میرکریمی: دنبال کم کردن شکافها هستم
«در اين جامعه پر هياهو و پر حرف ما که همه حرف ميزنند و کمتر حاضر ميشوند گوش کنند، ديگران را به گوش کردن دعوت کنيم. درست کاری که در «امروز» هم کردیم.»
فیلم «دختر» به کارگردانی رضا میرکریمی در هفته گذشته موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم و جایزه فدراسیون سینماگران روسیه از جشنواره بینالمللی فیلم مسکو شد. فرهاد اصلانی نیز که نقش اول مرد در این فیلم را بازی کرده است موفق به کسب جایزه بهترین بازیگر اصلی مرد از این جشنواره معتبر جهانی شده است. جشنواره بینالمللی فیلم مسکو یکی از معتبرترین رویدادهای فرهنگی هنری در جهان است که امسال سیوهشتمین دوره آن از تاریخ سوم تا دهم تیرماه برگزار شد.
پيش از «دختر» هم با مهران کاشاني همکاري داشتيد. همکاري مجدد شما با وی چگونه شکل گرفت؟
مهران کاشاني از دوستان قديمي من است و اولين آشناييام با او به فيلم «زير نور ماه» برميگردد. در آن زمان مهران به شکل کاملا تصادفي به دفتر ما آمد و من از حرف زدن و اطلاعات سينمايياش خوشم آمد. براي همين بدون اينکه او را بشناسم فيلمنامهام را به وی دادم تا بخواند و نظر بدهد. روز بعد مهران آمد و نظرات خيلي خوبي داد؛ اينگونه شد که همکاري ما با هم شکل گرفت و مهران به عنوان دستيار جذب گروه شد. اين اولين تجربه سينمايي او بود و بعد از آن در «اينجا چراغي روشن است»، مشاور فيلمنامه شد.
فيلمنامه «دختر» را مهران چند سال پيش به من ارائه کرد. آن موقع احساس کردم اين فيلمنامه خيلي به درد من نميخورد. به همين دليل آن را کنار گذاشتيم و روي يک فيلمنامه ديگري مدتها با هم کار کرديم که در آن هم به نتيجه جدي نرسيديم و بعد از شکل گرفتن فيلمنامه آن را کنار گذاشتيم. بعد از آن من فيلم «امروز» را ساختم. سال گذشته دوباره مهران فيلمنامه را براي من طرح کرد و اينبار ديدم که تغييرات جدياي در آن رخ داده است. براي همين اين دفعه به آن علاقهمند شدم. البته بعد از اين علاقهمندي هم ماهها دوباره روي فيلمنامه کار کرديم. نتيجه اين شد که من قانع شدم اين فيلم را بسازم و هم تم و هم ظرفيتي که به من ميداد به گونهاي بود که ميتوانستم حرفهايم را در آن بزنم. اين برايم وسوسه انگيز شد و به دنبال توليدش رفتم.
آیا میشود «دختر» را به لحاظ سير و سلوکي که کاراکتر فرهاد اصلانی طي ميکند با «خيلي دور، خيلي نزديک» مقایسه کرد؟
اين فيلم به رابطه ميان يک پدر و دختر ميپردازد و از اين جهت شايد بتوان آن را با «خيلي دور، خيلي نزديک» مقايسه کرد چون در آن فيلم هم رابطه ميان پدر و پسر مورد توجه بود. فاصلهاي که بين دو نسل وجود دارد در هر دو روايت مورد توجه است ولي اين دو فيلم از ابعاد متفاوتي به اين ايده ميپردازند. در مورد سير و سلوک کاراکتر هم بايد بگويم خيلي با اين عبارت موافق نيستم و به نظرم به کار بردن آن براي اين فيلم خيلي خوب نيست. از نظر من شباهت اين دو فيلم فقط مربوط به رابطه پدر و فرزند ميشود.
با توجه به تفاوت ديدگاهي که ميان نسل شما با نسل دختر جوان فيلم «دختر» وجود دارد، چگونه سعي کرديد نسل او را بشناسيد و کاراکتري ملموس و امروزي ارائه دهيد. کاراکتري که از زاويه ديد يک دختر جوان تعريف شود، نه از زاويه ديد همنسلان شما؟
مسئلهاي که به آن اشاره کرديد بسيار بسيار مهم است. ورود به دنيايي که شما به آن تعلق نداريد و نگاه کردن از آن زاويه ديد به مسائل، کار بسيار دشواري است، براي اين کار بايد صندليات را جابهجا و از زاويه ديگري به ماجرا نگاه کنيد. اين جا بهجايي به راحتي اتفاق نميافتد.
براي اينکه بتوانم وارد دنياي جوانها و به خصوص دخترها شوم بارها و بارها با تيم فيلمنامهنويس و محققي که داشتيم گروههاي مختلفي از اين سن را به دفتر دعوت کرديم و از آنها خواستيم ساعتها راجع به موضوعات مختلف با هم بحث کنند. بعد آنها را ضبط کرده و مهمترين بخشهايش را جدا کرديم.
اين کار را چندبار با طيفهاي مختلفي از دخترها انجام داديم. حتي من يکبار در خارج از کشور در کانادا اين کار را انجام دادم و وقتي به تورنتو رفتم از جوانهاي ايراني که براي تحصيل مهاجرت کرده بودند، خواستم در جمع ۱۵، ۱۶ نفري در کافيشاپي نشستند و شروع کردند به حرف زدن. اينطوري با ديدگاههاي آنها آشنا شدم و از نقطه نظراتشان راجع به موضوعات مهمي مثل دين، مهاجرت، پدر و مادر، کنترل خانوادهها، مديريت و... آگاه شدم. فکر میکنم به پشتوانه اين تحقيقي که انجام داديم موفق شديم تا ميزان زيادي به دنياي آنها نزديک شويم.
