خاطرات فخیم زاده از محسن مخملباف
مهدی فخیم زاده در کتاب خاطرات سینمایی خود نوشته:
وبسایت کافه سینما: مهدی فخیم زاده در کتاب خاطرات سینمایی خود نوشته:
- ...الهیاری لبخندی زد و همراهش رو معرفی کرد و گفت: با آقای مخملباف که آشنا هستین؟
از شنیدن اسم مخملباف تکونی خوردم. من تا اون روز از نزدیک ندیده بودمش ولی اسمش رو زیاد شنیده بودم. اسم مخملباف با تندروی، جار و جنجال و بگیر و ببند و در حقیقت با یه جور خوف و هراس همراه بود.
گفتم: تا حالا خدمتشون نرسیدم.
بعد تعارف کردم و نشستن. گفتم: خوشحالم که شما رو از نزدیکی می بینیم آقای مخملباف.
- بدون مقدمه گفت: من همیشه معتقد بودم که به شما سینماچی های قبل انقلاب نباید فرصت داد و به جبران خطاهای گذشته باید اعدام بشین، چون فکر نمی کردم قابل اصلاح باشین ولی امروز با این علی آقا رفته بودیم سینما و فیلم "فرار" رو دیدیم. فیلم رو که دیدم فهمیدم که من اشتباه می کردم و بشر قابل تغییره. واسه همین اومدم بهتون بگم خوش اومدین، صفا آوردین، مسلمونیت مبارک!
- مونده بودم جواب این حرف ها چیه و چی باید بگم؟ بالاخره ناشیانه گفتم: خواهش می کنم، اختیار داری!
بعد شروع کرد راجع به سینما، اسلام و هنر اسلامی و مسئولین وقت حرف زدن و هر چی از دهنش در اومد پشت سر بهشتی و انوار گفت. خوب یادمه که می گفت:
«به این انوار و بهشتی اعتماد نکنین آ! حواستون بهشون باشه، اینا فراماسونن.»
- بعدش هم خیلی حرف های دیگه زد و پشت سر روشنفکرها و فیلمسازهای معروف و صاحب نام بد و بیراه گفت و آخر سر هم به من سفارش کرد که همین راه رو ادامه بدم و از اسلام و مسلمین جدا نشم! بعد از گفتن این حرف ها بلند شد و همراه الهیاری رفت و من همچنان بهت زده موندم.
- سال ها گذشت و من دیگه مخملباف رو از نزدیک ندیدم. اوایل دهه هفتاد بود، خانه سینما تشکیل شده بود و قرار بود تا چند روز دیگه انتخابات انجمن کارگردان ها برگزار بشه. من و سیروس الوند توی استودیو فنی فارابی بودیم. در این لحظه در باز شد و مخملباف اومد تو.
حالا دیگه ریشش رو زده و شلوار جین پوشیده بود، اومد طرف من و سیروس و سلام و احوالپرسی کرد. بعد در مورد انجمن کارگردان ها و انتخابات پرسید و یه دفعه برگشت گفت:
«بچه ها مواظب باشین این حزب اللهی ها نرن توی شورای مرکز کانون آ!»
- سیروس نتونست جلوی خودش رو بگیره و قاه قاه شروع کرد به خندیدن. اما من بهت زده به مخملباف خیره شده بودم و بی اختیار یاد حرف های اون روزش افتادم و در دلم گفتم: واقعا که بشر قابل تغییره، فقط جهتش معلوم نیست!
- ...الهیاری لبخندی زد و همراهش رو معرفی کرد و گفت: با آقای مخملباف که آشنا هستین؟
از شنیدن اسم مخملباف تکونی خوردم. من تا اون روز از نزدیک ندیده بودمش ولی اسمش رو زیاد شنیده بودم. اسم مخملباف با تندروی، جار و جنجال و بگیر و ببند و در حقیقت با یه جور خوف و هراس همراه بود.
گفتم: تا حالا خدمتشون نرسیدم.
بعد تعارف کردم و نشستن. گفتم: خوشحالم که شما رو از نزدیکی می بینیم آقای مخملباف.
- بدون مقدمه گفت: من همیشه معتقد بودم که به شما سینماچی های قبل انقلاب نباید فرصت داد و به جبران خطاهای گذشته باید اعدام بشین، چون فکر نمی کردم قابل اصلاح باشین ولی امروز با این علی آقا رفته بودیم سینما و فیلم "فرار" رو دیدیم. فیلم رو که دیدم فهمیدم که من اشتباه می کردم و بشر قابل تغییره. واسه همین اومدم بهتون بگم خوش اومدین، صفا آوردین، مسلمونیت مبارک!
- مونده بودم جواب این حرف ها چیه و چی باید بگم؟ بالاخره ناشیانه گفتم: خواهش می کنم، اختیار داری!
بعد شروع کرد راجع به سینما، اسلام و هنر اسلامی و مسئولین وقت حرف زدن و هر چی از دهنش در اومد پشت سر بهشتی و انوار گفت. خوب یادمه که می گفت:
«به این انوار و بهشتی اعتماد نکنین آ! حواستون بهشون باشه، اینا فراماسونن.»
- بعدش هم خیلی حرف های دیگه زد و پشت سر روشنفکرها و فیلمسازهای معروف و صاحب نام بد و بیراه گفت و آخر سر هم به من سفارش کرد که همین راه رو ادامه بدم و از اسلام و مسلمین جدا نشم! بعد از گفتن این حرف ها بلند شد و همراه الهیاری رفت و من همچنان بهت زده موندم.
- سال ها گذشت و من دیگه مخملباف رو از نزدیک ندیدم. اوایل دهه هفتاد بود، خانه سینما تشکیل شده بود و قرار بود تا چند روز دیگه انتخابات انجمن کارگردان ها برگزار بشه. من و سیروس الوند توی استودیو فنی فارابی بودیم. در این لحظه در باز شد و مخملباف اومد تو.
حالا دیگه ریشش رو زده و شلوار جین پوشیده بود، اومد طرف من و سیروس و سلام و احوالپرسی کرد. بعد در مورد انجمن کارگردان ها و انتخابات پرسید و یه دفعه برگشت گفت:
«بچه ها مواظب باشین این حزب اللهی ها نرن توی شورای مرکز کانون آ!»
- سیروس نتونست جلوی خودش رو بگیره و قاه قاه شروع کرد به خندیدن. اما من بهت زده به مخملباف خیره شده بودم و بی اختیار یاد حرف های اون روزش افتادم و در دلم گفتم: واقعا که بشر قابل تغییره، فقط جهتش معلوم نیست!
پ
نظر کاربران
عین واقعیت انسانها خیلی سریع رنگ عوض میکنن ...