پاره تن خود را کنار خیابان را رها نکنیم
از طريق يكي از دوستان براي انجام فعاليتهاي داوطلبانه به يكي از انجمنهاي حمايت از بيماران سرطاني معرفي شدم.
اصلاً دوست نداشت درمانش را ادامه دهد و دليلش براي امتناع از ادامه درمان فقط يك جمله بود: «براي چه درمان كنم وقتي كسي مرا دوست ندارد و نميخواهد.» وقتي با مددكاران اين انجمن درباره مشكل خانوادگي اين بيماران صحبت كردم آنها با تكان دادن سر و ابراز تأسف از مشكل جديدي در جامعه امروزي صحبت كردند كه بسيار ناباورانه است. قطع حمايت خانوادهها از عضو بيمار خانواده خود. مشكل جديدي كه گويا به مانند يك ويروس در جامعه در حال شيوع است. خانواده در جامعه ايراني اسلامي ما كه يكي از اركان مهم براي آموزش و اشاعه فرهنگ نوعدوستي و ترويج انسانيت است، گويا در مرحله گذار جامعه از سنت به مدرنيته، دستخوش تحولاتي شده است كه نقشهاي مهم از جمله نقش حمايتي آن دچار دگرگوني شده است. البته خانواده ايراني همچنان چتر حمايت خود را بر سر اعضا دارد ولي بروز اين نمونهها و رشد آن هشداري است كه بايد جدي گرفته شود.
خانواده و نقش حمايتگر آن
خانه محل امن و جايي براي جمع كردن اعضاي يك خانواده با محبت در كنار يكديگر است. خانه و خانواده ايراني با مهرباني و محبت خود، پشتيبان و حاميان مثالزدني براي يكديگر هستند. گويا اين چتر حمايت جزء جداييناپذير فرهنگ و سنت ايراني است. خانواده مهمترين اصل براي افراد يك جامعه است. خانواده به عنوان اولين كانوني كه فرد در آن قرار ميگيرد داراي اهميت قابل توجهي است. خانواده پايهگذار بخش مهمي از سرنوشت انسان است و در تعيين سبك و خط مشي زندگي آينده، اخلاق، سلامت و عملكرد فرد در آينده نقش بزرگي بر عهده دارد. خانواده در جامعه ايراني به معناي حامي فرزندان و اعضاي خانواده است. در ايران فرزندان هميشه و در همه سن مورد حمايت اعضاي خانواده قرار ميگيرند و والدين وظيفه خود ميدانند كه فرزندان خود را براي هميشه هم ازجهت مالي و هم احساسي حمايت كنند. از جنبه حمايت و پشتيباني اين يكي از خصيصههاي بسيار خوب خانوادههاي ايراني است ولي از جنبههاي ديگر باعث ايجاد مشكلاتي در سنين بالاتر در فرزندان ميشود كه بزرگترين آن عدم اعتماد به نفس و استقلال فرزندان است.
هنگامي كه خانوادههاي ايراني را با خانوادههاي كشورهاي غربي مقايسه ميكنيم تفاوتهاي بسياري را ميبينيم. يكي از مهمترين آنها اين است كه خانوادهها در كشورهاي غربي تنها تا سن 18 سالگي فرزندان خود را حمايت ميكنند. وقتي فرزندشان به اين سن ميرسد از خانواده جدا ميشود و به تنهايي زندگي خود را اداره ميكند. فرهنگ اين كشورها استقلال فرزندان از اين سن را ميپذيرد و جامعه هم با پذيرش اين موضوع امكانات و شرايط را براي جوانان كشور خود فراهم ميكند و در واقع خود را در برابر اين جوان مسئول ميداند. اما در كشور ما اگر جوان 18 سالهاي بخواهد به طور مستقل زندگي كند نه تنها خانواده اين اجازه را نميدهد بلكه جامعه هم اين مستقل شدن را قبيح ميداند. بنابراين خانواده ايراني دوست دارد هميشه معنا و مفهوم اصلي خود كه همان حامي و پشتيبان فرزندان و اعضاي خانواده است را حفظ كند. اما در اين ميان اشكالاتي ايجاد ميشود. والديني كه هميشه وظيفه خود ميدانستند از فرزندان خود مراقبت كنند و در تمام مراحل زندگي فرزندان خود، حضور پررنگ و مستمري داشتهاند در سنين پيري از سوي فرزندان خود مورد بيمهري قرار ميگيرند و به دلايل مختلف به خانههاي سالمندان سپرده ميشوند. شايد نبايد اين رفتار فرزندان با والدين پير را به تمام جامعه تعميم داد ولي وجود بسيار زياد خانههاي سالمندان در سطح كشور گوياي اين موضوع است.
