نمی خواهم گواهینامه بگیرم
طلاق زوج جوان به خاطر نداشتن گواهینامه
هفته پیش زن ومردی جوان به دادگاه خانواده رفتند تا پس از سال ها زندگی در کنار هم، فقط به خاطر اینکه مرد گواهینامه رانندگی نداشت از هم جدا شوند.
دختر جوان با تصور اینکه شباهت های زیادی بین او و مدیر شرکت وجود دارد پذیرفت تا با او ازدواج کند و به این ترتیب آنها زندگی شان را در حالی شروع کردند که فکر می کردند هیچ مشکلی نمی تواند مانع خوشبختی آنها شود اما آن روزها شاید اصلا باورشان هم نمی شد که این مساله که حمیدرضا گواهینامه رانندگی ندارد بتواند زندگی آرامشان را به دریای توفانی تبدیل کند.
مرد جوان پس از اینکه مقابل قاضی قرار گرفت از قاضی دادگاه خانواده خواست به او اجازه بدهد قبل از اینکه درخواست زن را برای طلاق بخواند همه ماجرا را تعریف کند. قاضی عموزادی زمانی که اضطراب مرد را دید به او اطمینان داد که حرف هایش را پس از بررسی کامل پرونده خواهد شنید.
چند لحظه بعد زن جوان کنار شوهرش ایستاده بود و با ناراحتی به او نگاه می کرد. چهره مرد پر از نگرانی بود. قاضی پس از بررسی پرونده و مرور درخواست طلاق، از همسرش خواست دلیل ارائه درخواست طلاق را بگوید.
مریم که با دیدن حال حمیدرضا بغض کرده بود رو به قاضی گفت: «آقای قاضی من 5 سال پیش که با این مرد ازدواج کردم به او گفتم که از هیجان متنفر هستم. او در همان روزهای اول آشنایی یک روز مرا به رستورانی دعوت کرد و از من خواست آماده شوم تا او دنبالم بیاید و با هم به رستوران برویم. من هم قبول کردم اما زمانی که سوار ماشین حمیدرضا شدم آنقدر با سرعت می راند که ترسیدم. اول فکر کردم چون من به او گوشزد کرده ام که از هیجان متنفر هستم او می خواهد با من شوخی کند اما دقت کردم دیدم چهره او بسیار جدی است و قصد شوخی ندارد. نیم ساعتی می شد که در خیابان ها می راند تا به رستوران مورد علاقه اش رسیدیم. باورتان نمی شود. سرعت ماشین این آقا از 120 پایین تر نیامد. من نفهمیدم چطور غذا خوردم. دست هایم می لرزید. خیلی ترسیده بودم. او که حال مرا دید یک لبخند زد و گفت که به رانندگی اش اطمینان داشته باشم. از رستوران برگشتیم و او باز هم با سرعت راند.»
مریم زمانی که از رستوران به خانه رسید با حمیدرضا تماس گرفت و از او خواست که اگر قصد ازدواج با او را دارد بهتر است با احتیاط رانندگی کند.
مرد جوان هم پذیرفت اما هر بار که مریم در ماشین حمیدرضا می نشست قصه از نو تکرار می شد تا اینکه سرانجام پس از 3 سال زندگی مشترک، زن جوان از شوهرش پرسید که چرا گواهینامه اش را به او نشان نمی دهد و در این زمان بود که حمیدرضا گفت گواهینامه ندارد و سال هاست که بدون گواهینامه رانندگی می کند.
زن جوان به اینجای ماجرا که می رسد با عصبانیت رو به قاضی عموزادی می گوید: «باورم نمی شد 3 سال در ماشین مردی نشسته باشم که حتی گواهینامه ندارد و با سرعت 100 تا 130 کیلومتر در ساعت در اتوبان ها می راند و حرکات مارپیچ خطرناک انجام می داد.»
از او خواستم که به کلاس رانندگی برود و گواهینامه بگیرد ولی حمیدرضا حرفم را گوش نمی داد. هر روزمی گفت فردا می روم و فردای آن روز می گفت فردا می روم، 2 سال دیگر هم مرا با وعده امروز و فردا گول زد اما دیگر نمی توانم در ماشین کسی بنشینم که بدون احتیاط رانندگی می کند وگواهینامه هم ندارد. می خواهم طلاق بگیرم. مهریه ام را هم می بخشم و اجرت المثل هم نمی خواهم، ادعایی هم درخصوص جهیزیه ندارم. فقط حکم طلاق می خواهم. این مرد 2 سال است که با روحیه من بازی می کند.»
قاضی پس از شنیدن حرف های مریم از شوهرش خواست درباره مشکلاتش به دادگاه توضیح دهد.
حمیدرضا بعد از شنیدن حرف های همسرش شروع به صحبت می کند: «من از ابتدا هم گواهینامه نداشتم اما این خانم هنگام عقد به من نگفت که گواهینامه اینقدر برایش مهم است. اصلا من دوست دارم بدون گواهینامه پشت فرمان بنشینم. تاکنون یک بار هم تصادف نکرده ام پس دلیلی برای اضطراب و نگرانی نیست. این خانم نمی خواهد زندگی کند و بهانه می گیرد.»
دلیلت برای اینکه جهت گرفتن گواهینامه اقدام نمی کنی چیست؟
این را قاضی عموزادی می پرسد و مرد جوان در حالی که به آرامی صحبت می کند می گوید که 4 بار در امتحان رانندگی رد شده است و پس از آن دیگر برای گرفتن گواهینامه اقدام نکرده و نمی کند.
حمیدرضا ادامه می دهد: «آقای قاضی این خانم می تواند سوار ماشین من نشود و خودش به تنهایی با ماشین خودش هر جا که می خواهد برود، گواهینامه بهانه است.»
نظر کاربران
تاااااااااااااابلوهه که گواهینامه بهانه است
همینه دیگه.زندگی که الکی شکل بگیرد الکی هم از هم می پاشد