كودكي فرزندانمان را زير كتابهاي تست له نكنيم
زندگي يك مدرسه است. نميدانم اين جمله را جايي خواندم و در ذهنم مانده يا از ساختههاي خودم است. به هر حال به اين جمله سخت معتقدم به اينكه انسان از كودكي در يك مدرسه بزرگ در حال آموختن و امتحان پس دادن است.
فقير و غني، شهري و روستايي همگي يك كتاب را ميخواندند و امتحان اين كتابهاي يكسان را در آخرين مقطع تحصيلي به صورت يكسان و هماهنگ برگزار ميكردند. نه از كتابهاي كمك درسي خبري بود نه از كلاسهاي فوقالعاده و ويژه و آزمونهاي ويژهتر!
هرچه بود همان كتابهايي بود كه آموزش و پرورش براي هر مقطعي با توجه به سن رشد ذهني بچهها در نظر ميگرفت. ولي متأسفانه در چند دهه اخير به خصوص اين چند سال اخير شكل و شمايل تحصيل در بعضي از شهرها به خصوص تهران تغيير كرده است و ديگر خبري از شرايط يكسان تحصيلي نيست و خانوادهها سخت درگير كتابهاي كمك درسي و كلاسهاي فوق برنامه براي فرزندان خود هستند. شايد ايجاد اين شرايط سخت در مقاطع بالاتر تحصيلي براي فرزندان قابل هضم باشد زيرا قرار است در بزرگترين آزمون زندگي خود (!) يعني كنكور قرار بگيرند پس بايد به سختي درس بخوانند ولي كودك مقطع ابتدايي چرا بايد اين شرايط سخت را تجربه كند. آيا او هم كنكور دارد؟!
مرگ كودكي در مقطع ابتدايي
در چند سال اخير وجود مدارس تيزهوشان، نمونه، شاهد و... يك نوع رقابت و تحصيل در شرايط سخت و نابرابر براي كودكان ما رقم زده است. آزمون ورودي اين مدارس به قدري سخت است كه كودك ۱۰، ۱۱ ساله بايد مثل كنكوريها شبانهروز درس بخواند تا بتواند در اين مدارس پذيرفته شود. چرا؟ تحصيل در اين نوع مدارس آيا تضميني براي قبولي در كنكور است؟ آيا ميدانيد كودكي كه تيزهوش نيست ولي به ضرب معلم خصوصي و كتابهاي كمكدرسي وارد اين مدارس ميشود چه به روزش ميآيد؟
آفت چشم و همچشمي به اين دوران مهم و حساس كودكان ما نيز وارد شده و در حال سوزاندن حس كودكي فرزندان ماست. كودكان را از مقطع پيش دبستاني با مقوله تست زدن آشنا ميكنند و در كنار كتابهاي آموزش و پرورش، انبوهي از كتابهاي كمك درسي و جزوههاي تخصصي را بايد بخوانند و بنويسند. اين كودك ابتدايي از زماني كه به خانه ميرسد بايد تا پاسي از شب فقط بنويسد و بخواند. در نتيجه وقتي براي استراحت و بازي ندارد زيرا والدين در ذهن بچهها فرو ميكنند كه قبولي در اين مدارس يعني تضمين قبولي در كنكور و رسيدن به درجات عالي.