والدين مسن خود را حمايت كنيم
تا به حال واژه والدين سرراهي را شنيدهايد؟ همگي ما صحبتها و داستانهاي زيادي درباره كودكان سرراهي خواندهايم و شنيدهايم، اما والدين سرراهي موضوع جديدي است كه نميتوان از آن به راحتي گذشت. در چند سال اخير ناهنجاري جديدي در جامعه ديده ميشود كه بسيار دردناك است، آن هم رها كردن والدين پير و سالمند در خيابانها يا بيمارستانها به دلايل مختلف از جمله مشكلات اقتصادي است. آمار و ارقام از رشد اين پديده در جامعه خبر ميدهد و بسيار تأسفبار است والديني كه عمر و زندگي خود را به پاي فرزندان خود گذاشتهاند اكنون كه پير و بيمار هستند و نيازمند توجه و كمك فرزندان خود، اينگونه مورد بيمهري قرار بگيرند.
تمام انسانها در زمان كهنسالي و پيري خلق و خوي خاصي پيدا میکنند كه اطرافيان را به نوعي آزار ميدهد. غرغر كردن، تندخو و عصبي شدن، كمتحملي، بدبيني و شكاكي نسبت به اطرافيان و منفيبافي كه همگي اين رفتارها ناشي از كهولت سن است، اما اطرافيان بايد مراقبت از سالمندان را در اولويت زندگي خود قرار دهند نه آن كه آنها را به دلايل ذكر شده يا بيماريهايي مثل آلزايمر و غيره در خانه سالمندان و بدتر از آن در گوشه بيمارستان ها، سرچهارراهها يا امامزادهها به حال خود رها كنند.
پاره تن خود را كنار خيابان رها نكنيم!
خانواده، كانون مهرورزي و آرامش روحي و رواني و جايگاهي براي ابراز احساسات و عواطف افراد نسبت به يكديگر است. در فرهنگ ملي و ديني ما تأكيد زيادي بر تكريم سالمندان شده است و اين اصل در بسياري از فرهنگها به ويژه كشورهاي شرقي آمده است. درست است كه نگهداري از سالمنداني كه بيمار هستند و مشكلاتي دارند به نظر سخت ميآيد اما با نگهداري آنها هم بركت زندگي خود را افزايش ميدهيم هم از وجود پرمهرشان در خانواده استفاده ميكنيم. اگر نگهداري از سالمندان كار بسيار آسان و راحتي بود آنقدر در اسلام به تكريم والدين سالمند تأكيد و توجه نميشد. پيامبر اكرم(ص) در اين باره ميفرمايند: «وجود پيران سالخورده بين شما، باعث افزايش فيض خداوند و گسترش نعمتهاي الهي است.»
سالمند در خانواده يك ركن مهم محسوب ميشود و ميتواند كانون خانواده را گرم نگه دارد و اعضاي خانواده ميتوانند از تجارب سالمندان در اداره خانواده بهرهمند شوند. وجود سالمندان در خانواده، بر آرامش و عواطف خانواده افزوده و فضاي خانه با وجود پربركت آنان استواري و صميميت خاصي پيدا ميكند. از اين رو بايد حرمت و احترام سالمندان در خانه حفظ شود و با نهايت تواضع و مهرباني به آنان محبت كرده و نگذاريم كه غروب زندگيشان با غربت و تنهايي قرين شود.
نگهداري از سالمندان وظيفه همه ماست. هرچند كار سختي است كه هم از سالمند مراقبت كنيد و هم مراقب رفتار و برخورد خود با سالمند باشيد ولي با كمي سعه صدر داشتن، صبوري كردن، همدلي و همدردي كردن با آنها و با لبخند جواب رفتار آنها را دادن شرايط زندگي را هم براي خود و هم براي والدين پيرتان مساعد ميكنيد. تنها كافي است خودتان را جاي آنها بگذاريد.
