ریش دوشاخه ابتهاج میخکوب میکند
دیدار یک آخوند با هوشنگ ابتهاج در خانه ˝سایه˝
روزنامه اعتماد: دیدار یک آخوند با هوشنگ ابتهاج در خانه ˝سایه˝
حجه الاسلام سیدمحمد علی ابطحی نوشت: قرار بود در مورد دیدار آخرم با سایه بنویسم. خیلی حرف تو حرف آمد. یك آخوند، در خانه ابتهاج خودش اتفاق بود؛ گرچه به خاطر این كارها و رفتن تئاتر و سینما و احیاناً خوردن ساندویچ خیلیها قبول ندارند كه من آخوندم. به قول مشهدیها كه به جای اتفاقاً میگویند برعكس، من هم میگویم برعكس خیلی هم آخوندم. حرفهامان هم در همین وادی بود. تلویزیون خانه سایه مثل همیشه روشن بود. من پشت به تلویزیون بودم و سایه رو به تلویزیون. همیشه توی خانهاش تلویزیون وطنی روشن بود. اما اینبار یكی از تلویزیونهای اجنبی روشن بود. صدای تلویزیون بسته بود. فكر میكنم به دلیل اینكه هفتهنامه یالثارات بعد از لغو پروانه دوباره چاپ شده بود، گزارشی پخش میكرد. یك مرتبه اشارهای به تلویزیون كرد. من هم مجبور شدم یك لحظه اجنبینگر شوم. بزرگ نوشته بود دیوث فرهنگی. با صدای بلند و عصبانی گفت كه این جامعه میتواند اخلاق داشته باشد. استغفاركنان رو از تلویزیون اجنبی برگرداندم. به همین مناسبت، بحث خشونتهای داخلی شد و كمكم بحث به داعش و خشونت جهانی رسید. معتقد بود از وقتی دنیا از چارچوب حزبی خارج شده، مبارزات سیاسی هم از چارچوب خارج شده است و هركسی برای خودش تصمیم میگیرد.
این نگاه سایه نگاه مهمی است. اوایلی كه در دهه گذشته القاعده به وجود آمده بود، تمام اهتمام دنیا به طرف كشور افغانستان بود. خیلی هم كار به كارشان نداشتند. یك كشوری بود كه درش بسته بود. میگفتند بگذارید هر كاری میخواهند بكنند. بعد از اینكه القاعده برجهای دوقلو را زد و مقامات امنیتی جهان دستاندركارانش را مشخص كردند و تحقیقاتشان تمام و معلوم شد كه بسیاری از آنان در همان امریكا درس خواندهاند و افراد دیگری هم در همان امریكا و اروپا طرفدار القاعده هستند، یك جمله طلایی محققان امریكایی گفتند كه القاعده بومی شده. از مركز مادر جدا شده. بوش دوم آن موقع این را نفهمید. دقیقاً این نكتهای بود كه سایه به آن اشاره داشت.
دنیا از چارچوب حزبی خارج شده. گروههای سیاسی جهان اكنون مدیریت ندارند و علاقهمندان به مبارزه تكتك تصمیم میگیرند. سایه میگفت كه همیشه مذهب پناه بیپناهان بوده است. به افراد در این منطقه ظلم شده است. این نیروها عملاً از مذهب استفاده میكنند. این نیروها كه یا به خودشان یا به هویتشان ظلم شده دنبال فریادرس هستند و نیروهای مبارز هم احتیاج به فریادرس دارند و از سوی دیگر چون جان را به میان میآورند دنبال فناناپذیری هستند. باید ماندگار بدانند خودشان را؛ مذهب به این دو نیاز جواب میدهد.
