اختلاف دستمزد؛ بهانهای برای جنایت
تفاوت دستمزد بین مرد جوان و همکارانش به انگیزهای برای قتل تبدیل شد. به گزارش خبرنگار ما، مردی فروردین سال گذشته به مأموران خبر داد جوانی به نام آرش به مغازهاش رفته و قصد دارد یک کیس کامپیوتر به او بفروشد و به نظرش میرسد او این کیس را به سرقت برده است.
بلافاصله مأموران به مغازه مرد جوان رفتند و آرش را بازداشت کردند. بررسی اولیه مأموران نشان داد، صاحب یک کارخانه سرقت کیس را به پلیس گزارش کرده و گفته در جریان این سرقت، نگهبان شرکت هم به قتل رسیده است. آرش اینبار به اتهام قتل بازجویی و مدعی شد به خاطر اینکه شیشه کشیده بود، متوجه رفتار خودش نشده و مرد نگهبان که دوستش هم بوده را به قتل رسانده و دست به سرقت کیس و یک لپتاپ زده است.
با بازسازی صحنه قتل و تکمیل پرونده، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی، به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
روز گذشته رسیدگی به این پرونده در شعبه ١٠ دادگاه کیفری استان تهران آغاز شد. بعد از اینکه نماینده دادستان تهران کیفرخواست علیه متهم را خواند، اولیای دم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند. وقتی نوبت به آرش رسید، او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: مدتی قبل از قتل ازدواج کردم و در یک کارخانه مشغول به کار شدم.
چندماهی بود که در آنجا کار میکردم. اما دستمزدی که من میگرفتم با دستمزد دیگر همکارانم خیلی متفاوت بود. با اینکه به من گفته بودند بعد از مدتی دستمزدم را بالا میبرند اما این کار را نکردند. پایینبودن رقم دریافتی آنقدر ناراحتم کرده بود که استعفا کردم و بیرون آمدم. بیکاری و هزینههای زندگی باعث شد به شیشه روی بیاورم و معتاد شوم.
اختلافم با همسرم بالا گرفت و وضع زندگیام خراب شد. در یک آشپزخانه کار پیدا کردم و بهعنوان آشپز کار میکردم اما وقتی صاحبکارم فهمید اعتیاد دارم، من را اخراج کرد و دوباره بیکار شدم. در این مدت فقط با مقتول ارتباط داشتم و با کسی حرفی نمیزدم. مقتول نگهبان شرکتی بود که من از آن استعفا کرده بودم. او سعی میکرد کمکم کند و میگفت بههرحال پولی که میگیری خرج زندگیات میشود و نباید خودت را با دیگران مقایسه کنی.
خیلی نصیحتم میکرد اما من احساس میکردم وقتی حقوق کمی میدهند، من را کمارزش میدانند و تحقیرم میکنند؛ به همین خاطر هم حاضر نبودم برگردم. متهم در ادامه گفت: دو شب قبل از حادثه با همسرم دعوا کرده بودم. او به من گفت تو مرد بیلیاقتی هستی و هرجا میروی اخراجت میکنند؛ به همین خاطر هم من را از خانه بیرون کرد. دو شب بود که به خانه نمیرفتم، یاد دوستم افتادم؛ او نگهبان شرکت بود و میتوانستم شب را پیش او بمانم.
وقتی به شرکت رفتم، سر صحبت باز شد و با او درددل کردم؛ گفت با صاحب شرکت صحبت میکند تا من دوباره برگردم. راستش دوست نداشتم برگردم، شیشه هم کشیده بودم و حالت عادی نداشتم، آنقدر ناراحت و عصبانی بودم که خیلی متوجه حرفهای مقتول نمیشدم. نفهمیدم چطور شد که تصمیم به قتل گرفتم؛ فقط یک لحظه به خودم آمدم و دیدم بهترین دوستم را کشتهام. یک کیس و یک لپتاپ از شرکت برداشتم و بعد به سمت شمال حرکت کردم. به مغازهای رفتم که آن را بفروشم و برای مواد هزینه کنم. مرد مغازهدار اول کیس و لپتاپ را بررسی کرد و بعد گفت باید دقیقتر آن را ببیند.
من را معطل کرد، منتظر بودم که بگوید وسایل را به چه مبلغی میخرد که یکدفعه دیدم مأموران وارد مغازه شدند و من را دستگیر کردند و وسایل را هم برداشتند. از شمال به سمت تهران آمدیم و به من گفتند متهم به قتل هستم و نگهبان یک شرکت را کشتهام. راست میگفتند من این کار را کرده بودم؛ آن موقع تازه یادم افتاد که این کار را کردهام.
تا آن هنگام کاملا تحتتأثیر مواد بودم و اصلا حالم خوب نبود. آنجا بود که متوجه شدم صاحب مغازه من را لو داده است. مرد جوان گفت: آنجا بود که یادم آمد دوربین مداربسته شرکت را هم شکستم و بعد از قتل وسایل را هم برداشتم، سوار ماشین شدم و به سمت شمال حرکت کردم.
متهم در آخرین دفاعیات خودش گفت: من یک بار دیگر میگویم اتهام قتل را قبول دارم؛ از کاری که کردم خیلی پشیمان هستم و منکر این نمیشوم که قتل کار من بود اما باور کنید تحتتأثیر مواد بودم و هیچ انگیزهای هم برای قتل نداشتم، هیچ درگیریای هم بین ما اتفاق نیفتاد.
وقتی به او پناه بردم، من را قبول کرد در را به رویم باز کرد و پیشنهاد داد با رئیس شرکت صحبت کند تا من برگردم؛ واقعا نمیدانم چرا این کار را کردم و از اولیای دم درخواست دارم من را ببخشند و کمکم کنند. هیأت قضات با پایان جلسه رسیدگی برای صدور رأی وارد شور شدند.
نظر کاربران
حالا یه چیزی شنیدند .تحت تاثیر مواد.ازکجا معلوم دوباره تحت تاثیر قرار نمیگیری. تمام حرفای مقتول که ازروی دلسوزي هم بود یادشه. حالا میدونه اعدام میشه این حرفارو میزنه.
جریان این قاتل مثل اینه که من رفتم خواستگاری چون بیکار بودم همسرم را دروغی قانع کردم بعد در شرکتی کار باز چون توانایی کار نداشتم بهانه حقوق را پیش آوردم و اخراجم کردن من شیشه میکشیدم حالا دوستم را هم کشتم چون شیشه میکشم بیرون بیام زن و بچه وهرکسی پیش بیاید میکشم ناراحتم چون شیشه کشیدم و خبلی بد تر از این ها، حالا پشیمونم فرصت بدید چند نفری دیگه را بکشم، شیشه میکشم حواسم نبوده، برو خدا پدرت را بیامرزه وقنی طناب و به گردنت رفت فراموش میکنی ...