محبت را از بيماران خود دريغ نكنيم
وقتي مريض هستيد و آن هم يك سرماخوردگي ساده از اطرافيانتان چه توقعاتي داريد؟ انتظار داريد مراعات حالتان را بكنند. مثلاً كمتر سر و صدا كنند، از شما كمتر انتظار داشته باشند، به شما برسند و خلاصه حواسشان به شما بيشتر باشد. اين سادهترين انتظار انسان در شرايط بيماري از اعضاي خانوده است. توجه كردن و در كانون محبت خانواده قرار گرفتن حال بيمار را سريعتر بهبود ميبخشد. توجه كردن و محبت كردن جزء لاينفك خصوصيات يك خانواده ايراني است. اين مهرباني كردن حتي در بسياري از موارد تنها شامل اعضاي خانواده نميشود و پا فراتر رفته و به افراد ديگري كه نيازمند كمك و توجه هستند هم ميرسد. مثلاً همسايه بيماري كه هيچكس را ندارد تا از او مراقبت كند يا بيماراني كه تنها در گوشه بيمارستانها يا مراكز درماني بستري هستند و هيچ اقوام و فاميلي ندارند تا از آنها مراقبت كنند و چشمانتظار كمي محبت هستند. بدون شك در اين زمينه رسيدگي نخست بايد از فاميل و دوست و آشنا باشد و بعد ديگران، در حالي كه بعضاً شاهد هستيم كساني به هر دليل (تظاهر به نيكوكاري يا سردي نسبت به خانواده درجه يك) غريبه را به خودي ترجيح ميدهند.
به عنوان مثال در جامعه امروزي شاهد افزايش مراكز خيريه به نفع بيماران يا قشرهاي مختلف نيازمند در جامعه هستيم. عدهاي به صورت داوطلبانه در اين مراكز فعاليت ميكنند و كارهاي مختلفي را انجام ميدهند. فردي را تصور كنيد كه در مراكز خيريه فعاليت ميكند ولي برادر بيمار خود را كه سالهاست در بستر بيماري است فراموش كرده است. حتي يك وقت كم براي ملاقات و ديدار از اين برادر چشم انتظار نميگذارد ولي در عين حال به يكي از افراد معروف و فعال در اين خيريهها شهرت دارد. درست است كه بيمار غريبه هم نيازمند توجه است ولي اين در جايي است كه شما خود، بيمار و نيازمندي نداشته باشيد. در ادبيات فارسي ما ضربالمثلي در اين مورد وجود دارد كه ميگويد: «چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است» آيا اين رفتار غير از ريا، خودشيفتگي و خود را برتر نشان دادن تعريف ديگري دارد؟
بعضي از افراد دليل طرد بيمار خود را بدخلقي و انتظارات بيش از حد آنها ميدانند. درست است فرد بيمار كمتحمل و در بسياري از موارد نازكدل ميشود ولي آيا بايد تنها به دليل حساس بودن او را طرد كرد؟ نه، اين دليل قانعكنندهاي براي فراموش كردن عضو بيمار خانواده نميتواند باشد. اين روزها در جامعه شاهد مواردي از بروز يك پديده جديد ديگر هستيم و آن هم طرد و بيرون كردن بيماران خاص و سرطاني از خانواده است. بيماراني كه بيشترين توجه را ميطلبند ولي در بدترين شرايط رها ميشوند. داشتن يك بيمار از نوع حاد به تنهايي ميتواند آرامش يك خانواده را به هم بزند ولي آيا با رها كردن و كمك نكردن به او اين آرامش برميگردد؟ با قاطعيت ميگويم نه. حتي در فرهنگ كشورهاي غربي كه از نظر عاطفي بسيار انسانهاي سردي هستند وقتي يكي از اعضاي خانواده دچار بيماري بدخيمي ميشود تمام تلاش خود را ميكنند كه در كنار او باشند و با محبت كردن به او دردش را التيام ببخشند و از تمام لحظات با او بودن بيشترين استفاده را ميبرند زيرا به جمله «خيلي زود دير ميشود» بسيار اعتقاد دارند.
پاره تن خود را كنار خيابان رها نكنيم!
