تکلیف ما با ترکیه چیست؟
درك و تحليل رويدادهاي تركيه براي ما ايرانيان از چند جهت مهم است. از يك سو عملكرد حزب عدالت و توسعه هميشه به عنوان يك الگوي موفق در ذهن بسياري نقش بسته بود، لذا تجربيات بعدي آنان نيز ميتواند براي ما بسيار مهم باشد.
همچنين حضور تركيه در سوريه و عراق و نيز فصل مشترك اين سه كشور با ايران در موضوع كردها، محور ديگر اين اهميت است و بالاخره تاثير مستقيم وضعيت تركيه بر موازنه قواي منطقهاي را نيز نبايد دستكم گرفت. در اين زمينه به برخي نكات تاريخي و موضوعات مرتبط با آينده از مسائل تركيه اشاره ميكنم. موضوعاتي كه براي درسآموزي ما بسيار مهم است.
١- آتاتورك چندين سال زودتر از رضاشاه اصلاحات موردنظر خود را در تركيه آغاز كرد، بهطوري كه اصلاحات او الگو و سرمشق رضاشاه بود.
همانطور كه به دليل اقدامات حكومت پهلوي در ايران، تضاد ميان نوسازي از بالا با فرهنگ اجتماعي توده مردم، در نهايت به انقلاب منجر شد، اين پرسش وجود داشت كه چرا اين اتفاق در تركيه رخ نميدهد؟ به ويژه آنكه نوع مدرنيزاسيون در آنجا تا حدي افراطيتر نيز بود. به ياد دارم كه اواخر سال ١٣٥٦ با دوستان دانشجو سفري زميني به تركيه و سوريه داشتيم. وقتي از بخشهاي جنوبي تركيه ميگذشتيم، مناظر به نسبت عجيبي را ميديديم، افرادي با كلاه غربي آتاتوركي و كراوات و صورتهاي تراشيده و در عين حال زيرشلواري و گالش روي چهارپايههاي چوبي جلوي قهوهخانههاي روستايي نشسته بودند! و تصويري ناساز و متناقضي را نشان ميدادند. وقتي كه حزب اربكان با گرايشهاي اسلامي و در اوايل دهه گذشته روي كار آمد، انتظار ميرفت كه سركوب گرايشهاي مذهبي در ساخت سياسي تركيه به پايان برسد، ولي چندي نگذشت كه ارتش با نوشتن يك نامه آن دولت را به دليل داشتن گرايشهاي مذهبي بركنار كرد و همچنان شكاف ميان ساختار سياسي و گرايش فرهنگي در جامعه را كه از زمان آتاتورك ايجاد شده بود فعال نگه داشت و نگذاشت كه اين شكاف پر شود.
با آمدن حزب عدالت و توسعه و اردوغان دوباره كوششي جدي براي پر كردن اين شكاف آغاز شد. طي يك دهه، با صبر و بردباري كوشيدند كه اين شكاف را ترميم كنند، ولي هنگامي كه كفه به نفع مذهبيها چربيد، ظاهرا وضعيت به نحو ديگري رقم خورد و يكباره شمشيرهاي دوطرف از نيام كشيده شد و همه كساني كه اميدوار بودند مراحل گذار از گذشته به آينده در تركيه، بدون بحران جدي انجام شود دچار يأس و نااميدي شدند، گويي كه قرار نيست اين اتفاق در تركيه بيفتد. اين عوارض را در مصر ديديم، در سوريه و ليبي نيز ديده شد، در ايران چهل سال پيش رخ داد، در تركيه نيز اكنون ديده ميشود.
٢- عبور از سنت به تجدد پرهزينه است، اين را ميتوان پذيرفت، ولي آيا در عمل هم امكانپذير هست؟ در واقع مساله اصلي امروز پاسخ به اين پرسش است و نه صرفا پرداخت هزينه يا زمان لازم براي اين عبور. در حقيقت نحوه مواجهه تند اردوغان با كودتا و پيروزي بر آن نشان داد كه آنان نيز نميتوانند يا نميخواهند اين عبور را به صورت مسالمتآميزي انجام دهند. او بهجاي آنكه از موضع اقتدار و به شيوه رحمت و بزرگوارانه برخورد كند و چندين پله جايگاه خود را ارتقا دهد و كودتاچيان و مخالفان خود را در منگنه اخلاقي قرار دهد، با اقدامات خود به نوعي عمل كودتاچيان را نيز مشروعيت نسبي داده است.
اينكه به آنان نميتواند غذا دهد يا حكم اعدام را بازگرداند يا دهها هزار نفر را از كار اخراج يا دستگير كند، ممكن است در كوتاهمدت به استحكام جايگاه او منجر شود، ولي در نهايت شكاف موجود در جامعه تركيه را عميقتر ميكند. اگر اينگونه اقدامات ميتوانست كارساز باشد، قطعا آتاتورك در حذف گرايش مذهبي موفقتر ميبود.
همانقدر كه توجه به فرهنگ مردم و ريشههاي سنت در هر جامعهاي ضروري است، توجه و پذيرش گرايش نوين و رو به جلو و به رسميتشناختن آنها نيز ضرورت دارد.
٣- بهطور جد گمان ميكنم كه يكي از ريشههاي اصلي بقاي اينگونه شكافها، نحوه رفتار غرب با اين جوامع است. كافي است كه دو اتفاق مصر و تركيه را مقايسه كنيم. كودتاي مصر از سوي ارتش عليه يك دولت قانوني بود وقتي پيروز شد، اقدام به سركوب طرفداران آن حكومت كرد و بازداشتهاي وسيعي را تدارك ديد و كشتار زيادي هم انجام داد. ولي غرب با آن كودتا چگونه رفتار كرد؟ آن را به رسميت شناخت و در عمل هم مانع سركوب آن نشد و اقدامي جدي نيز عليه آن سركوبها نكرد.
در مقابل وقتي كودتا عليه دولت قانوني اردوغان شكست خورد، با اينكه تركيه عضو ناتوست و با اروپا پيوند نزديكي دارد و حتي اخيرا با اسراييل روابط خود را بازسازي كرده بود و به لحاظ معيارهاي غربي، دولت آن به شيوه دموكراتيك انتخاب شده است، ولي غربيها با شدت هرچه تمامتر با اقدامات عليه كودتاگران مخالفت كردند. در واقع غربيها نگاه منصفانه و بيطرفانهاي را به تحولات منطقه ندارند، بلكه سياست غربيها از معيارهاي دوگانه تبعيت ميكند و اين دوگانگي بيش از هر چيز ديگري در ذهنيت مردم منطقه نسبت به غرب و مدرنيته غربي بدبيني ايجاد ميكند.
غربيها در بسياري از امور از جمله در زمينه حقوق بشر يا در زمينه تروريسم از معيارهاي دوگانه تبعيت ميكنند به همين دليل اجازه نميدهند كه مفهوم استانداردي از اين مقولات در جهان شكل بگيرد.
ارسال نظر