فرانسه یک استثنا است
فرهاد خسرو خاور می نویسد: فرانسه اصرار دارد که بنا بر انگاره جمهوری خواهی، مذهب باید محدود به عرصه خصوصی بماند. فرانسه حتی روی موضوعات سمبلیک مانند استفاده زنان از حجاب یا برگزاری نماز جماعت هم متمرکز شده است.
بلژیک هم اخیرا مورد حملات تروریستی قرار گرفته، اما در مقایسه با فرانسه این دست حملات در بلژیک کمتر بوده است. طی یک دهه اخیر هیچ حمله تروریستی در اسپانیا و انگلیس بیشتر از ده کشته به جا نگذاشته است. در آلمان هم تا کنون هیچ حمله تروریستی صورت نگرفته است.
ضعف سرویس اطلاعاتی و امنیتی فرانسه را نمی توان عامل اصلی این رویدادها قلمداد کرد. چرا که این ضعف در همه کشورهای اروپایی وجود دارد. پاسخ را باید در جایی دیگر جسنجو کرد. فرانسه یک استثناء است.
تفاوت فرانسه تا حدودی به قوت ایدئولوژیک انگاره هایی مانند جمهوری خواهی و ضدیت با دین بر می گردد که از زمان انقلاب فرانسه در این کشور پای گرفته است. این مدل فرانسوی طی سال ها و از سوی روندهای مختلف، از استعمارزدایی گرفته تا ترویج فردگرایی و جهانی شدن مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
ورای همه اینها فرانسه نتوانسته مشکل محرومیت اجتماعی و اقتصادی را در کشور خود حل کند. سیستم فرانسه به شدت از کسانی که شغل و حرفه مشخصی دارند حمایت می کند و متقابلا به اندازه کافی برای کسانی که بی کار هستند، شرایط را فراهم نمی کند و همین می تواند خشم عمومی را ترویج کند. جوانان حومه نشین به حاشیه رانده شده و خود را قربانی سیستم حاکم می بینند. آنها می توانند مهم ترین طعمه افراط گرایان برای جذب به سوی خود باشند.
بریتانیا یا آلمان هیچ کدام در حد فرانسه با معضل حومه نشینی رو به رو نیستند. به نظر می رسد که سیستم فرانسه بیش از هر کشور دیگری شهروندان را از خود بیگانه کرده و به سوی تفکر داعش و امثال آن سوق می دهد.
یک دلیل آن این است که نگاه فرانسه به شهروندی که مصرا بر پذیرش تعداد محدودی ارزش های سیاسی والا تاکید داشت، در طول زمان کم رنگ شده است. در دهه ۱۹۸۰ ایده آل جمهوری خواهی در حال اضمحلال بود: در حالی که فرانسه وعده فرصت های برابر را داده بود، در عمل نتوانست آن را فراهم کند. حزب کمونیست فرانسه که توانسته بود با ارائه تفکر مبارزه با بی عدالتی در نبرد طبقاتی کرامت را به اقشار ضعیف بازگرداند، به شدت در این دوره تحت تاثیر سقوط شوروری ضعیف شد.
آلمان پس از جنگ از سوی دیگر رویکردی معتدل و محافظه کارانه اتخاذ کرد: پیشرفت اقتصادی. امروزه، آلمان در سیاست خارجی خود موضع گیری چندانی نسبت به جهان اسلام ندارد و علاقه ای هم به متحد کردن شهروندانش حول اصول جهانی نشان نمی دهد. بریتانیا هم در صدد ایجاد جامعه ای تک فرهنگی نیست. بریتانیا به دنبال چندفرهنگ گرایی بوده که می تواند هویت های مختلف را به هم پیوند دهد.
فرانسه اما قاطعانه جهان گرا باقی ماند و مدعی شد که قدرت و تمایل لازم برای اعمال آن را دارد. اما تمایل فرانسه به یک دست سازی فرهنگی با واقعیت های روزانه در تضاد است و این شکاف رو به گسترش منبع آشوب فراگیر است.
به همین ترتیب، قدرت هویت ملی فرانسه به یک معضل تبدیل شده است. این هویت تنها منجر به افزایش نارضایتی جوانانی می شود که ریشه خارجی دارند.
بریتانیایی ها و آلمانی ها هم به ابراز نگرانی در مورد اسلام و مهاجرت پرداخته اند و اساسا همین نگرانی ها باعث رای مثبت به برگزیت شد. اما هم بریتانیا و هم آلمان بستر لازم را برای اقلیت های غیر محلی فراهم می کنند تا بتوانند به مراسم مذهبی و فرهنگی خود بپردازند.
فرانسه اصرار دارد که بنا بر انگاره جمهوری خواهی، مذهب باید محدود به عرصه خصوصی بماند. فرانسه حتی روی موضوعات سمبلیک مانند استفاده زنان از حجاب و یا برگزاری نماز جماعت هم متمرکز شده است. اما جلوگیری از این رویه ها زخم هایی به جا می گذارد که به مراتب عمیق تر می شوند. در این فضا بستر برای افراط گرایان فراهم می شودکه با مبالغه، فرانسه را به اسلام هراسی متهم کنند. در حقیقت فرانسه از همسایگان خود اسلام هراس تر نیست، اما تنها در کنترل اسلام و مسلمانان در حیطه عمومی متفاوت عمل می کند.
تلاش فرانسه برای همگرایی موفقیت هایی نیز داشته است که از آن جمله می توان به بالا رفتن نرخ ازدواج میان کسانی که اصالتا فرانسوی هستند و کسانی که به این کشور مهاجرت کرده اند، اشاره کرد. اما کسانی که در این روند به حاشیه رانده شده اند احساس می کنند به هویت مذهبی و ملی آنها توهین شده است. لائیسیته از نوع فرانسوی آن بسیار غیر منعطف است.
ارسال نظر