بازیگر دراکولا: زن ها نمی توانند ستاره شوند
ژاله صامتی با ابوالفضل جلیلی در فیلم «دت یعنی دختر» (۱۳۷۲)وارد سینمای ایران شده و از آن زمان تاکنون ژانرهای مختلفی را تجربه کرده است. او گرچه با فیلمی متفاوت پا به سینما گذاشت، علاوهبر بازی در فیلمهایی جدی و درام علاقه ویژهای هم برای حضور در ژانر کمدی داشت که فیلمهایی مانند «نیش زنبور» (۱۳۸۸) و «ضد گلوله» (۱۳۹۰) از این جملهاند.
این روزها از او در سینما نیز فیلم «دراکولا» به کارگردانی رضا عطاران اکران است. صامتی در حال حاضر کارگردانی تئاتری با عنوان «یادم تورا فراموش» را در ایرانشهر تجربه میکند. او باور دارد که زنها در سینمای ایران نمیتوانند با فیلمهای کمدی ستاره شوند.
شما در فیلمهای مختلفی مانند «نیش زنبور» حمیدرضا صلاحمند بازی داشتهاید که رضا عطاران هم در آن حضور داشته است. در آن زمان ناگهان عطاران اوج گرفت و با آنکه بازی شما دیدنی بود و در یاد من ماند، ولی تبدیل به یک ستاره سینمای کمدی نشدید. علتش را چه بود؟
من در فیلمهای بسیاری مانند «رفیق بد» عباس احمدیمطلق با نویسندگی ایرج طهماسب بازی داشتهام. در فیلم «ضد گلوله» مصطفی کیایی هم بودهام. الان هم در فیلم «دراکولا» رضا عطاران بازی دارم. من هر دو ژانر اصلی را در سینمای ایران تجربه کرده و خدا را شکر در هر دو موفق بودهام. ما واقعا بازیگر زن کمدی نداریم و در سینمای ما نمیشود یک زن در سینمای کمدی به ستاره تبدیل شود. البته من آدم جسوری هستم و همین عامل باعث موفقیتم هم شده است.
شما مدتی است که مشغول بازی در یک سریال تلویزیونی هستید و با این حساب پس از ۱۴ سال به این رسانه بازگشتهاید. چرا این اتفاق افتاد؟
برای اینکه این سریال بسیار ویژه است. پس از مدتها یک فیلمنامه خوب خواندم. پیشنهاد هم همیشه هست ولی باید یک اثری را انتخاب کنم که برایم ویژه باشد. «نفس» به کارگردانی جلیل سامان کار ویژهای است. قرار است که اوایل بهمن از شبکه سه سیما روی آنتن برود. سریالی تاریخی است که از سال ۱۳۵۷ شروع میشود و تا اواسط ۱۳۶۵ ادامه
پیدا میکند.
تئاتر «یادم تورا فراموش» را هم در سالن ایرانشهر روی صحنه دارید که با استقبال هم روبهرو شده است. رابطه شما با کاکاوند برای نگارش این نمایشنامه چگونه است؟
قصه و طرح اولیه را به پوریا کاکاوند ارائه دادم و او بر همین اساس آن را به رشته نگارش درآورد. علاقه ندارم که حرفهای سیاسی و گنده در تئاتر بزنم و بیشتر دوست دارم به سمت نشان دادن چیزهای فراموش شده در زندگی عصر حاضر خودمان بروم. البته این متن حین تمرین و بازی هنرمندان بازنویسی و به این چیزی که الان هست تبدیل شد.
موضوع محوری نمایش شما «عشق» است. حالا از چه از لحاظ درونی و چه از لحاظ بیرونی که مربوط به عاشقان هنر سینما هم میشود. درست است؟
حرف من تفاوت بین دو نسل است. نسلهای گذشته و حاضر که واقعا گمشده هستند. واقعا علاقه به تئاترهای سیاسی و حرفهای آنچنانی ندارم. ما در حال حاضر چیزهای مهمی را در زندگیمان به دست فراموشی و نابودی سپردهایم که یکی از آنها عشق است. نسل گذشته ما واقعا مهرورز بود و در عاشق شدن هم جور دیگری رفتار میکرد. در محیط آنها زندگی متفاوت بود و بر سر همه چیزشان میماندند.
به نظر مخاطب خود را جوانان دهه ۱۳۷۰ در نظر گرفتهاید تا برای آنها قیاس دو نسل را نشان دهید؟
دو نسل متفاوت را به صورت قیاسی در برابر هم قرار دادهام. همه ما تحت تاثیر شرایط هستیم. نسل گذشته در 40 سال گذشته همچنان با همان عشق و عاشقیهای خود زندگی میکند و همچنان مهرورز است. دلیل این زندگی هم تربیت گذشته آنها بود. رابطه دو شخصیت جوان ما به نامهای عطا و نازی با رابطه دو شخصیت کهنسال ما یعنی جهان و مهنگار متفاوت است. تلاشی که جهان برای دیدن مهنگار طی ۴۰ سال میکند در نسل حاضر دیگر گمشده است. نسل حاضر واقعا زندگی بسیار متفاوت و بیهدفی را دنبال میکند.
حال و هوای تئاتر شما آدم را یاد فیلمهای علی فردین میاندازد و همان نوع نگرش به زندگی را شاهد هستیم. نظرتان چیست؟
واقعا شبیه آن دوران است. عشقهای آن دوران و آدمهای آن زمان را در آن فیلمها میبینیم. در فیلمهای گذشته هم شیوه زندگی مردم آن دوران را میدیدیم؛ سادگی و خلوص خاصی در رفتار مردم آن دوران بود که حالا دیگر نیست.
نظر کاربران
عشقیییییییییی