شکل تازه تروریسم در آلمان
پلیس ایالت بایرن آلمان گفته است؛ "براساس تحقیقات صورت گرفته، هیچ نشانهای حاکی از ارتباط حادثه جمعه شب گذشته در مونیخ با داعش وجود ندارد ، اما اسنادی مرتبط با حملات مشابه پیدا کردیم که احتمالا "علی دیوید سنبلی" مهاجم ۱۸ساله ایرانی _ آلمانی به شدت شیفته داعشیهاست".
کشتار ۱۰ نفر و زخمی کردن پنجاه نفر از شهروندان آلمانی از سوی یک جوان ۱۸ ساله در قلب یکی از امنیتیترین کشورهای اروپا؛ آنهم در ادامه حملات تروریستی شبیه به آن در استانبول و نیس، شکل و مفهوم تازهای از وحشت افکنی را به رخ میکشد. این نوع از تروریسم قبل از هرچیز استمرار جنگ نامتقارنی است که از سالهای پس از اشغال عراق و افغانستان در این کشورها آغاز شد و اکنون تا درون مرزهای اروپا و حتی امریکا نفوذ کرده است. در این جنگ قرار نیست یک گروه متخاصم علیه گروه دیگر به فتح سنگر یا مواضعی از دشمن بپردازد؛ بلکه هدف عملیات ایذایی و فرساینده است.
اقدامهای تروریستی مانند آنچه این اواخر در نه تنها اروپا بلکه خاورمیانه و از جمله عراق و افغانستان رخ میدهد، مدلی از جنگ چریکی را نشان میدهد که هستههای آن در گروههای پراکنده و به اشکال فردی و جمعی عمل میکنند. آنان الزاما با مراکز فرماندهی هماهنگ نیستند و به طور مستقل دست به اقدام میزنند. این مدل در جنگویتنام تجربه شد و توانست نقش موثری را در فرسایش توان و روحیه امریکائیان به جا بگذارد. اکنون اگرچه هر اتفاق تروریستی به نام داعش رقم میخورد ولی جنس آن در هیئت اقدامهایی شبیه همان چیزی است که آخرینش در مونیخ رخ داد. بیگمان این حادثه نمیتواند آخرین آن باشد چراکه پیچیدهترین سیستمهای امنیتی نیز قادر به کنترل جوانی ۱۸ ساله نیستند که پیش از ارتکاب جنایت خود، هیچ وابستگی مستقیم و تشکیلاتی با داعش نداشته است.
همانگونه که راننده مهاجم در نیس سابقه تشکیلاتی با تروریستهای داعش نداشت. اما وجود لولوی داعش و القاعده امکانی را فراهم کرده تا برخی برای جبران عقدههای مدنی خود مرتکب جنایاتی شوند که هزینه آن را مردم بیگناه و غیر نظامی در کشورهای مختلف میپردازند.
بنابراین حادثه تروریستی مونیخ را در وهله نخست باید در چارچوب جنگ نامتقارن جاری دانست که قدرت انعطاف آن در برابر اقدامهای امنیتی، بسیار بالا و غیر قابل پیش بینی است. همچنین دامنه عملیات آن میتواند هر نقطه از جهان و در هر لحظه باشد. ابزار عملیاتی در این قبیل اقدامهای تروریستی حتی میتواند به سلاحهای سرد مثل چاقو و تبر هم تقلیل یابد. اهداف عملیات نیز در قاعده ایجاد وحشت و فرسایش روانی است که در آن تصاحب مواضع جدید تعریف نشده است. بدیهی است در این وضع نمیتوان با هدف گرفتن کانون رهبری تروریستها به توقف آنان دلخوش کرد که اگر چنین بود بعد از قتل زرقاوی، بن لادن، ملامنصور و... جهان وضع امنتری داشت.
نکته دیگر در این باره مربوط است به عوامل عملیاتی که در حرکتی انتحاری دست به جنایت میزنند. این افراد معمولا در شمار جمعیت سرخوردهای قرار دارند که نظام سیاسی _ اجتماعی حاکم قادر به تأمین مطالبات آنان در اندازه به رسمیت شناختن ایشان به عنوان یک شهروند برخوردار از منابع و منافع عمومی نیست. برای مثال همانگونه که در باره "علی دیوید سنبلی" عامل جنایت مونیخ گفته شده، او مورد تحقیر، توهین و احتمالا باجگیری قرار گرفته است. بهعبارت دیگر او در واکنش به تبعیضها و نارواییها علیه خود و امثال خود، دست به جنایت زده است. در اینحال داعش بدون پرداخت هزینه امنیتی و عملیاتی، محصول کار را به نام خود ثبت میکند.
مشکل بزرگ امروز جهان گسترش ناامنی بدون داشتن تدبیر امنیتی روشن برای مقابله با آن است. در این جنگ نمیتوان تنها به تکنولوژی تسلیحاتی اعم از متعارف و غیر آن بسنده کرد.
ارسال نظر