از كودكي در آنها نهادينه ميكنند كه بايد نكته حفظ كرده و تست بزنند و علم را فقط براي موفقيت در آزمونهاي تستي ياد بگيرند، نه براي تفكر در خويشتن خويش و نظام هستي و ساختن خود در جامعه و به جاي آنكه در فضايي مملو از آرامش دوران ابتدايي را بگذرانند، روح و احساسشان قرباني زيادهخواهي سودجويان ميشود. چرا بايد كودك ۱۰ ساله ترس از قبول نشدن در اين آزمونها و شكست و سرخوردگي را تجربه كند. به راستي چه به روز فرزندانمان ميآوريم؟
چند وقت پيش در يكي از شبكههاي اجتماعي فيلمي را ديدم كه مربوط ميشد به نحوه آموزش و تحصيل كودكان در كشور فنلاند. كشور فنلاند موفقترين سيستم آموزشي جهان را دارد و بيشترين و بهترين دانشمندان را به جهان معرفي كرده است. وزير آموزش و پرورش اين كشور، راز اين موفقيت را اينگونه بیان میکند: «بچهها مشق شب ندارند» آنها اجازه دارند كودكي كنند و همراه با طبيعت تحقيق كرده و روز بعد درباره آموختههاي خود حرف بزنند. بنابراين آنها در كنار درس خواندن، زندگي كردن و شاد بودن و همكاري را ياد ميگيرند. مغز انسان اگر تمام مدت در حال كار باشد چيزي نميآموزد. بنابراين كودكان بايد ياد بگيرند شاد و خوشبخت باشند و به خود و ديگران احترام بگذارند.
حتماً پيش خود ميگوييد چرا فنلاند كه يك كشور جهان اولي است را با كشور خودمان مقايسه ميكنم. نه اصلاً قصدم مقايسه نيست. قصدم تنها نمايش برخورد صحيح اين كشور با كودكان است. اينكه بپذيريم كودك ما بايد كودكي كند و بزرگ شود آيا حرف غلطي است؟ شما والدين محترم آيا خودتان كودكي نكردهايد؟ بهترين خاطرات شما مربوط به دوران كودكيتان نيست؟ بازيهاي كودكانه كه هركدام درس زندگي بود آيا به بزرگ شدن ما والدين فعلي كمك نكرده است؟ پس چرا اينقدر بيرحمانه كمر به قتل كودكي فرزندان عزيزمان بستهايم. رقابتهاي خطرناك براي بهتر بودن هميشه به كودكان آسيب زده است و مهمترين آسيب ترك تحصيل در مقطع بالاتر تحصيلي است.
غفلت آموزش و پرورش
كتابهاي درسي آموزش و پرورش نسبت به سن رشد مغزي بچهها تأليف و تدريس ميشود. بنابراين نبايد درسهايي با موضوعاتي كه مربوط به مقاطع تحصيلي بالاتر است را به بچه ابتدايي تدريس كرد. پس چرا كتابهاي كمك درسي با عناوين و موضوعات درسي سنگين براي مقطع ابتدايي تأليف و تدريس ميشود؟ اگر مغز بچه ۱۰ ساله كشش و گنجايش مباحث سنگين رياضي مثل تانژانت و كتانژانت يا فيزيك و شيمي مقطع دبيرستان را دارد چرا آموزش و پرورش آن را در كتابهاي درسي خود نياورده است؟ چرا شرايط تحصيل براي همه يكسان نيست؟ چرا آموزش و پرورش اجازه ميدهد هيولاي تست، خواب آرام كودكان ما را به كابوس تبديل كند؟ مديران مدارس غيردولتي و هيئت امنايي تمام توجيهاتشان اين است كه در كنكور مدارس سمپاد و نمونه سؤالات اين دروس ميآيد و بايد بچهها بلد باشند تا بتوانند تستها را بزنند.
اصلا چرا بايد اين مدارس باشند تا شكاف و اختلاف طبقاتي و تحصيلي در جامعه نمود پيدا كند؟ در گذشتههاي دور اين تصور غلط وجود داشت كه فقط قشر مرفه جامعه حق تحصيل دارند چون تنها اين قشر از پس هزينههاي تحصيل بر ميآمدند ولي در سالهاي اخير اين شكاف به شكل جديدي رخ نموده كه باز هم تحصيل در مدارس عاليه مختص قشر مرفه است زيرا فقط همين قشر هستند كه از پس هزينههاي كمرشكن كلاسهاي فوقالعاده و كتابهاي كمك درسي و كلاسهاي تست زني بر ميآيند.
