تحریم سینما بعد از قلادههای طلا
امروز فضا عوض شده و معیارها تغییر کرده و ما سوپراستارهایی را میبینیم که حتی بازیگر نیستند!
سالهاست فیلم نساختهاید؛ فضای سینما نسبت به چند دهه گذشته چقدر تغییر کرده است؟
خیلی! اینطور بگویم که زمانی بهترین بازیگرها با مبلغ کمی بازی میکردند، اما الان اگر بخواهم فیلم بسازم؛ باید برای رضا عطاران، ۶ ماه توی نوبت بمانم!
مخاطبهای سینما نسبت به گذشته تغییری کرده است؟
قبل از انقلاب سیاست حاکم این بود که مردم فیلم ببینند! قشر اصلی تماشاگرهای سینما، خانوادهها بودند که حالا با این هزینههای زیاد، حاضر نیستند برای دیدن یک فیلم به سالن سینما بیایند. البته قبل از انقلاب به فیلمسازها، سوبسید داده میشد. امروز شرایط تولید فیلم دشوار شده است.
«قفس طلایی» آخرین فیلمی بود که در سینما تهیه کردید.
«قلادههای طلا»ی طالبی قبل از فیلم «قفس طلایی» روی پرده سینما بود. فیلمی که باعث شد، بسیاری از مردم، سینما را تحریم کنند. «قفس طلایی» که برای ساختناش یک میلیون دلار هزینه کرده بودم، بعد از آن اکران شد و در فروش گیشه، شکست بدی خورد! امین حیایی (بازیگر فیلم «قلادههای طلا»)، نقش اول فیلم من هم بود! اما مردم از او استقبال نکردند و فیلم خوب و لایقی که برای ساختش، زمان زیادی را صرف کرده بودیم و قسمتی از آن در کشور آمریکا، فیلمبرداری شده بود دیده نشد...
از سرمایه نهادهای دولتی، استفاده میکردید...
هرگز با هزینه دولتی، کار نکردم و حاضر نشدم فیلم سفارشی بسازم. اگر میخواستم این کار را بکنم از همه راحتتر بودم، ولی من در بخش خصوصی، خط فکری خودم را داشتم. الان، در بدترین شرایط هم حاضر نیستم با پول مردم، فیلم بسازم!
همکاری با کسانی که قبل از انقلاب هم در سینما بئدند، حساسیتبرانگیز بود؟
سعید راد به نوعی، ممنوعالکار بود. زمان زیادی از پایین کشیدن فیلم «برزخیها» (فیلمی با بازی سعید راد) از سر در سینماها نگذشته بود، اما بعد از انقلاب کمتر به بازیگرهای بزرگ پرداخته میشد. بسیاری از کسانی که تا قبل از آن در سینما، کار میکردند، محو شدند.
مثل فردین فقید...
کسانی مثل سعید راد و یا ایرج قادری با سماجت توانستند در سینما باقی بمانند!
چرا ساموئل خاچیکیان را برای «عقابها» انتخاب کردید؟
خب، ساموئل همیشه میگفت: «دوست دارم فیلمی به تهیهکنندهگی تو بسازم. آنروزها در حال تهیه فیلم «رهایی» به کارگردانی رسول صدرعاملی بودم. فیلمی که قرار بود، ساموئل بسازدش، اما به دلایلی این اتفاق نیفتاد!
در حین ساخت فیلم اختلاف نظری با خاچیکیان نداشتید؟
ساموئل ممیزیها را نمیشناخت و کمتر به خط قرمزها توجه میکرد. معمولا باید حواسم را جمع میکردم که سانسور و توقیف شامل حالمان نشود وگرنه او فوقالعاده بود و من از کار با او لذت میبردم.