ماهور الوند را براي نقش اصليتان از ميان داوطلبان زيادي انتخاب کرديد. دليل اصلي انتخاب او چه بود؟ آيا دختر سيروس الوند بودن در اين امر تاثيرگذار بود؟
حدود ۴۵۰ نفر براي بازي در اين نقش تست دادند و ماهور الوند فارغ از ارتباط خانوادگياش با سيروس الوند از ميان آن همه داوطلب بهترين گزينه بود. من ماهور را فقط و فقط بهخاطر توانايياش انتخاب کردم و نتيجه کار هم به نظرم راضيکننده است.
در روايت فيلمهايتان هميشه اينگونه بوده که هر چقدر هم داستاني که مطرح ميشود غمگين و تلخ باشد، باز اميدوارانه به آن نگاه ميکنيد. در «دختر» هم باز با پایانی امیدوارکننده روبهرو هستیم.
بله؛من کلا آدم اميدواريام. هميشه دنبال کم کردن شکافها و نزديک کردن ديدگاهها هستم. بهترين کاري که در اين ارتباط ميتوان کرد اين است که در اين جامعه پر هياهو و پر حرف ما که همه حرف ميزنند و کمتر حاضر ميشوند گوش کنند، ديگران را به گوش کردن دعوت کنيم. درست کاری که در «امروز» هم کردیم.
بخشي از داستان «دختر» در آبادان ميگذرد. بودن در آن منطقه جغرافيايي چه اهميتي در فيلم دارد؟
قصه از ابتدا براي اهواز نوشته شده بود، مهران کاشاني نيز خودش اهوازي است. با توجه به تعاملاتي که با سرمايهگذار فيلم داشتيم، مکان قصه را به آبادان تغيير داديم. البته آبادان ويژگيها و خصوصيات منحصربهفردي دارد و به عنوان يکي از شهرهاي ايران بسيار جاي مانور داشت. زماني به آبادان ميگفتند ايران کوچک. نيروهاي متخصص زيادي از جاهاي مختلف کشور براي کار به اين شهر آمده و نسلها در آن شهر زندگي کردهاند. گوناگونی خوبي از مهاجرت ايرانيها در شهرهاي مختلف ايران را ميتوان در آبادان ديد. خود اين موضوع کمک خوبي به قصه ميکرد. ضمنا فيلم سفري طولاني نياز داشت و بايد فاصله جنوب تا شمال و فاصله ميان گرما تا سرماي نهفته در داستان را نشان ميداديم. اين تفاوت ميان شهرها ارتباط درست و تماتيکي با فيلم ما داشت.
چرا براي پدر قصه به سراغ فرهاد اصلاني رفتيد؟
در «يه حبه قند» اولين تجربه همکاري را با فرهاد اصلاني داشتم. از همان جا احساس کردم ظرفيت کار جديتر را دارد و من بايد در فرصت مناسبي با او کار کنم. فرهاد پر از انرژي و استعداد است و اصولا کمتر بازيگري را مثل فرهاد اصلاني پيدا ميکنيد که هر روز صبح که به شما مراجعه ميکند، ايدههاي جديدي بياورد. او حتي در تمام مدتي که آفيش نيست هم دارد به کارش فکر ميکند. اين ميزان تعهد و مسئوليت نسبت به نقش مثالزدني است. سعي کردم از همه آن ظرفيت استفاده کنم. خيلي از ايدههايي که فرهاد ميداد، ممکن بود رد شود ولي آن بخشي که پذيرفته ميشد واقعا به فيلم کمک ميکرد. ما با همفکري هم توانستيم اين شخصيت را پيدا کنيم.
در «امروز» براي بازسازي لوکيشن بيمارستان از يک دانشگاه استفاده کرديد. در «يه حبه قند» نيز بخش زيادي از فيلم در دکور ساخته شده فيلمبرداري شده بود. در «دختر» چطور؟ چقدر از لوکيشنها رئال هستند؟
به نوعي ميتوان گفت «دختر» در اين زمينه شبيه آن فيلمها نيست و ما دکور کامل نداريم ولي بسياري از صحنههايي که ميبينيد کلاژ موقعيتهاي مختلفي بوده است که به هم وصل شدهاند. مثلا زاويه بيرون خانه در يک لوکيشن گرفته شده، داخل خانه در جاي ديگري است و پشت بام آن نيز جاي ديگري قرار دارد. سعي کردم همه چشماندازهاي خوبي که متناسب با قصه بوده و به عمق پيدا کردن آن کمک ميکرده را به هم وصل کنم و از آن يک فضاي واحد بسازم در حالي که ممکن است هر کدام از آنها تعلق به جغرافياي جداگانهاي داشته باشد.
در حال حاضر این فیلم توانسته است در جشنواره جهانی با موفقیت ظاهر شود. به نظرتان در اکران عمومی نیز میتواند با استقبال مخاطبان روبهرو شود؟
«دختر» فيلمي است براي همه اعضاي خانواده. این فیلم پيشنهاد اخلاقياي را مطرح میکند که هيچکس آن را پس نميزند و به نظرم در ميان فيلمهايي که تاکنون ساختهام، فيلمي است که بيشترين مخاطب را جذب خواهد کرد
ارسال نظر