مدارس تيزهوشان معني وجودي خود را در لغت تيزهوش دارد يعني افرادي كه تيزهوش هستند بايد در اين مدارس تحصيل كنند. بنابراين بچهاي كه تيزهوش و نابغه باشد نياز به اين دورههاي سنگين ندارد و از ساير بچهها قابل تشخيص است و به راحتي هم در همين مدارس پذيرفته ميشود، پس چرا بايد بچهاي را كه تيزهوش نيست و فقط پشتكار خوبي براي درس خواندن دارد به ضرب و زور كتابهاي تست و با فشارها و استرسهاي فراوان وارد اين مدارس كرد. اصلاً اين مباحث سنگين در كدام مقطع زندگي انسان به دردش ميخورد كه حالا بايد از مقطع ابتدايي در مغز خود فرو كند.
آيا با وجود اين مدارس اتفاق خاصي در جامعه افتاده است؟ اگر هدف از ايجاد اين مدارس نخبهپروري است آيا با گذشت ۳۰ سال از تأسيس اين مدارس هنوز مشخص نشده توانسته چند درصد بچههاي نخبه تحويل جامعه بدهد و چند درصد از بچهها فقط به گمان نخبهپروري وقت و زندگيشان در اين مدارس تلف شده است؟
اين تصور ميشود كه تنها دليل پيدايش قارچگونه اين مدارس در سطح شهرها سكوت معنادار وزارت آموزش و پرورش است كه اجازه ميدهد سودجويان و دلالان به اسم علم و دانش با سرنوشت و زندگي آيندههاي مملكت ما بازي كنند. آفت رقابت را به جان والدين مياندازند و از اين آب گلآلود سودهاي فراواني ميبرند و آموزش و پرورش فقط تماشا ميكند. در حالي كه قرار است با حذف كنكور استرس و ترس ورود به دانشگاه كم شود ولي هيولاي كنكور به زندگي كودكان هشت و ۹ ساله وارد شده كه به قيمت خراب كردن زندگي كودكان و پر كردن جيب سودجويان و دلالان است. آموزش و پرورش با اين سكوت خود تنها ضربههاي سهمگيني به نسل آينده ميزند؛ نسلي كه بايد با شادابي زندگي را تجربه كند و از زندگي درسهاي خود را بگيرد به يك انسان افسرده و سرخورده تبديل ميشود كه از كودكي اين سرخوردگي مانند پتكي برسرش كوبيده ميشود. سيلي در جامعه به راه افتاده است كه هيچ كسي از آن در امان نيست و اين سيل همه را با خود ميبرد. آموزش و پرورش بايد جلوي برگزاري هرچه كلاس تست و كنكور است را تا مقطع دبيرستان بگيرد و نگذارد كودكي و نوجواني فرزندانمان زير كتابهاي قطور و سنگين كمك درسي و تست جان دهد.
والدين و ناكاميهايشان
هميشه والدين دوست دارند آرزوها و رؤياهاي دستنيافته خود را در كودكانشان ببينند. آنها با در نظر گرفتن خواستهها و آرزوهاي خود اين توقع را از كودكشان دارند كه او به اين خواستهها جامه عمل بپوشاند، بدون آنكه به علايق كودك توجهي نشان دهند و سليقه و توانايي او را در نظر بگيرند به خصوص در زمينه درس و تحصيل كه دوست دارند فرزندشان انيشتين زمانه باشد. آنچه در ميان والدين زياد ديده ميشود وادار كردن كودك به درس خواندن و سعي و تلاش بيش از حد و سوق دادن او به سمت مدارس تيزهوشان است.
اين مسئله كودكان را در رقابتي وارد ميكند كه آنها را مجبور به مقايسه با ديگر همسالان كرده و زمينه بروز استرس را فراهم ميكند به طوري كه آنها مدام فقط به نمره گرفتن فكر ميكنند. نكته مهم اينجاست كه خيلي از اوقات كودك خود نميداند آنچه ميخواهد اين نيست. والدين وقتي از سنين پيش از دبستان كودك را به كلاسهاي فشرده از جمله زبان، نقاشي، آمادگي براي ورود به مدارس خاص و... ميفرستند، مهمترين اثر اين برنامه فشرده و حجيم بر كودك به صورت تظاهرات اضطرابي است. والدين بايد بدانند كه نبايد به دنبال آرزوهاي خود در فرزندانشان باشند و سعي نكنند اهداف و علايقشان را به فرزندانشان تحميل كنند.