حضور جمشید آریا و سعید راد؛ اجبار شما به کارگردان بودیا از اول انتخاب خود مرحوم خاچکیان بودند؟
به هیچ وجه! ساموئل، جمشید آریا را به سینما آورد و معروفشش کرد. لقب آریا را هم، خودش به او داد. استفاده از سوپراستارها، پیشنهاد من بود و البته، او هم، پذیرفت. سعید راد و جمشید آریا، پشتوانه فیلم من بودند. ساموئل عادت داشت با بازیگرهای کمتر شناخته شده، کار کند. برای مثال: زمانی که او فیلم «خداحافظ تهران» را ساخت، بازیگرهای فیلم از کارگردان معروفتر بودند!
خاچیکیان سر صحنه فیلمبرداری، بداخلاق بود؟
سر صحنه فیلمبرداری کسی جرات نداشت در کار ساموئل دخالت کند. من خط قرمزها را میشناختم و مراقب بودم که چیزی از دستمان در نرود و مشکلی برای فیلم پس از ساختاش، پیش نیاید. فقط در همین حد دخالت میکردم. البته فقط من جرات این کار را داشتم!
درست است که خاچیکیان، فوتبالی بود؟
شدیدا! روزهایی که تیم آرارات تهران بازی داشت، خاچیکیان برای تماشای فوتبال به استادیوم میرفت و سر فیلمبرداری حاضر نمیشد!
خاطرهای خاصی از ساموئل خاچیکیان توی ذهنتان هست؟
ساموئل سال ۱۳۶۵ مبلغ ۳۰۰ تومان وام گرفته بود، برای ساخت فیلمی که هرگز ساخته نشد. همسر ساموئل با من تماس گرفت و گفت: «ساموئل را گرفتند و بردند به بانک تجارت خیابان طالقانی!» سریع خودم را به آنجا رساندم... رییس بانک، پیرمردی با عینک ته استکانی بود. ساموئل تا من را دید، گفت: «خودش است!» بعدا متوجه شدم که ساموئل گفته بود: «تنها کسی که امکان دارد، پیگیر مشکل من شود، همین پسر جوان است!» مبلغ وام با سودی که بانک از تاخیر پرداخت قسطها روی آن کشیده بود، به ۴۸۵ تومان، رسیده بود! او گفت که تا ساعت ۱ ظهر وقت داری! ۴ ساعت زمان داشتم. از بانک بیرون رفتم و به هر ضرب و زوری که شده بود، این پول را تهیه کردم _ در ضمن هیچ بدهیای به ساموئل نداشتم _ و او را آزاد کردم! سه پاکت بزرگ اسکناس به بانک بردم و در جواب به حرفهای رییس بانک _ رییس باورش نمیشد که یک جوان، بتواند در زمانی کوتاهی این مبلغ زیاد را تهیه کند _ گفتم: «این مرد، استاد من است!» این مثال را زدم تا بتوانم، شرایط آنروزهای سینما را با امروز مقایسه کنم.
بعد از «قفس طلایی» هیچکدام از سینماییها از شما حمایت نکردند؟
من بعد از زمین خوردنِ فیلم «قفس طلایی»، ورشکست شدم! تمام سرمایهام را از دست دادم...! در آخر هم، خانهام را فروختم تا بتوانم، مبلغ قرارداد عوامل فیلم را تمام و کمال بدهم! وقتی این اتفاق افتاد و پروژهای که یک میلیون دلار هزینه برداشته بود، شکست خورد، بازیگرها از پولشان نگذشتند و تا قران آخر قراردادشان را از من گرفتند!
انگار سینما فراموشتان کرده است!
من سالها در سینما فعالیت و با بزرگان این سینما کار کردم. امروز فضا عوض شده و معیارها تغییر کرده و ما سوپراستارهایی را میبینیم که حتی بازیگر نیستند! امروز بزرگان سینما زیر سایه فراموشی در حال مرگ هستند، اما مطمئن باشید فردا نوبت شماست که بمیرید!
نظر کاربران
مردم ....!
مردم..... !
وبازهم مردم ...........................!!!!!
روح ساموئل شادمن باعقابهاعاشق سینماشدم یادش بخیرخیلی دلم میخواست زمان به عقب برگرده وخاطرات جمشیدآریای گرانقدرتکراربشه حیف حیف