مثله كردن جسد به خاطر بی پولی
پدرِ پسري كه سه ماه پيش ادعا كرد به خاطر مصرف شيشه در حالتي غيرطبيعي مادربزرگش را كشته و با گوشتش غذا درست كرده ادعاي جديدي را درباره قتل مادرش مطرح كرد.
او گفت: «ديروز هر چه با خانه مادربزرگم تماس گرفتم تلفن را برنداشت. تا غروب بارها با او تماس گرفتم اما باز هم جواب نداد تا اينكه تصميم گرفتم به خانهاش بروم. خانه مادربزرگم در غرب تهران است و عمو و پسرعمويم با او زندگي ميكردند. وقتي به آنها گفتم كه مادربزرگ ناپديد شده گفتند كه از ديروز او را نديدهاند و در اين مدت فكر ميكردهاند كه او به خانه ما آمده است. »
بعد از صحبتهاي دخترجوان قاضي سهرابي، بازپرس شعبه نهم دستور دستگيري پسر و نوه پيرزن كه با او زندگي ميكردند را داد. ماموران كلانتري يازده پليس به خانه پيرزن رفتند و آنها را دستگير كردند. پدر ميانسال به ماموران گفت: «از ديروز مادر ٨٥ سالهام براي خريد از خانه خارج شده و هنوز بازنگشته. در نبودش ما خيال ميكرديم كه به خانه يكي از دخترانش رفته. اما امروز نوهاش آمد و به ما گفت كه مادربزرگ به آنجا نرفته است.»
اين ادعا در حالي بود كه پسر جوان در اعترافاتش سناريوي عجيبي را پيشروي ماموران قرار داد و گفت: «سالهاست كه شيشهاي هستم و بيشتر اوقات در حالت عادي نيستم. به خاطر اعتيادم به شيشه صدايي درگوشم زمزمه ميكرد كه مادربزرگ را به قتل برسانم. روز حادثه در خانه تنها بودم كه آن صدا مرا از خواب بيدار كرد. من هم به صدا جواب دادم و مادربزرگم را به قتل رساندم. پس از مثله كردنش با گوشتش غذا درست كردم و سفره غذا را آماده كرده بودم كه پدرم سر رسيد و او بدون اينكه از ماجرا خبر داشته باشد همراه من شروع به خوردن غذا كرد.»
پدر اين پسر كه با شنيدن ادعاي پسرش شوكه شده بود در ادامه به ماموران گفت: «پسرم شيشهاي است و اين ادعاهايش دروغ بوده و هيچ كدام از ما اطلاعي از سرنوشت پيرزن تنها نداريم.» بازپرس سهرابي در اين مرحله با توجه به وضعيت خاص جوان شيشهاي دستور داد تا وي براي مدتي در بيمارستان روحي و رواني تحت نظر قرار گيرد تا راز ناپديد شدن مادربزرگ فاش شود. تحقيقات پليسي ادامه داشت تا اينكه پس از گذشت سه ماه پدر ميانسال كه در اين مدت در بازداشت پليس بود سكوتش را شكست.
او به ماموران گفت: «آخرين روزهاي سال گذشته بود كه مادرم تصادف كرد و لگنش شكست و پس از درمان به خانه آمد. اما به خاطر سن زياد هميشه در خانه بود تا اينكه يك روز وقتي به خانه رفتم ديدم او ديگر زنده نيست. شرايط بدي داشتيم و بيپولي آزارمان ميداد به همين خاطر چون پولي براي برگزاري مراسم كفن و دفن او نداشتيم با كمك پسرم جسد پيرزن را داخل نايلون بزرگي بستهبندي كرديم و سپس او را داخل سطل زبالهاي رها كرديم و ديگر نميدانيم جسدش را به كجا انتقال دادند و در اين مدت به خاطر ترس از اينكه مرگ او را به گردن ما بيندازند سكوت كرده بودم.
با افشاگري اين مرد و در حالي كه پسرش در بيمارستان رازي تحت نظر قرار دارد پرونده براي تحقيقات بيشتر در اختيار بازپرس شعبه پنجم دادسراي امور جنايي تهران قرار گرفته است تا تيم ويژهاي از ماموران اداره ١٠ براي كشف جسد مادربزرگ تنها وارد عمل شوند تا علت مرگ و رازهاي پنهان در اين ماجرا فاش شود.
نظر کاربران
عجب آدمهایی برای خرج نکردن بدبختو انداختن زباله
دروغه بخدا دروغه
برای مواد پول دار ی برای کفن ماردت پول نداشتی. عجیب
اصلا کفن و دفن برای افراد بی بضاعت مجانیه حرف مفت میزنن بیچاره پیر زن واقعا روانی در جامعه زیاد شده و باید فکری کرد
دروغه کاملاواضحه هیچ آدم عاقلی همچین کاری نمیکنه