پرسش اين است كه آيا شرايط اقتصادي بد حاكم بر جامعه باعث ميشود از بعضي افراد اين رفتارها سر بزند؟ و آيا تقليد از فرهنگ غربي و تجددگرايي اين رفتار غيرانساني را به جامعه تزريق ميكند؟ بايد تقصير بيعاطفه شدن بعضيها را به گردن چه عواملي بيندازيم؟
رفتار خاص با بيماران خاص
اپيدمي سرطان و بيماريهاي خاص جامعه را فراگرفته است و هر روز هر يك از ما ميشنويم دوست و آشنايي مبتلا به سرطان شده است. هزينههاي سرسامآور و تألمات روحي اين بيماريها بر دوش خانواده بسيار سنگيني ميكند. اينكه هزينههاي سرسامآوري براي درمان انجام ميشود ولي اميدي به زنده ماندن بيمار نيست بيشتر عذابآور است. افراد بسياري هستند كه دار و ندار خود را خرج بيمار صعبالعلاج خود ميكنند و اگر نتيجهاي هم نگرفتند پيش وجدان خود راحت هستند زيرا هرچه از دستشان برميآمده انجام دادهاند. در حقيقت اين دسته از افراد فداكاري كردهاند ولي عدهاي حاضر نيستند تمام زندگي را فداي عضو بيمار خاص خانواده بكنند كه اميدي به زنده ماندنش نيست! عدهاي هم به دلايل رفتاري فرد بيمار را طرد ميكنند. معمولاً بيمار سرطاني به خاطر درد ناشي از مراحل درمان بسيار كمطاقت و كمتحمل ميشود و با كوچكترين تلنگر از هم ميپاشد. پرخاشگر ميشود و مشكلاتي را براي خود و خانواده ايجاد ميكند.
گوشهگير و افسرده ميشود، تصور ميكند هيچ كس درد او را نميفهمد و شرايط او را درك نميكند به همين دليل شرايط را براي خانواده سختتر ميكند. خانوادههاي اين نوع بيماران نيز حق دارند كه خسته و نااميد شوند ولي طرد كردن اين افراد راه حل نيست. اين فرد بيمار روزي مثل همه افراد سالم زندگي ميكرده ولي اكنون تنها با يك بيماري از بقيه افراد خانواده و جامعه جدا شده است.
برخورد و نوع رفتار با بيمار سرطاني يا خاص بسيار سخت و حساس است و نيازمند اين است كه افراد خانواده با كمي دقت در نوع رفتار خود به آنها براي بهبودي هرچه زودتر كمك كنند. نگرش سالم و مثبت، ارتباطات سالم، قطع كشمكشهاي دروني، دورريختن افكار منفي، خندههاي انفجاري و بسيار موارد ديگر ميتواند براي مشكلات روحي افراد سرطاني چارهساز باشد. بيمار سرطاني نياز به ترحم ندارد و دلسوزيهايي كه رنگ ترحم دارد آنها را از كوره به در ميكند پس زندگي روزمره خود را تغيير ندهيد. اگر از نظر كلامي نميتوانيد جملات روحيهبخشي را بيان كنيد با رفتارتان به آنها روحيه بدهيد. مثلاً با او تلويزيون ببينيد يا اگر توانايي جسمياش اجازه ميدهد با او به بيرون از خانه برويد و او را در جريان زندگي قرار دهيد. خانواده و اطرافيان اين بيماران ميتوانند با اميد دادن در بهبود بيماري به آنها كمك كنند. روحيه خوب و تغيير نگاه به بيماري باعث ميشود كه افراد اين بيماريها را به جاي اينكه يك مصيبت بنامند يك نعمت بدانند و با وجود سختيهاي زياد بتوانند ساليان دراز با اميد و عشق در كنار عزيزانشان زندگي كنند.
اگر بدانيم روزي ما هم پير و ناتوان ميشويم يا شايد اينگونه بيماريها سراغ ما هم بيايد كمي در رفتار و برخورد خود با اين عزيزان تأمل ميكنيم. اگر فقط براي يك لحظه خود را به جاي آنها بگذاريم حتماً آنها را هرچند كم درك ميكنيم. سالمندان بركت خانواده هستند. آنها را عزيز بداريم و اگر يك بيماري كانون خانواده را دگرگون كرد آن را به مثابه يك آزمون بدانيم و تمام تلاش خود را به كار ببنديم كه از اين امتحان سرافراز بيرون بياييم. پس بياييد افراد نيازمند خانواده در زير چتر حمايت خود بگيريم.
نظر کاربران
تاسف باره.
بند آخر مقاله بهترین جمع بندی در این مورد بود. ای کاش تأمین اجتماعی در این موارد به داد خانواده ها میرسید که شاهد چنین اتفاقات دردناکی از سوی خانواده ها نباشیم. حمایت مالی از این افراد خیلی خیلی مهمه.