من چون در كار ادیان بودهام و همیشه با رهبران ادیان صحبت كردهام، میدانم كه ادیان اصول مشتركی دارند كه همه به آنها اعتقاد دارند. معاد كه سمبل فناناپذیری است و پشتیبانی و فریادرسی، از اصول مشترك است. گرچه نمیتوان همه دلایل رشد داعش را در این دانست. اروپاییهایی كه به داعش رفتند شاید جزو این قاعده نباشند. خیلی بحث جدی شد. نمیدانم اینكه میگویند ایرانیها زیر پرچم حزبی نمیروند چقدر درست است. سابقه آسیبهای حزبی در این مؤثر است یا اینكه قبل و بعد انقلاب حكومت نمیخواسته مردم حزبی باشند در این ماجرا تأثیر داشته است. یك نوع ترسی از احزاب به درون جامعه رخنه كرده است. قبل انقلاب كه گفتند اگر حزب خوبه ما خودمان مسوولش میشویم. راست و دروغش گردن اونایی كه میگفتند.
اوایل انقلاب معروف شد كه عدهای به بهانه اینكه اینها آثار دوران شاهی است، با بیل و كلنگ افتاده بودند به جان آثار باستانی. وقتی اعتراض كرده بودند، پاسخ داده بودند كه اینها آثار شاهنشاهی است. ما خودمان آثار باستانی بهتری میسازیم. قبل از انقلاب هم گفتند خود حكومت حزب رستاخیز درست میكند خیلی هم بهتر از حزبی كه مردم احتیاج دارند. همین روال عدم حمایت از حزب به معنای واقعیاش بعد انقلاب هم ادامه یافت. در كشورهایی كه دموكراسی متعارف نهادینه نشده است حزب به معنای واقعیاش مزاحم تلقی میشود. از قدیم هم گفتهاند سری كه درد نمیكند دستمال نمیبندند. اما گاهی دستمال را كه نبندند، سر چنان محكم به در و دیوار میخورد كه دیگر سری در بدن باقی نمیماند. برگردیم خانه سایه. نخستین بار بود كه بیسیگار میدیدمش. خیلی عجیب بود. گفت كه مدتهاست ترك كرده. سیگار با سیگار روشن میكرد. من هم پریدم وسط حرف كه: آخه چرا ترك كردید؟ خندیدیم. واقعاً چه كاریه سیگار ترك كردن؟ ریش دو شاخه ابتهاج آدم را میخكوب میكند. اینبار خیلی حرف توی حرفهایم نیامد. دست من نیست. گاهی میآید. گاهی نمیآید. تا حرف تو حرف هفته آینده.
حجه الاسلام سیدمحمد علی ابطحی نوشت: قرار بود در مورد دیدار آخرم با سایه بنویسم. خیلی حرف تو حرف آمد. یك آخوند، در خانه ابتهاج خودش اتفاق بود؛ گرچه به خاطر این كارها و رفتن تئاتر و سینما و احیاناً خوردن ساندویچ خیلیها قبول ندارند كه من آخوندم. به قول مشهدیها كه به جای اتفاقاً میگویند برعكس، من هم میگویم برعكس خیلی هم آخوندم. حرفهامان هم در همین وادی بود. تلویزیون خانه سایه مثل همیشه روشن بود. من پشت به تلویزیون بودم و سایه رو به تلویزیون. همیشه توی خانهاش تلویزیون وطنی روشن بود. اما اینبار یكی از تلویزیونهای اجنبی روشن بود. صدای تلویزیون بسته بود. فكر میكنم به دلیل اینكه هفتهنامه یالثارات بعد از لغو پروانه دوباره چاپ شده بود، گزارشی پخش میكرد. یك مرتبه اشارهای به تلویزیون كرد. من هم مجبور شدم یك لحظه اجنبینگر شوم. بزرگ نوشته بود دیوث فرهنگی. با صدای بلند و عصبانی گفت كه این جامعه میتواند اخلاق داشته باشد. استغفاركنان رو از تلویزیون اجنبی برگرداندم. به همین مناسبت، بحث خشونتهای داخلی شد و كمكم بحث به داعش و خشونت جهانی رسید. معتقد بود از وقتی دنیا از چارچوب حزبی خارج شده، مبارزات سیاسی هم از چارچوب خارج شده است و هركسی برای خودش تصمیم میگیرد.
