف از پلمب شدن آن میزنند.
پس از جشن ملی هستهای چه اتفاقی افتاد؟
پس از آن اوضاع خوب نبود و بهجای اتحاد بیشتر در سازمان، شاهد متلاشیشدن گروهها و جدا شدن افراد لایق بودیم. برای مثال حتی شهید احمدی روشن نیز از نطنز جدا شد و در شرکت دیگری مشغول به فعالیت شد. در سال ۸۶ برخی از همکاران از من خواستند که حقایق موجود در سازمان هستهای را با آقای آقازاده در میان بگذارم و به همین دلیل یک روز که ایشان به سایت نطنز آمده بودند بهسراغ ایشان رفتم و گفتم: «حاج آقا، آخر این مسیری که شما میروید بنبست است».
پیش از صحبت در خصوص غنیسازی ۲۰ درصدی، سوال من از شما این است که نیاز کشور به غنیسازی چند درصدی است؟
یکی از مشکلاتی که ارتش ما دارد این است که نمیتواند زیردریاییها و ناوهای خود را بدون نیاز به سوختگیری در کشور دیگری در مسافتهای طولانی هدایت کند و مجبور است پس از مدتی برای سوختگیری متوقف شود، حال آنکه اگر از سوخت هستهای استفاده شود، میتوان یک زیردریایی را در مسافتهای طولانی و حتی برای چند سال بدون نیاز به سوختگیری مجدد هدایت کرد. برای این کار نیز نیازمند غنیسازی ۶۰ ـ ۶۵ درصد هستیم. ناوها و زیردریاییهای آمریکا مجهز به همین سوخت هستند.
بهغیر از مصارف نظامی، برای مصارف دیگر به چه میزان غنیسازی نیازمند هستیم؟
برای مثال در حوزه علم پزشکی و رادیو داروها نیازمند غنیسازی تا حدود ۹۰ درصد هستیم که البته اصلاحات صورت گرفت و تا ۲۰ درصد نیز کاهش یافت. به همین دلیل نیز ایران برای خرید آن اقدام کرد، اما به ما نفروختند و مسئولان به ما گفتند تدابیری برای غنیسازی ۲۰ درصدی بیندیشیم.
ماجرای غنیسازی ۲۰ درصدی چگونه بود؟
در آن زمان آقای دکتر صالحی، جلسهای در تهران برگزار کردند تا فرایند غنیسازی ۲۰ درصدی را بررسی کرده و راه مناسب برای این غنیسازی را انتخاب کنیم. در این جلسه یکی از همان افرادی نیز که مدال لیاقت، که از نظر من مدال بیلیاقتی است، گرفته بود، شرکت داشت. در آن جلسه، من به دکتر صالحی گفتم که با همان روشی که موفق به غنیسازی ۳.۶ درصدی شدیم، با همان روش هم میتوانیم غنیسازی ۲۰ درصدی را انجام دهیم.
در زمانی که در شرکت قبلی کار میکردم، ماهیانه 600 هزار تومان دریافت میکردم. در سازمان انرژی اتمی نزدیک به یک میلیون و پانصد هزار تومان دریافتی داشتم و در سال 88 هم با سمت مدیریت، حقوقی نزدیک به دو میلیون دریافتی داشتم. اکنون هم که دیگر در داخل سازمان انرژی اتمی مشغول بهکار نیستم.
نظر کاربران
جالب بود
حرف های ایشان که بی نام نشان است بسیار دروغ است ، ایشان در سال 83 که وارد شدند بچه بودند و حتی مفهوم هسته را هم نمی دانستند،مگر نطنز یا فردو یک شبه در سال 83 ساخته شده بود این کارها حاصل تلاش ها از ده سال قبل بوده است
هزینه فرصت این کارها برای ما چه بوده است؟