خانوادهها بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه هر فردي استعدادها و علايق خاص خودش را دارد، لذا پافشاري و اصرار آنها بر حضور فرزندانشان در مدارس سمپاد و نمونه، كار درستي نيست. اين اصرار فقط باعث بروز آسيبهاي روحي و رواني در فرزندانشان شده و در نهايت ناكامي آنها را سبب ميشود. والدين اين را بدانند كه با اصرار و پافشاريهاي بسيار بر فرزند خود در انتخاب آنچه آنها دوست دارند تنها علايق و خواستههاي او را ناديده گرفته و او را در مسيري قرار ميدهند كه دوست ندارد و موفق هم نميشود.
كودكانمان را كشف كنيم
آرزوي هر پدر و مادري موفقيت فرزندش در زندگي و تحصيل است ولي فشار و اعمال خواستههاي خود بر او راه رسيدن به اين آرزو نيست. والدين بايد علايق فرزندان خود را كشف كنند و آنها را پرورش دهند. يكي از بهترين كارهايي كه ميتوان انجام داد اين است كه به كودكان آموزش داده شود حسها و علايق خود را بشناسند. والدين بايد كودك را طوري تربيت كنند كه بتواند به راحتي احساسش را در هر زمينهاي بيان كند. به اين ترتيب كودك خود ميتواند در مورد راهي كه والدين براي او در نظر گرفتهاند اظهارنظر كرده و علاقه يا بيعلاقگي خود را ابراز كند. والدين بايد از سنين پايين شروع به كشف تواناييها و استعدادهاي كودك خود كنند و همانها را تشويق كرده و پرورش دهند. آنها بايد به كودك نشان دهند كه استعدادش در زمينهاي خاص برايشان بسيار ارزشمند است.
به عبارت ديگر اگر كودك در زمينهاي مانند نقاشي علاقه نشان داد به او نگويند كه بهتر است كلاس رياضي يا زبان برود. پدر و مادر بايد بدانند كه هيچگاه نميتوانند خارج از تواناييها و استعدادهاي كودك از او انتظار داشته باشند. درست است كه والدين در فراهم كردن مسير و امكانات ميتوانند بسيار مؤثر باشند اما بايد متناسب با سن و رشد فكري و جسمي كودك از او توقع داشته باشند.
در اختيار قرار دادن امكانات مازاد براي كودك ميتواند او را بسيار سردرگم كند. به همين دليل بايد با توجه به سن و نيازهاي كودك امكانات در اختيار او قرار بگيرد. به طور مثال فرستادن كودك اول دبستاني به كلاسهاي روباتيك و كامپيوتر ميتواند خارج از توان او باشد. والدين نميتوانند ولو به دليل آنكه فرزندشان ضريب هوشي بالايي دارد وقت بازي و سرگرمي را از او گرفته و او را درگير مسائل آموزشي بيش از حد كنند.
حرف آخر اينكه قرار نيست همه اينشتين يا نخبه باشند. به ضرب و زور معلم خصوصي و كتابهاي كمك درسي فرزندان خود را وارد وادي نكنيد كه زندگي شاد را از آنها ميگيرد. جامعه به استعدادهاي ديگري هم نياز دارد. استعدادهاي درخشاني مانند موزيسينها، ورزشكاران، هنرمندان و غيره. استعدادهاي فرزندان خود را كشف كرده و آنها را در جهت صحيح شكوفا كنيد.
نظر کاربران
بسیار ممنون از اینکه یکی پیدا شد حرف دل مارو زد
بسیار ممنون از اینکه یکی پیدا شد حرف دل مارو زد
ای کاش نظام اموزشی ما کمی به فکر شادی بچه ها بود با اینکه فکر نمیکنم کسی ترتیب اثر دهد ولی خواهش میکنم باز هم از این جور متن ها منتشر کنید حداقل بفهمیم تنها نیستیم و مثل شما وجود دارند که درک کنند