جنایت برای پیشگیری از تعرض به منشی
فروشنده خودرو که مدعی است دوستش را کشته چون قصد تعرض به منشی دفترش را داشت، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
دو سال قبل مردی به مأموران پلیس تهران مراجعه کرد و مدعی شد دوستش اشکان را به قتل رسانده و جسد را در یک کانال آب انداخته است.
وقتی مأموران به محلی که این مرد گفته بود رفتند و جسد را پیدا کردند، به دستور بازپرس آن را به پزشکی قانونی انتقال دادند و تحقیقات خود را آغاز کردند. متهم که کیومرث نام دارد، به مأموران گفت: دوستم را کشتم چون میخواست به منشی دفترم تعرض کند.
او در توضیح آنچه اتفاق افتاده بود، گفت: من و دوستم با هم کار میکردیم و یک شرکت تأسیس کرده بودیم که در آن ماشینهای سنگین را اجاره میدادیم یا میفروختیم. برای شرکت منشی آورده بودیم و هزینههایش را با هم پرداخت میکردیم. به خاطر بعضی مسائل مجبور میشدیم منشیها را اخراج کنیم تا اینکه متوجه شدم دوستم اشکان قصد دارد به منشی جدید شرکت که از اقوام من بود تعرض کند، به همین دلیل هم او را کشتم.
متهم گفت: گلناز منشی جدید شرکت از اقوام من بود و به اشكان گفته بودم بهتر است در برابر او کاری نکنی اما قبول نکرد و مدام او را اذیت میکرد؛ به همین خاطر هم با چوب اشکان را زدم و او را به قتل رساندم.
زمانی که مأموران گلناز را بازجویی کردند، او مسئله تعرض را رد کرد و گفت: من در جریان روابط کیومرث و اشکان نبودم. روز حادثه هم برای من اتفاقی نیفتاد و نمیدانم او چرا اینکار را کرده است.
اینبار کیومرث ادعای جدیدی را مطرح کرد و گفت: از پدر اشکان یک ماشین خریداری کرده بودم و چون او حاضر نبود سند ماشین را به نام من بزند، تصمیم گرفتم او را بکشم؛ ما با هم درگیر شدیم و من او را کشتم.
چند روز بعد از این اعتراف بود که کیومرث آن را پس گرفت و یک بار دیگر روابط غیراخلاقی دوستش را علت اصلی قتل عنوان کرد.
با صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه ١٠ دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. متهم روز گذشته در جلسه رسیدگی حاضر شد؛ بعد از اینکه کیفرخواست خوانده شد، اولیای دم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند.
سپس نوبت به متهم رسید؛ او اتهام قتل عمد را قبول کرد و گفت: من و اشکان چندسالی بود که با هم دوست بودیم، اشکان متأهل بود اما به خاطر مشکلاتی که با همسرش داشت، از او جدا شد و بعد که ما شرکت را تأسیس کردیم، بیشتر وقتش را در شرکت میگذراند.
هر منشی را که استخدام میکردیم، با او رابطه برقرار میکرد؛ البته نمیگویم که من هیچ کاری نمیکردم اما بیشتر اشکان بود که با آنها رابطه برقرار میکرد؛ بعد از مدتی هم برای اینکه دردسری ایجاد نشود، منشی را اخراج میکردیم. چند ماه بیشتر نبود که شرکت را تأسیس کرده بودیم. تا اینکه گلناز به شرکت آمد؛ او از اقوام ما بود و من به دلیل اینکه گلناز مشکل مالی داشت، او را بهعنوان منشی آورده بودم و این موضوع را به اشکان هم گفته بودم.
وقتی میخواست با گلناز رابطه برقرار کند، به او گفتم که نباید اینکار را بکند و توضیح دادم گلناز دختر پاکی است و به خاطر اینکه درآمدی داشته باشد، به شرکت ما آمده است. اما اشکان دستبردار نبود. با خودم گفتم شاید مدتی بگذرد و موضوع حل شود اما اینطور نشد تا اینکه روز حادثه اشکان به من گفت ماشینم را بردار و برای خودت چرخی بزن.
ماشین اشکان گرانقيمت و بسیار شیک بود و فکر میکرد میتواند با وعده ماشین، مرا راضی کند تا درباره گلناز حرفی نزنم و اجازه بدهم به او تعرض کند اما من قبول نکردم. سر این موضوع با هم بحث کردیم و اشکان پرخاشگری کرد و فحش داد؛ من هم خیلی ناراحت شدم و با هم درگیر شدیم و با چوب به سر او زدم.
متهم گفت: اشکان شرکت را محل کارهای خلاف کرده بود و شبها هم رانندهها را به آنجا میآورد و تا صبح خوشگذرانی میکردند. من هم با اینکه با اشکان دوست بودم اما حاضر نبودم اجازه دهم گلناز را که فامیلم بود، قربانی هوس خودش کند. کیومرث درباره اینکه بعد از قتل چه کرد، گفت: جسد را داخل ماشینم گذاشتم و به سمت رودخانه رفتم و آن را در رودخانه رها کردم. من به خاطر شغلم خیلی مسافرت میرفتم و سفرهای خارجی زیادی هم رفته بودم، میخواستم از کشور خارج شوم.
این کار برایم خیلی راحت بود اما بهشدت دچار عذاب وجدان شدم و بههمیندلیل هم تصمیم گرفتم خودم را به مأموران معرفی کنم.
او درباره اینکه مسئله فروش ماشین و اختلاف بر سر آن چه بود، گفت: من اصلا این موضوع را قبول ندارم؛ درآمد من و منافعی که با اشکان داشتم آنقدر زیاد بود که پول یک ماشین معمولی باعث چنین مسئلهای نشود.
با پایان جلسه رسیدگی، هیأت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
نظر کاربران
بیچاره منشی ها.بخاطر چندر غاز ،مجبور میشن تن به رابطه بدن خدا،صدامو داری؟
شما شرکت نزده نبودین بهتر بگی ..... ،،واقعا تاسف واسه دخترایی ک بخاطر چند تکه کاغذ حاضرن شرف خودشون رو....خدایا تا کی؟؟؟؟؟
خب کسانی که میگن خدا کجایی خوووب نگاه کنید چطور خدا انتقام کشید... هر دو این کار رو میکردند و خدا بینشون اختلاف انداخت و یکی دیگری را کشت و جای فرار خودش رو تسلیم چوبه دار کرد !!!
چوب خدا صدا نداره
۱۷:۱۵ دمت گرم واقعا ب نکته ریزی اشاره کردی،،بینشون اختلاف افتاد یکیش ب درک رفت اینم ک حکمش قصاص هست،واقعا چوب خدا صدا نداره