این نگاه سایه نگاه مهمی است. اوایلی كه در دهه گذشته القاعده به وجود آمده بود، تمام اهتمام دنیا به طرف كشور افغانستان بود. خیلی هم كار به كارشان نداشتند. یك كشوری بود كه درش بسته بود. میگفتند بگذارید هر كاری میخواهند بكنند. بعد از اینكه القاعده برجهای دوقلو را زد و مقامات امنیتی جهان دستاندركارانش را مشخص كردند و تحقیقاتشان تمام و معلوم شد كه بسیاری از آنان در همان امریكا درس خواندهاند و افراد دیگری هم در همان امریكا و اروپا طرفدار القاعده هستند، یك جمله طلایی محققان امریكایی گفتند كه القاعده بومی شده. از مركز مادر جدا شده. بوش دوم آن موقع این را نفهمید. دقیقاً این نكتهای بود كه سایه به آن اشاره داشت.
دنیا از چارچوب حزبی خارج شده. گروههای سیاسی جهان اكنون مدیریت ندارند و علاقهمندان به مبارزه تكتك تصمیم میگیرند. سایه میگفت كه همیشه مذهب پناه بیپناهان بوده است. به افراد در این منطقه ظلم شده است. این نیروها عملاً از مذهب استفاده میكنند. این نیروها كه یا به خودشان یا به هویتشان ظلم شده دنبال فریادرس هستند و نیروهای مبارز هم احتیاج به فریادرس دارند و از سوی دیگر چون جان را به میان میآورند دنبال فناناپذیری هستند. باید ماندگار بدانند خودشان را؛ مذهب به این دو نیاز جواب میدهد.
من چون در كار ادیان بودهام و همیشه با رهبران ادیان صحبت كردهام، میدانم كه ادیان اصول مشتركی دارند كه همه به آنها اعتقاد دارند. معاد كه سمبل فناناپذیری است و پشتیبانی و فریادرسی، از اصول مشترك است. گرچه نمیتوان همه دلایل رشد داعش را در این دانست. اروپاییهایی كه به داعش رفتند شاید جزو این قاعده نباشند. خیلی بحث جدی شد. نمیدانم اینكه میگویند ایرانیها زیر پرچم حزبی نمیروند چقدر درست است. سابقه آسیبهای حزبی در این مؤثر است یا اینكه قبل و بعد انقلاب حكومت نمیخواسته مردم حزبی باشند در این ماجرا تأثیر داشته است. یك نوع ترسی از احزاب به درون جامعه رخنه كرده است. قبل انقلاب كه گفتند اگر حزب خوبه ما خودمان مسوولش میشویم. راست و دروغش گردن اونایی كه میگفتند.
اوایل انقلاب معروف شد كه عدهای به بهانه اینكه اینها آثار دوران شاهی است، با بیل و كلنگ افتاده بودند به جان آثار باستانی. وقتی اعتراض كرده بودند، پاسخ داده بودند كه اینها آثار شاهنشاهی است. ما خودمان آثار باستانی بهتری میسازیم. قبل از انقلاب هم گفتند خود حكومت حزب رستاخیز درست میكند خیلی هم بهتر از حزبی كه مردم احتیاج دارند. همین روال عدم حمایت از حزب به معنای واقعیاش بعد انقلاب هم ادامه یافت. در كشورهایی كه دموكراسی متعارف نهادینه نشده است حزب به معنای واقعیاش مزاحم تلقی میشود. از قدیم هم گفتهاند سری كه درد نمیكند دستمال نمیبندند. اما گاهی دستمال را كه نبندند، سر چنان محكم به در و دیوار میخورد كه دیگر سری در بدن باقی نمیماند. برگردیم خانه سایه. نخستین بار بود كه بیسیگار میدیدمش. خیلی عجیب بود. گفت كه مدتهاست ترك كرده. سیگار با سیگار روشن میكرد. من هم پریدم وسط حرف كه: آخه چرا ترك كردید؟ خندیدیم. واقعاً چه كاریه سیگار ترك كردن؟ ریش دو شاخه ابتهاج آدم را میخكوب میكند. اینبار خیلی حرف توی حرفهایم نیامد. دست من نیست. گاهی میآید. گاهی نمیآید. تا حرف تو حرف هفته آینده.
پ
ارسال نظر